دوشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۹۲

تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.چهارم. اسماعیل وفا یغمائی



تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات 
مجموعه دوم.
 قسمت.چهارم
اسماعیل وفا یغمائی

بهزادان پور ونداد هرمز. ابومسلم خراسانی
بر افراشته شدن درفشهاي سياه شورشيان سياه جامه به فرماندهي بهزادان پور ونداد هرمز ( ابو مسلم خراساني )، تنها به معناي پايان دوران هزار ماه سياه حكومت امويان نيست . سيماي ابو مسلم خراساني با تمام صلابتش و شخصيت شگفت و گاه پر ابهامش با تمامي نقاط تاريك و روشن و قابل تاييد وگاه غير قابل تاييدش بر سر گذرگاهي قابل تامل از راه هاي تاريخ ايران به چشم ميخورد كه ايران به سوي افقي ديگر و متفاوت با دوران قبل رهسپار است . جنبش هايي ديگر در راهند و در امتداد اين راه اگر با ديد مطلق گرايانه به حوادث تاريخي نگاه نكنيم  ايران دوباره در فرايند موجي از نهضت ها ي مردمي و حوادث  شگفت ديگر به سوي استقلال مجدد به پيش ميرود .
ابو مسلم نامه ها ، به خصوص ابو مسلم نامه هايي كه در عهد صفوي نوشته شده به ابو مسلم چهره يك قديس مذهبي شيعه را داده اند ، برخي از كسان نيز در وجود او شخصيت و رفتار يك ناسيوناليست متعصب ايراني و ضد عرب را ميجويند .اما واقعيت  تاريخي چيست ؟.در باره ابومسلم اخبار  واسناد فراوان ولي در موارد متعدد ،ضدو نقيض اند .اينقدر هست كه او شاهد هوشيارو كينه ور شرايط سياه دوران پايان اموي وفعل و انفعالات سياسي و فكري دوران خود بوده است .  ابومسلم مردي  بود كوتاه قامت ،گندمگون ،با گيسواني تا شانه و ريشي پرپشت ، حافظه اي نيرومند داشت زبان پارسي و عربي را به خوبي ميدانست ، به شعر علاقه بسيار داشت بسيار شجاع و با دشمنان تا حد قساوت بيرحم بود . ابو مسلم سخت گستاخ وكينه جو بودو علايقي شديد به سرزمين خود و نفرتي شديد از فاتحان سرزمين خود داشت .نوشته اند نه پيروزي ها اورا به شادي  ميكشانيد و نه شكست هااو را اندوهگين ميكرد ودر هر حال ثبات و استواري شخصيت خود را حفظ ميكرد .كمتر ميخنديد وتنها در ميدان جنگ و رودر روي دشمنان خنده اي شگفت بر چهره او پيدا مي شد . بر خلاف شرايط عادي كه در آن سيمايي جدي داشت ، در هنگام لشكر كشي ها بسيار مزاح ميكرد .ايام جواني را در سفرهاي فراوان گذرانيد .بر اساس برخي اسناد سالهايي را نيز در بردگي گذرانيد . او در سال صد هجري تولد يافته بود وهنگامي كه فرماندهي شورشيان ضد اموي را بر عهده گرفت با تجربه اي گران از زندگي پر ماجراي خود در آستانه سي سالگي قرار داشت . نوشته اند در آغاز او غلامي از مردم بني عجل در خراسان بود . نام پدرش ونداد هرمز بود كه پس از اسلام آوردن نام عثمان را را براي خود انتخاب كرد . نام مادر ابومسلم را وسيكه نوشته اند . ابومسلم عليرغم علاقه فراوان به ايران و با اينكه برخي افسانه سازان نسب او را به قهرمانان شاهنامه و پادشاهان افسانه اي ميرسانند فردي مذهبي و متعصب بود . كشتارهاي اودر ميدانهاي جنگ از دشمنان و سر بازان  و سرداران اموي كه بنا بر سياست امويان از ميان اعراب انتخاب ميشدند ،شورش او در خراسان مركز شورش و نهضت هاي ايرانيان وسر انجام قتل او به دست دومين خليفه عباسي به اين گمان دامن زده است كه اويك ناسيوناليست متعصب ايراني بوده است. ابومسلم از لحاظ مذهبي يك شيعه عباسي بود . در آن هنگام در خراسان داعيان گروههاي مختلف مخالفان بني اميه ، از جمله شيعيان علوي ، شيعيان زيدي و شيعيان عباسي مردم را به امامان خود دعوت ميكردند . رد كردن دعوت ابومسلم و ابو سلمه خلال از طرف ششمين پيشواي شيعيان و انداختن دعوت نامه ابو مسلم را در آتش از همين زاويه بايد ديد .بعد از اين به اين ماجرا اشاره خواهم كرد . امام عباسيان در اين دوران ابراهيم ابن محمد ابن علي ابن عبدالله ابن عباس بود كه سلسله نسب اش با چهار واسطه به عباس عموي پيامبر مي رسيد . او در ميان پيروانش به ابراهيم امام مشهور بود وبراي به دست گرفتن خلافت در نقاط مختلف ،از جمله خراسان دست به فعاليت گسترده اي زده بود . ابراهيم امام در حقيقت دومين امام داعيه دارعباسي بود . قبل از او پدرش محمد دعوت را آغاز كرد و چون مرگش فرا رسيد پسرش رابه عنوان جانشين خود انتخاب كرد .بكير ابن ماهان و ابوسلمه خلال از مبلغان مهم ابراهيم امام در خراسان بودند . ابو مسلم در سن نوزده سالگي  با بكير ابن ماهان ملاقات كرد ودرسلك هواداران و مريدان امام عباسيان در آمد و چندي بعدبا ابراهيم امام ملاقات كرد . نام عبد الرحمان و كنيه ابو مسلم را  هم ابراهيم امام براي او انتخاب كرد . پس از بكيرابن ماهان ، ابوسلمه خلال جانشين او شد وابومسلم  توسط ابوسلمه با امام عباسيان در ارتباط بود .درخراسان آن روزگار ابوسلمه خلال و ابو مسلم دو تن از قدرتمند ترين وبا نفوذ ترين مناديان شورش وانقلاب عليه دولت امويان بودند. ابومسلم در اين دوران چهره نظامي و سپهسالار شورشيان وابوسلمه خلال همداني دانشمند و اديب توانگر سيماي فكري و تئوريك دعوت ابراهيم امام را نمايندگي ميكردند .اسناد نشان ميدهند كه ابوسلمه برخوردي دو گانه داشته است . از يك طرف او مناديگر عباسيان بود واز طرف ديگر به علويان گرايش داشت و همين دوگانگي سرانجام موجب قتل او شد .ماجرا به اين قرار بود كه ابراهيم مصحوب پيك مخصوص ابراهيم امام و ابو مسلم طي يك مأ موريت دستگير شد و خيانت كرد وجواب نامه ابراهيم امام به ابو مسلم را به مروان داد و مروان دانست ابراهيم امام باشورشيان خراسان در ارتبا ط است . تا آن هنگام ابراهيم امام اين قضيه را قويا منكر ميشد . بعد از اين ماجراابراهيم  امام عباسي در قريه حميميه دستگير شد و به حران فرستاده شد و پس از بازجوئي و زندان جلادان آخرين خليفه اموي سر او را در ظرفي  پراز نوره فرو بردند و او را كشتند .ابراهيم قبل از مرگ  ، برادرش سفاح را به امامت عباسي انتخاب و معرفي كرد . قتل ابراهيم ابو سلمه را دچار تزلزل كرد . او در حاليكه  در پنهان كردن سفاح و برادرش منصور ونجات آنها از دست مأ موران مروان مي كوشيد ، به فكر افتاد از قدرت و نفوذ گسترده شيعيان علوي در خراسان استفاده كرده وبا دعوت امام ششم شيعيان براي به دست گرفتن رهبري شورش ، امويان را در هم بكوبد . ولي اين دعوت رد شد و افشاي اين راز كينه سفاح و منصور را عليه او بر انگيخت . در برخي اسناد اشاره شده كه ابو مسلم باعث افشاي اين رازگرديد . در هر حال قتل ابراهيم امام با آن وضع فجيع بر اقبال عباسيان در ميان هوادا رانشان  افزود  .با اين همه هنگامي كه پرچم شورشي خونين و گسترده عليه امويان بر افراشته شد تنها هواداران امامت عباسيان نبودند كه عليه امويان شمشير كشيدند .در ميان شورشيان از هر سرزمين و با هر اعتقاد افراد زيادي وجود داشتند ، در حقيقت نيروهاي شورشي در لحظه نهايي طيف هاي گسترده اي از مردمان مختلف و ايرانياني بودند كه اعتقادات مختلفي داشتند ولي در نابودي حكومت اموي متفق بودند . رهبري نيروهاي سازمان يافته اين شورش به خصوص با وجود ابو مسلم چهره بي رقيب و بسيار قدرتمند اين شورش  تاريخي در دست عباسيان بود . به همين علت وپيش از اينكه به لحظه اعلام رسمي شورش و برافراشتن پرچم هاي سياه در روستاي كوچك «سفيدنج »برسيم ، نگاهي هرچند گذرا ما را بيشتر با اوضاع اين مقطع مهم از تاريخ ايران آشنا ميكند .

نگاهي به جريانهاي سياسي وفكري دوران ابومسلم
در دوران او اصلي ترين جريانهاي فكري وسياسي ، «مرجئه» ، « جبريان» ، « قدريان »، «معتزليان»، « غاليان» ،«پيروان جعفرابن محمد ، امام صادق ششمين پيشواي شيعيان »،«كيسانيه»  ،« شيعيان عباسي »،«خوارج» و«شيعيان شورشي زيدي» بودند . به جز اينها ميتوان از دهها فرقه و گروه ريز و درشت ديگر وگاه با افكار ونظريه هاي سرگيجه آوروصوفياني نام برد كه هر يك در گوشه اي و با عده اي روزگار ميگذزاندند ولي اكثرا فارغ از دنياي  پر كشاكش آن ايام به كارتئوريك مشغول بوده و خود را به درد سر نمي انداختند . في الواقع  دوران پاياني اموي از زاويه افكار و اعتقادات مذهبي و سياسي شبيه به موزاييكي متشكل از دهها تكه ريز و درشت و رنگين است كه برهر تكه ريز آن ماجراي گروهي و بر هر تكه درشت آن حكايت جرياني نوشته شده است .

مرجئه وجبريان
در ميان اين گروهها، مرجئه اعتقاد داشتند فسق منافي با ايمان نيست و هر كس به خداو كتب آسماني اعتقاد دارد مومن  و مسلمان است . جبريان اعتقاد داشتند چون تمام اعمال ناشي از اراده خداست بنابراين خيرو شر و ارزش گذاري آنها كاري ياوه است. اراده الهي نهر و انسان سنگ آسيا و مجبور به چرخيدن است . مرجئه و جبريان از نظر سياسي از زمره گروههاي راست گرا و مورد پذيرش خلفاي وقت بودند .اين گروهها در شرايطي كه ابو مسلم سوداي قيام در سر داشت نميتوانست مورد اتكاي او قرار گيرد ، به جز اين بنا بر نوشته برخي مورخان تفكر جبريان از بنا و بنيان با فرهنگ ايراني ناشي از آيين زرتشت كه انسان را رقم زننده سرنوشت خود و ياري رساننده نيروي خير در جدال با شر ميدانست در تضاد جدي بود و در ميان انديشمندان ايراني به خصوص در خراسان خريداري نداشت .

قدريان و معتزله
در مقابل جبريان ، معبد جهني با الهام از انديشه هاي كهن ايراني واستفاده از انديشه هاي يكي از متفكران ايراني به نام سنبويه مكتب قدريان را بنا نهاد واعلام كرد انسان در كارهاي خود قادر مطلق است و خداوند كارهاي بندگان را به خودشان وا گذاشته . معبد جهني در سال هشتاد هجري به دست حجاج به قتل رسيد . پس از او شمار ديگري مانند غيلان دمشقي و يوسف اسواري وجعد ابن درهم اين انديشه را دنبال كردند .انديشه قدريان از آنجا كه با عقايد  اهل حديث و سنت در تضاد بود  اعتراض و خشم برخي صحابه پيامبر را كه هنوز زنده بودند برانگيخت و كار به تكفير و لعن آنها كشيد. و قدريه در وضعيتي قرار گرفتند كه كسي به آنها سلام نميكرد ، به عيادت بيمارانشان نميرفت و در نمازمرد گانشان حاضر نميشد. نفرت عموم از سويي و قتل سران قدريان ، معبد جهني ، غيلان دمشقي وجعد ابن درهم ، آنها را در وضعي قرار داده بود كه رفتن به سوي آنها براي ابو مسلم سودي در بر نداشت . بعدها انديشه هاي اين گروه توسط  واصل ابن عطا ،يكي از شاگردان حسن بصري  (از دانشمندان و صوفيان ومراجع مذهبي قرن اول هجري ،و از اقطاب فكري آن روزگار 21 تا 110 هجري)رقيق تر شده وفرقه مهم معتزله را به وجود آوردكه تبديل به يكي از بزرگترين مكاتب آن روزگار شد وتا استيلاي مغول در نقاط مختلف پا بر جا بود . اين مكتب فكري بعدها با تغيراتي كه در آن صورت گرفت و با مخالفت هاي فكري اشاعره ( انشعابيون از معتزله به رهبري ابوالحسن اشعري 360 ــ 204 )و مخالفت هاي متكلمان شيعه  از بين رفت.
ريشه هاي اوليه قدريه و معتزله آبشخور ايراني داشت . اصول پنجگانه  معتزله عبارت بودند از 1ــ توحيد 2ــ عدل 3ــ صداقت خداوند در وعده هايش و عدم آمرزش كساني كه گناه كبيره مرتكب شده و بدون توبه از دنيا بروند 4 ــ المنزله بين المنزلتين ، يعني انسان نه خير مطلق است و نه شر مطلق ، نه مجبور مطلق است و نه مختار مطلق وبنا بر اين نام كافر يا مومن را  بر كسي كه مرتكب كبيره بشود نميتوان نهاد . چنين كسي از صف كافر و مومن خارج است و اگر بدون توبه از جهان برود به دوزخ خواهد رفت. به دليل اعتقاد به همين اصل بود كه واصل ابن عطا با استادش حسن بصري اختلاف پيد ا كرد و    ا زاودور شد و چون حسن بصري گفت اعتزل عنا ( از من كناره گرفت ) پيروان واصل ابن عطا به معتزله معروف شدند 5ــ امر به معروف و نهي از منكر با هر وسيله.
در ميان معتزله دانشمندان و نام آوران زيادي پيدا شدند. در آغاز ،دوازدهمين خليفه اموي يزيد ابن وليد ابن عبدالملك كه مادرش شاه آفريد شاهزاده ساساني بود  اين مكتب فكري را پذيرفت و معتزله به نوعي با حكومت وقت در پيوند قرار گرفتند در همين جا ميتوان درك كرد كه معتزله نميتوانستند در زمره ياران شورشي ابو مسلم قرار گيرند .از سوي ديگر بنا بر شمار قابل توجهي از اسناد ، زيد ابن علي شورشي نام آور و بيباك دوران امويان از زمره كساني بود كه افكار و اعتقادات معتزلي داشت . در برخي از اسناد مذهبي اين مسئله واينكه پيشواي پنجم شيعيان زيد را به خاطر پيروي از واصل ابن عطا پيشواي معتزليان مورد ملامت قرار داده است رد شده است ، اما در اين ترديدي نيست كه زيديان به طور كامل الهيات اعتزاليان را پذيرفته اند .
 بعدها و در قرنهاي بعد در زمان عباسيان معتزله در زمره انديشمندان مورد توجه خلفا  مخصوصا مامون ششمين خليفه عباسي (198 تا 208 هجري ) كه خود معتزلي بود قرار گرفتند و زمام امور به دست فقها و علماي آنها افتاد و اين داستان تا سال232 هجري كه متوكل نهمين خليفه زمام امور را به دست گرفت و كار را به دست علماي حنبلي سپرد ادامه يافت .
 معتزله  بعد از سال 232 مدتها دوام آوردند و سرانجام اختلاف اشعريان با معتزله در اصول عقايد و اختلاف شيعيان با معتزله از نظر سياسي ،و سالخوردگي  مكتب و مرام اعتزالي و به شاخه هايي چون واصليه ، هزيانيه ،نظاميه ،جاحظيه ، هشاميه وپانزده شاخه ديگرو ذوب شدن اين مكتب در ساير مكاتب  ،روزگار آن را به پايان رسانيد .

جريان فكري و سياسي جعفر ابن محمد
 امام ششم شيعيان در دوران ابو مسلم
جعفر ابن محمد ششمين امام شيعيان دوازده امامي و اصلي ترين تدوين كننده اصول و فروع مكتبي كه بعدها به نام شيعه اثني عشري در سراسر ايران پراكنده شد در سالهاي هشتاد و سه تا صدو چهل وهشت هجري و معاصر باده تن از خلفاي اموي و دو تن از خلفاي عباسي مي زيست. روزگار او  چون روزگار پدرش روزگار كثرت مكتب هاي ريز و درشت مذهبي و جنبشهاي  سياسي  وشورشها از جمله جنبشهاي غاليان ، شيعيان زيدي ،  شيعيان عباسي ، جنبش زهد ، شورشهاي خوارج ، جنگهاي مروان ابن محمد ، عبدالله ابن معاويه و عبدالله ابن جعفر  و بر راس تمام اين شورشها قيام سياه جامگان  بود . اودر هنگام او جگيري جنبش سياه جامگان در آستانه پنجاه سالگي قرار داشت و در حال ادامه تدوين  اصول مكتبي بودكه پيش از او پدرش محمد ابن علي ( امام باقر پنجمين امام شيعيان ) تا هنگام در گذشت خود در سال 114هجري در پي افكندن آن كوشيده بود.دوران پدرش آغاز دوراني بود كه كار تدوين اصول مكتب شيعه شروع شد .تمام عمرمحمد ابن علي در كشاكش بحث ها ورقابت هاي گروههاي مختلفي كه خود را شيعه و بر حق ترين پيروان امام اول تا چهارم شيعيان ميدانستند سپري شد . او سرانجام و به نقل برخي منابع به دست ابراهيم ابن وليدابن عبدالملك فرزند دوم وليد و شاه آفريدمسموم گرديد . اسناد مختلف بر  رفتار مهربانانه ،دانش ، سخاوت ،مبارزه اش با غاليان ، تلاش او براي حفظ اصول  ومقررات مذهب جدا از تمايلات شخصي  و زهد وپارسايي  او تاكيد كرده اند.زهد و پارسايي وتاكيداودرباره عدالت چنان بود كه باعث شد از همان زمان خود و بعدها از بنياد گذاران تصوف به شمار آيد و عارفان و صوفياني چون سفيان ثوري و عطار نيشابوري و بسياري ديگرچون عبدالله مبارك ، ابوعلي اردو بادي، ابن حجر هيتمي و... عليرغم اينكه از بزرگان اهل تسنن هستند او را در اقوال وآثار خود سرخيل زاهدان و صوفيان بدانند واز او با احترام بسيارياد كنند .كار ناتمام او را در تدوين اصول مكتب وبحث و كنكاش با پيروان ساير مكاتب ،فرزندش جعفر ابن محمد دنبال كرد .او در تمام عمريكسره به اين كار مشغول بود و از فرصتي كه  در هم ريختگي پايان روزگار امويان به وجود آورده بود نهايت استفاده را براي گسترش افكار و انديشه هاي خود و پرورش شاگردان فراوان كرد . در دايره تفكر خاص معتقدان و پيروان او واسناد مذهبي شيعه ،او را چون سايرامامان داراي خوارق عادات و كشف و كرامات بسيار دانسته اند .فارغ از اين نوع نگاه خاص ،حاصل كار او چنان بود كه پس از اوعليرغم تمام حوادثي كه رخ داد و تمام مدعياني كه در شاخه هاي مختلف شيعه پيدا شدند ، اصول تدوين شده توسط او موجب شد پيروان اودر راهي مشخص شده جلو بروند و سر انجام شيعه دوازده امامي مقبوليتي گسترده بيابد . دامنه دانش و معلومات او وسيع بود ،آن گونه كه پيروان و بزرگان ساير نحله ها و مذاهب به سراغ او مي آمدند تا در حلقه درس او چيزي بياموزند .نوشته اند 900 تن از شاگردان او  فقط در كوفه  حضور داشتند ومالك ابن انس  پيشواي مذهب مالكي ، ابوحنيفه پيشواي مذهب حنفي ، واصل ابن عطا پيشواي معتزليان ، داوود طائي عارف نامدار، جابرابن حيان دانشمند معروف ، از شاگردان او بوده و بر دانش و پيشوايي اواتفاق نظر داشته اند . بايزيد بسطامي يكي از شگفت آور ترين چهره هاي عرفان و پيشوا وآغازگرعرفان ايراني و بنياد گذارانسان گرايي درعرفان از 113 پير و معلم درس گرفت كه يكي از آنان جعفر ابن محمد بود .اقوال اينان بويژه از اين نظر حايز اهميت است كه نشان ميدهد جعفر ابن محمد نه تنها در نظر پيروان  فكريش بلكه در نظر ديگراني كه شماري از آنها چون ابو حنيفه و مالك ابن انس از بنياد گذاران و امامان مكاتب فكري ديگر بوده اند مقامي بلند داشته است.ابوحنيفه امام مذهب حنفيان از بزرگترين شاخه هاي تسنن ميگويد «او فقيه ترين مردم بود » .عطار نيشابوري كه مولانا خود را شاگرد او ميداند ، و در عرفان ، يكي ازقابل تامل ترين عارفان و انديشمندان ايراني و از لحاظ مذهب از پيروان تسنن است در تذكره الاوليا با كلمات : مقتداي مطلق ،شيخ الاهيان ، امام محمديان ، پيشرو اهل ذوق ، پيشواي اهل عشق ،مقدم عبادتگران و كريمترين زاهدان ازجعفر ابن محمد نام ميبرد واين گونه احترام از سوي عطار كه در آثارش به مجذوبان و شورشگران عليه شريعت رسمي و قوانين دست و پاگير وخشن آن ، نظر بسيار مثبتي دارد بسيار قابل تامل است . بجز اينها،مجموعه مدارك تاريخي و نيز روايات و اسناد مذهبي نشان ميدهد كه او از اقتدار و احترام زيادي در ميان اقشار مختلف و به ويژه در ميان ايرانيان  بر خوردار بوده است و بويژه سخاوت او نسبت به دوست ودشمن وشيوه ملايم و مهربانانه و مجاب كردن منطقي مخالفان فكري دامنه اين احترام را بسيار وسيع كرده بود .اسناد به جا مانده نمونه هاي جالبي در اين زمينه را نشان ميدهند كه ذكر آنها در طاقت اين ياداشت ها نيست. و آن هم كه تا به حال به آن اشاره شد نه به خاطر بزرگداشت و احترام به يك شخصيت مذهبي شيعي بلكه توجه به نقش و شخصيت تاريخي جعفر ابن محمد در يكي از مقاطع  مهم تاريخ ايران است .
او در اوجگيري شورشهاي مردم در پايان دوران اموي ، بار اول دعوت ابوسلمه خلال همداني  از رهبران فكري شورشيان ضد اموي رابراي همكاري عليه امويان و به دست گرفتن رياست ناراضيان  وخلافت رد كرد ونامه ابو سلمه را نخوانده در در آتش افكند وگفت « من آن كس كه منظورشما هست نيستم  وابو سلمه از شيعيان ديگر كسان است»بار دوم بنا به نقل شهرستاني هنگاميكه ابومسلم خراساني از او همين تقاضا را كرددر جواب ابومسلم نامه كوتاهي نوشت كه« نه توا زيارا ن مني و نه زمان زمان من » و تقاضاي او را رد كرد . دو تن ديگر از بزرگان خاندان علي  ، عبدالله ابن حسن ابن علي و عمر اشرف ابن زين العابدين نيز به تقاضاي ابوسلمه جواب رد دادند و هنگاميكه عبدالله ابن حسن علوي در جواب ابوسلمه گفت من سالخورده ام و و با پسرم بيعت كنيد ، جعفر ابن محمد به او هشدار داد كه « اي پير مرد خون فرزندت را مريز » ،  هنگاميكه عبدالله ابن حسن گفت «برخي از شيعيان ما نامه نوشته اند  و از ما تقاضا كرده اند »، جعفر ابن محمد گفت «چه كساني شيعيان توهستند آيا آن ها را ميشناسي »بعدها اين هشدار به واقعيت پيوست وبنا بر نقل مآخذ مختلف از جمله تاريخ يعقوبي ومقاتل الطالبيين خون فرزند عبدالله ابن حسن محمد ،معروف به نفس زكيه در جريان يك شورش ريخته شد و خود عبدالله ابن حسن نيز كه فرزند فاطمه دختر امام حسين بود در سن هفتاد و پنج سالگي پس از مدتها رنج و شكنجه در زندان در گذشت .
داوري ها در باره عكس العمل ها و مواضع ششمين پيشواي شيعيان در رابطه با  شورش زيد و يحيي ،عمو و پسر عمويش ، وجواب رد دادن به تقاضاي ابومسلم و ابو سلمه و شيوه خاص زندگي اومتفاوت است .شماري از مورخان عكس العمل هاي  پنجمين  وششمين پيشواي شيعيان را در رابطه با دولت اموي و بعدها عباسي دليل بر زهد و پارسايي و ترك مقامات دنيوي و ميانه روي و اعتدال آنها دانسته اند و نتيجه گرفته اند آنان كار دنيا را به اهل دنيا وا نهاده و رو به آخرت نهاده اند واساسا اهل قيام ومبارزه قهر آميز نبوده اند .
شماري معتقدند ورود آنان به ويژه جعفر ابن محمد به كشاكش هاي سياسي آن ايام ،به معني پايان كار شيعه و بسته شدن دفتر آن بود . تا آن دوران هيچ فرصتي براي تدوين اصول اعتقادي و بنياد گذاري شيعه مورد نظرآنان باقي نبود.و اگر در دوران آنان اين اصول تدوين نميشد با آن شرايط خطير و آن همه مكتب و مذهب و انشعابات در شيعه خطرات بسياري در كمين بود و بر اين ميافزايند كه آنان عليرغم اقتدار و نفوذ ، با اشراف به شرايط سياسي وبافت و ساخت نيروهاي جامعه پيرامون خود در آن روزگار و اطلاعاتي كه از طريق پيروان خود در اطراف و اكناف و حتي در درون حكومت وقت و در ميان عباسيان به دست مي آوردندميدانستند روزگار بني عباس در راه است وحوادث بعدي يعني ترورو قتل ابو سلمه خلال به دست نخستين خليفه عباسي ــ با تاييد ضمني ابو مسلم ــ وسركوب خونين جنبش به آفريديان خراسان وجنبش شريك ابن مهري در بخارا در سالهاي  صدوبيست و نه و صدوسي وسه هجري به دست ابو مسلم وقتل ابو مسلم به دست دومين خليفه و سركوب خونين وخشن شورشهاي زيديان و شكل گرفتن اختناقي ديگروماجراهاي بعدي را دليل مي آورند . نوشته اند پيشواي ششم شيعيان به روشني و وضوح خبر ازبرد سياسي عباسيان و خلافت منصور خليفه دوم عباسي داد و نوشته اند منصور پس از رسيدن به خلافت اوعليرغم نفرت از گسترش  نفوذدايره شيعيان پيرو جعفر ابن محمد به مثابه اصلي ترين رقيبان عباسيان اورا را به نزد خود خواند و «صادق » ناميد و همين پيشگويي سياسي موجب شد كه مدتي در آغاز كار خلافت ، از جانب جعفر ابن محمد و علويان پيرو او احساس خطر نكرده آنان را به حال خود بگذارد .
نظراتي فرا عقلي و در چهار چوب شناختي خاص، خيالي و ضد تاريخي توسط تعداد زيادي از نويسندگان مذهبي سنتي ابراز شده است كه چون اين ياداشت ها با اتكا به واقعيات تاريخي نوشته ميشود از نقل اينگونه نظرات ميگذرم . اين گونه نظرات البته در يك تحقيق كامل و به عنوان بخشي از اعتقادات و باورهاي مردم در طول تاريخ ميتواند مورد تامل قرار بگيرد و در روانشناسي مذهبي توده ها در طول قرنها به كار آيد ، ولي در اين ياداشت ها فرصتي براي پرداختن به آنها نيست . در پايان اين بخش تاكيد ميكنم كه در اين زمينه يعني تطبيق تاريخ تشيع با روند مادي تاريخ ايران كمبودهاي جدي وجود دارد كه با توجه به نقش جدي  تشيع در تاريخ ايران بايستي به آن پرداخته شود
پایان بخش چهارم

هیچ نظری موجود نیست: