پنجشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۹۲

تاریخ ایران.. سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.دهم. تیموریان. تا پایان شاه اسماعیل صفوی.تحقیق اسماعیل وفا یغمائی


تاریخ ایران

سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.دهم. تیموریان. تا پایان شاه اسماعیل صفوی

.تحقیق اسماعیل وفا یغمائی


سلسله تيموريان.771تا 911 هجری

 امير تيمور گوركاني ،771ــ   807 هجري .تيمورــ به معناي آهن ــ سر سلسله تيموريان  فرزند امير تـَرغاي واز نوادگان قراجار نويان ، رئيس قبيله برلاس و ازاميران تحت اطاعت مغولان و از تيره و تبار مغولان بود . او در سال736 هجري در شهر كش ــ شهر سبز كنوني در جنوب سمرقند ــ متولد شد .او شكارچي ، تيرانداز، شمشير زن و جنگاوري متهور بود و به زاهدان و صوفيان ارادت خاصي داشت و از انفاس آنان از جواني مدد ميطلبيد واين علاقه به اسلام را تا پايان عمر حفظ كرد .

ا مير تيمورتا سالهاي 771 هجري را به كشاكشها و جنگهاي فراوان گذرانيد و سرانجام با ورود به سمرقند در دوازدهم رمضان سال 771 هجري به چنان موقعيتي دست يافت كه بتواند به عنوان يكي ازجهانگشايان بي رحم وپيروزمند در صحنه تاريخ سيمائي فراموش ناشدني پيدا كند .

لشكر كشي به خوارزم ( 773 ــ 781 هجري ) ، لشكر كشي به دشت قبچاق و مغولستان  (776 ــ 779 هجري) و نيزبه روسيه و انهدام مسكو، سلسله لشكر كشيها به خراسان(782 ــ 785 هجري) ،  لشكر كشي به مازندران ، استر آباد(786ــ 787)،يورش سه ساله سراسري به ايران (788ــ 790) ، يورش پنج ساله به ايران0794ــ798) ، يورش به هندوستان(801 هجري) ، يورش هفت ساله به ايران (802ــ807 هجري) و يورش به عثماني( 804 هجري)  گوشه هائي ازكارنامه خونين تيموررا تشكيل ميدهد . در اين جنگها و يورشهاهمراه با ويراني گسترده و كشتارهاي بيرون از حد و حساب و بر پا كردن كله منارها تيمور هميشه فاتحي پيروزمند بود .

 رفتار تيمورگاه ضد و نقيض مينمايد ولي خشونت و اراده اي آهنين در كشتار ، سلسله اعمال او را به هم مرتبط ميكند . روانشناسي اورا بايد در حيطه شهرت و قدرت دنبال كرد . در هجوم تيمورمردم شهر اسفراين قتل عام شدند و اين شهر با خاك يكسان گرديد . شهر هرات در يورش تيمور شهركله منارها شد ، او با سادات علوي مرعشي در مازندران ،در نهايت طريق آشتي در پيش گرفت و حكومت مازندران را به فرزندان سيد قوام الدين مرعشي سپرد . در اصفهان در خشم از شورش مردم  و كشتار سربازانش دستور داد هفتاد هزار سراز مردم اصفهان براي ساختن كله منارها تهيه شود . در حمله به لرستان در بروجرد و خرم آباد دستور داد شمار بسيار زيادي را از پرتگاههاي مرتفع پائين انداختند و كشتند .

 در شورش مردم خوارزم دستور داد تمام ان شهر عظيم را ويران كنند وجو بكارند . در شهر تكريت دستور كشتاري وحشيانه داد و در سراسر شهر كله مناره ها بر پا ساخت . در شهر طوس ساختن كله مناره ها با ده هزار سر بريده  تكرار شد . در گرجستان با تخريب و آتش زدن ، ديرها و كليساها را خراب نمود و هزارن تن از عيسويان را كشت . در شهر سيواس دستور داد چهار هزار تن از سربازاني را كه مقاومت كرده بودند زنده زنده آتش بزنند .

در فتح هندوستان بيش از صدهزار تن  از اسيران به دستور او كشتار شدند . در شورش بغداد او به سپاهيان خود دستور داد هر سپاهي سردو تن از اهالي بغداد را از تن جدا كند و شهر بغداد را تبديل به شهر اجساد بي سر كرد . تيموردر سال807 هجري با بسيج چهارصد هزار تن پياده و سواره قصد فتح چين و به گفته مورخان نابودي بازماندگان چنگيز و اشاعه اسلام ونابودي كفر و بت پرستي را داشت كه در سن هفتاد و يكسالگي بر اثر افراط در شرب عرق و سرماخوردگي ، درشهر اترار ،ــ فاراب قديم ـ در هفده شعبان سال 708 هجري در گذشت .او در مذهب متعصب بود و در بسياري اوقات همراه با سپاه خود مسجدي را كه از چوب ساخته بودند و قاريان در آن مشغول قرائت قرآن بودند حركت ميداد . تيمور علاقه زيادي به بناي ساختمانها و مساجد عظيم ، بازي شطرنج  وصحبت با زاهدان و صوفيان داشت اما بزرگترين لذت او تماشاي جهيدن فواره خون از شاهرگهاي محكومي بود كه جلاد سر او را قطع ميكرد . در دوران او سمرقند پايتخت او وسعت فراوان يافت و از زمره زيباترين شهرهاي آن روزگار گرديد . تيمور در مقبره اي كه خود  در سمرقندساخته بود و تا امروز بر جاست دفن گرديد . مزار اوبه نام گور اميرمشهور است وتماشاگه جهانگردان و نيز زيارتگاه ساده لوحاني ست كه اورا امير و فاتحي مسلمان و در هم كوبنده پيروان ساير اديان ميشناسند .

2ــ ميرزا خليل سلطان ابن ميرانشاه ابن تيمور ، 807 ــ 812 هجري . پس از مرگ تيمور جنگ بر سر قدرت ، سلسله تيمور را نيز مانند ساير سلسله ها در كام خود كشيد ، بدين ترتيب كه فرزندان ونوه ها و نوادگان سي و شش گانه تيمور كه هريك در گوشه اي از مملكت تيموري زمام قدرت را در دست داشتند براي به دست گرفتن قدرت شوريدند . تيمور پيش از مرگ ، پير محمد فرزند جهانگيرــ پسر فوت كرده تيمورــ نوه خود را به عنوان جانشين خود مشخص كرده بود ولي امراي تيموري خليل سلطان نوه ديگر او رابر تخت سلطنت سمرقند نشاندند  و پير محمد در ادامه كشاكش دو سال بعد از مرگ تيمور به ضرب خنجر وزير و مشاور مورد اعتماد خود پير علي ، يا علي تاز كشته شد . خليل سلطان فرزند ميرانشاه بود كه در سال 791 هجري شورش مردم طوس را با سر بريدن ده هزار تن از  و بر پا كردن مناره از سرها فرو نشانده بود.

.دوران حكومت  اواساسا در جدال با ديگر مدعيان  و در سوداي عشق بانوئي به نام شاد ملك خاتون گذشت . عشق  آتشين او به شاد ملك خاتون سرانجام اميران و اطرافيان او راخشمگين كرد و موجب شد كه بر عليه او بشورند و او را از سلطنت خلع كنند  و قدرت نصيب شاهرخ ابن تيمور بشود . شاهرخ با به قدرت رسيدن  طريق عطوفت را با ميرزا خليل سلطان و شاد ملك خاتون در پيش گرفت و شاد ملك خاتون و بهره اي از حكومت را به خليل سلطان داد تا  با محبوب خود در خلوت و آسايش روزگار بگذراند . خليل سلطان در سال 812  هجري در گذشت . پس از مرگ او شاد ملك خاتون به ضرب خنجر خود را كشت تا با او در يك گور دفن شود .

 3ــ ميرزا شاهرخ ابن تيمور، 807 ــ 850 هجري . شاهرخ فرزند تيمور پس از مرگ تيمور به موازت حكومت خليل سلطان در هرات زمام حكومت را در دست داشت و در كشاكش حوادث ، از سال 808 هجري بيشتر از خليل سلطان اقتدار يافت وبا شكست شمار زيادي از مدعيان قلمرو او و فرزتدانش گسترش يافت . شاهرخ چهل و سه سال سلطنت كرد . او شعر ميگفت ، خطي خوش داشت ، به عالمان و شاعران ونقاشان احترام ميگذاشت و با اينكه در تمام جنگها پيروز بود علاقه زيادي به جهانگشائي نداشت . از شاهرخ در مقايسه با ديگر ميراث بران تيمور  چهره قابل قبول تري در تاريخ بجا مانده است . عبدالقادر مراغه اي موسيقيدان برجسته و يوسف اندكاني خواننده بزرگ ، معمار بزرگ قوام الدين معمار وصورتگر نامي مولانا خليل نقاش از معاصران و نزديكان او بوده اند  . شاهرخ در سال 830 مورد سود قصد يكي از فدائيان نهضت حروفي بنام احمد لر قرار گرفت كه از آن جان بسلامت بردو اين واقعه موجب كشتار شماري از پيروان فضل الله حروفي شاعر و رهبر نهضت حروفيه گرديد .  از زمره زنان شاهرخ ، گوهر شاد آغا بود كه مسجد گوهر شاد در مشهد از بناهاي اوست .

4ــ ميرزا الغ بيك ، 850 ــ 853 هجري ، پس از رسيدن خبر مرگ شاهرخ ، فزرزندش الغ بيك برجاي او درسمرقند بر تخت نشست .او در دوران پدرش به مدت سي و هشت سال فرمانرواي ماوراءالنهر بود . الغ بيك اهل ادب و هنر بود و بخصوص علاقه فراوان به نجوم داشت و زيج معروف الغ بيگي كه تقويم تا مدتها بر اساس آن استخراج مي شد به همت دانشمندان دربار او پديد آمد . الغ بيك سرانجام در سال 853 هجري در جنگ با پسر خود شكست يافت و در دهم رمضان سال  همان سال به دستور پسرش به دست  كسي به نام عباس به قتل رسيد .

5ــ ميرزا علاء الدوله  ابن بايسنقر ابن شاهرخ ابن تيمور850 ــ865 هجري . هم زمان با مرگ شاهرخ علاءالدوله خود را در هرات پادشاه خواند  ــ او فرزند بايسنقر بود كه به دليل علاقه به شعر و ادب و خطاطي و هنر تذهيب از سياست كناره گرفت وروزگار خود را به گرد آوري شاهنامه صرف كرد و سرانجام در هفتم جمادي الاولي سال 837 هجري در هرات مرد و در مسجد گوهر شاد به خاك سپرده شد ــ  علاء الدوله سر انجام پس از كشاكشهاي فراوان با الغ بيك  در سال 852 هجري به دست برادر خود ميرزا بابر فرمانرواي شيراز كور شد و تا سال 865 هجري زنده بود و سر انجام در شمال ايران مرد .

6 ــ ميرزا عبد اللطيف ابن الغ بيك ، رمضان 853 تا ربيع الاول 854 هجري ، او شش ماه سلطنت كرد و پس از شش ماه به دست  يكي ازنوكران وفادار به پدرش  به نام بابا حسين در سمر قند به ضرب تير كشته شد . سر او را جدا كردند و به تاوان پدر كشي بر فراز مدخل مدرسه الغ بيك آويختند .

7ــ ميرزا عبدالله ابن ابراهيم ابن شاهرخ ،854 ــ 855 هجري . او در ماوراء النهربه پادشاهي رسيد و در دوران كوتاه سلطنتش با قيام ابوسعيد نواده ميرانشاه ابن تيمورمواجه شد و سر انجام با يورش سپاه متحد  ابوالخير خان پادشاه ازبكان و ابوسعيد در جمادي الاولي 855  هجري در حوالي سمرقندمغلوب و مقتول گرديد .

8 ــ ميرزا بابر ابن بايسنقر ابن شاهرخ 852 ــ861 هجري ، او كه عامل كور كردن برادرش ميرزا علاء الدوله بود با قتل برادرش ميرزا سلطان محمد در خراسان و هرات زمام حكومت را در دست گرفت و تا پايان عمربر تخت حكومت بر جاي بود .

9 ــ  سلطان ابو سعيد ابن ميرزا سلطان محمد ابن ميرانشاه ابن تيمور ، 855 ــ873 هجري ، او كه كشنده هفتمين امير تيموري ــ ميرزا عبدالله ــ بود در سال 855 سلطنت ماوراء النهر را به دست آورد. در دوران اوقسمت مهمي از ممالك تيموري فتح شد ونوادگان شاهرخ تيموري از او شكست خوردند واز جمله هرات فتح شد و گوهر شاد آغا همسر شاهرخ و باني مسجد گوهر شاد در سال 861 به دست او به قتل رسيد. سلطان ابو سعيد سر انجام در25 رجب سال 873 ازاوزن حسن آق قويونلو شكست خورد و در حين فرار دستگير  گرديد اوزن حسن آق قويونلو او را به يادگار محمد نوه گوهر شاد آغا سپرد و يادگار محمد ، سلطان ابو سعيد را به انتقام خون جده خود كشت .

10 ــ ميرزا سلطان احمد ابن ابو سعيد ، 873 ــ 899 هجري .  قتل ابو سعيد را بايد پايان دوران تيموريان دانست زيرا پس از قتل ابوسعيد دوران هرج و مرج ، چيزي شبيه به پايان دوران مغولان آغاز شد  و قدرت به دست آق قويونلو ها افتاد . پس از قتل ابوسعيد پسرش ميرزا سلطان احمد درماوراءالنهر خود را پادشاه خواند و برخي از شاهزادگان تيموري آلت دست تركمانان آق قويونلو شده و به جنگ با  يكديگرپرداختند . سلطان احمد در سال 899 هجري در گذشت .

11 ــ ميرزا سلطان محمود ابن ابو سعيد  873 ــ 905 هجري . او پس از مرگ ابوسعيد در بدخشان و ترمذ و اطراف آن حكمروا بود و در سال 905 هجري در جنگ با شيبك خان ازبك كشته شد .

12 ــ سلطان حسين ابن بايقرا ابن عمر شيخ ابن امير تيمور ، 875 ــ 911 هجري . او از سال 874 بر خراسان مستولي شد و مدت زماني به جنگ با يادگار ميرزا و حاميان او آق قويونلوها مشغول بود . در سال 875 موفق شد يادگار ميرزا را شكست دهد و به قتل برساند و دودمان شاهرخ تيموري را بر اندازد .دوران او به كشاكش با ازبكان گذشت . سلطان حسين بايقرا به شعر و ادبيات و هنر متمايل بود و در دوران او كتابخانه بزرگي در هرات تاسيس شد و ده هزار تن از طالبان علوم به خرج او در آنجا مشغول تحصيل علوم مختلف شدند . امير عليشير نوائي از دانشمندان بنام ، وزارت او را به عهده داشت و جامي شاعر نامدار و بهزاد نقاش برجسته و امير خوند مولف كتاب روضه الصفا از معاصران او بودند . او در پايان عمر مدت بيست سال با فلج دست به گريبان بود و با مرگ او كار سلسله تيموريان به پايان رسيد .



در باره تيموريان

 از هم گسيختگي اوضاع سياسي و اجتماعي ايران در پايان دوران مغولان ووجود دولت هاي ريز و درشتي كه هريك در گوشه اي از ايران بساط حكومت را علم كرده و به غارت مردم و جنگ عليه يكديگر مشغول بودند و عدم حكومتي متمركز و قدرتمند ، بلاي تيمور و سلسله او را متوجه ايران كرد .

تيموريان به مدت صد و پنجاه سال در بخشهاي مهمي از ايران زمام حكومت را در دست داشتند. با هجوم تيمور به ايران ،  مردم ايران بار ديگرپس از دوران پر وحشت و ظلم مغولان در گردابهاي خونين كشتارها و فجايع فراوان فرو رفتند . دوران تيموريان بخصوص در هنگام حيات تيمور دوران اوجگيري ترور عمومي ، ويراني شهرها و روستاها وفقر و گرسنگي و در بدري مردم بود . پس از مرگ تيمورو بااحاطه شدن برخي از شاهان و شاهزادگان تيموري در فرهنگ و روحيات ايراني اين مساله مقداري تعديل شد . دوران تيمور مانند دوران چنگيز تاثيراتي گذرا و تاثيراتي ماندگار بر جاي نهاد كه در آينده ودر بررسي فرهنگي و ادبي  به آن اشاره خواهد شد . تيموريان بر خلاف چنگيزيان ، از آغازمسلمان واهل تسنن بودند ودر بررسي تاريخ ايران همين مساله برخي از مورخان سطحي نگر و علاقمند و متعصب در مذهب را نسبت به تيمور و تيموريان دچار خوشبيني و گذشت كرده است . بساط قدرت تيموريان با مرگ سلطان حسين بايقرا در هم پيچيده شد ولي يكي از اخلاف تيمور بنام بابر كه در فرغانه حكمروا بود توانست با غلبه بر افغانستان و بدخشان و هند و فتح اگره و دهلي سلسله اي را در هند بنياد گذارد كه تا سال 1857 ميلادي دوام آورد . از زمره پادشاهان تيموري هند بايد از بابر ،اكبر شاه ،جهانگير ، شاه جهان ، اورنگ زيب و..،. ياد كرد ، دربار پادشاهان تيموري هند از اصلي ترين مراكز تجمع اديبان و شاعران پارسي زبان بود .



سلسله قراقويونلو .گوسفند سياهان.810 تا873 هجری

 1ــ قرا يوسف ابن قرا محمد ، 810 ــ 823 هجري . قرا يوسف  از اميران دربار جلايريان بود كه در هنگام هجوم امير تيمور، با شكست دادن سلطان احمد جلايربر عراق عرب مسلط شده بود . با حمله تيمور به سرزمين تحت سلطه قرا يوسف ، او به مصر گريخت و سلطان مصر او و سلطان احمد جلاير را به زندان افكند . پس از مرگ تيمورقرا يوسف به آذر بايجان آمد و با چند چنگ بر آذربايجان مسلط شد . در ادامه كار او توانست ديار بكر ، عراق عرب ، نواحي شروان ، گرجستان ، سلطانيه ساوه ، قزوين و...را به قلمرو خود و پسرش پير بذاق منضم كند . او در سال 823 هجري در هنگام لشكر كشي براي جنگ با شاهرخ تيموري در گذشت . او وپسرش پير بذاق مجموعا چهارده سال بطور مشترك حكومت كردند .

2ــ اسكندر ابن قرا يوسف ، 823 ــ839 هجري . دوران او به جنگ با شاهرخ تيموري گذشت و سرانجام با شقه شدن نيروهايش و تمايل برخي از نزديكانش به شاهرخ تيموري ، از جمله برادرش جهانشاه دچار ضعف گرديد و در بيست و پنجم شوال سال 841 هجري به دست پسر خود قباد كشته شد .



3 ــ جهانشاه ابن قرا يوسف 839 ــ 872 هجري . او وابسته به دربار تيموريان بود و از جانب شاهرخ تيموري حكومت او تائيد شد . دوران او دوران وسعت و عظمت دولت قرا قويونلو ست . جهانشاه قراقويونلو شعر ميسرود و به شاعران و هنرمندان علاقه فراوان داشت  با اين همه مردي سخت كش و بيرحم بود  ، از جمله در فتح اصفهان در سال 856 هجريدستور كشتار و قتل عام مردم اصفهان را صادر كرد.مدتي از روزگار جهانشاه در جنگ با پسرانش حسن و پير بذاق گذشت او موفق شد حسن را شكست داده و پير بذاق را به قتل برساند . خورشيد اقبال جهانشاه با ظهور حسن بيك  ــ اوزون حسن ــ از ميان قبيله آق قويونلو( گوسفند سپيدان) در محاق فرو رفت . جهانشاه در سال872 هجري در جنگ با سپاهيان حسن بيك كشته شد . از او مسجد كبود تبريز به يادگار مانده است .



4ــ حسنعلي ميرزا 872 ــ873 هجري . او آخرين امير سلسله قرا قويونلو ست . حسنعلي ميرزا در دوران پدرش  به مدت بيست و پنج سال زنداني بود و چون از زندان بيرون آمد و بر تخت سلطنت نشست مشاعر درستي نداشت . دوران كوتاه حكومت او به قتل و كشتار اميران و نزديكانش گذشت و در سال 873 هجري با شكست از حسن بيك و نيروهاي آق قويونلو ، در همدان به دست اغورلو محمد پدر زن اوزون حسن كشته و دفتر حكومت قراقويونلو  با او بسته شد .



در باره سلسله قرا قويونلو قرا قويونلوها تركماناني  گوسفند چران بودند كه همراه با لشكر كشي مغولان به ايران ،از اطراف درياچه آرال به ايران كوچ كردند و بعد از شروع ضعف ابوسعيد بهادر قدرتي كسب كردند . آنان مردماني جنگجو و سوار كاراني ماهر بودند كه بر پرچمهاي خود گوسفند سياهي را نقش ميكردند و به همين دليل به قرا قويونلو معروف بودند . تركمانان قرا قويونلو شيعه مذهب بودند و از جمله به دليل تضاد مذهبي ، با تيمور و جانشينانش كه مذهب تسنن داشتند هميشه در حال جنگ بودند .



سلسله آق قويونلو. گوسفند سپيدان.872 تا908 هجری

 1ــ امير حسن بيك ابن علي ابن قرا عثمان 872 ــ882 هجري . امير حسن نوه قرا عثمان بايندري ازهمراهان و ياران امير تيموربود كه به دليل قد بسيار بلندش به اوزون حسن ــ حسن دراز ــ مشهور شده بود . در ابتدا او رياست قبيله را از دست برادر خود بيرون اورد و چون مادرش يكي از شاهزاده خانمهاي مسيحي از خاندان يوناني امپراطور طرابوزان بود باآخرين امپراطور آن ناحيه متحد شد  و كاترينا برادر زاده امپراطور را به ازدواج خود در اورد و بر قدرت خود افزود . او از كاترينا يك پسر و دو دختر پيدا كرد كه مارتا  يا علمشاه خاتون يكي از دخترانش به ازدواج شيخ حيدر صفوي در آمد و از اين ازدواج شاه اسماعيل صفوي بنياد گذار سلسله صفويان زاده شد . دوران اوزون حسن به جنگ با  سلطان محمد ثاني پادشاه عثماني ، پادشاهان قرا قويونلو وسلطان ابوسعيد تيموري  گذشت و اوزون حسن توانست مملكت وسيعي را كه از آناطولي تا عمان وسعت داشت به زير سيطره خود در آورد . اوزون حسن در سال 882 هجري تفليس را فتح كرد و در رمضان همين سال در تفليس در گذشت .



2 ــ سلطان خليل  ابن امير حسن882 ــ 883 هجري . پس از اوزون حسن ، پسرش سلطان خليل بجاي او بر تخت سلطنت نشست ولي دوران حكومت او دوامي نكرد و در سال 883 هجري در جنگ با برادرش يعقوب بيك كه فرمانرواي ديار بكر بود  در نزديكي خوي شكست خورد ودرچهاردهم ربيع الاخر سال 883 هجري به قتل رسيد .



3 ــ يعقوب بيك ابن حسن بيك 883 ــ 896 هجري . او پادشاهي خوشگذران و عشرت طلب بود  يعقوب بيك. در سال 893 هجري به ياري فرخ يسار پادشاه شروان با سلطان حيدر صفوي پدر شاه اسماعيل جنگيد واوراكشت وفرزندان سلطان حيدر را كه خواهر زادگان او بودند به اسارت گرفت و در قلعه اصطخر زنداني كرد . يعقوب يبك در يازده صفر سال 896 هجري در گذشت .



4ــ  بايسنقرابن يعقوب ، 896 ــ 897 هجري . بعد از فوت سلطان يعقوب پسر ده ساله اش بايسنقر زمام حكومت را در دست گرفت اما برخي ديگر از اميران آق قويونلو به مخالفت برخاسته و برادر او مسيح را پادشاه خواندند . در جنگ بين دو جناح ، مسيح وشمار زيادي از اميران و شاهزادگان طرفدارش كشته شدند وتنها رستم نواده امير حسن از مرگ نجات يافت . در كشاكشهاي بعدي سرانجام بايسنقر از هواداران رستم شكست خورد و به نزد پادشاه شروان فرخ يسار گريخت .



5ــ رستم ابن مقصودابن حسن بيك ، 897 ــ 902 هجري . او فرزندان شيخ حيدر صفوي  ، سلطانعلي ، اسماعيل و ابراهيم را از زندان آزاد كردو به كمك سلطانعلي ، بايسنقر را كه در دربار شروان بود كشت . در ادامه ماجرا ، رستم از بالا گرفتن كار فرزندان شيخ حيدر نگران شد و فرزندان شيخ حيدربا مريدانشان به سوي اردبيل گريختند . رستم سپاهي به تعقيب ايشان فرستاد و سپاهيان او موفق شدند سلطانعلي را به قتل برسانند . رستم در سال902 هجري به دست پسر عمويش احمد بيك كه بر عليه او شوريده بود به قتل رسيد .



6 ــ احمد ابن اغورلومحمد ابن حسن بيك 902 ــ 903 هجري . سلطنت احمد بيك بيش از چند ماه به طول نبانجاميد و در ربيع الثاني سال 903 هجري به دست والي شورشي كرمان به قتل رسيد . پس از قتل احمد بيك اميران آق قويونلو سه تيره شده و هر كدام شاهزاده اي را به سلطنت برداشتند و جنگ قدرت بالا گرفت و سراسر ايران در ناامني ومنازعات مختلف غرقه شد . همزمان با آن ستاره اقبال صفويان شروع به درخشيدن كرد .



7ــ الوند بيك ابن يوسف ابن حسن بيك ، 903 ــ 907 هجري . دوران او به كشاكش با شاه اسماعيل صفوي گذشت و سرانجام در نبرد با شاه اسماعيل درسال 907 هجري طومار حكومتش در هم پيچيده شد .



8 ــسلطان مراد ابن يعقوب ابن حسن بيك ، 903 ــ 908 هجري .  سلطنت سلطان مراد در سال 908 هجري با شكست از نيروهاي شاه اسماعيل درنزديكي همدان خاتمه يافت . پس از اين شكست سلطان مراد به ديار بكر گريخت و در سال 920 هجري به دست سپاهيان صفوي كشته شد .



در باره سلسله آق قويونلو

 

سر گذشت سلسله آق قويونلو مشابه سرگذشت سلسله قرا قويونلو ست با اين تفاوت كه اينان در حوالي ديار بكر سكونت داشتند ، مذهب تسنن داشته و بر پرچمهاشان تصوير گوسفند سپيدي را نقش ميكردند . آق قويونلو ها از سال 810 تا 908 هجري به مدت يك قرن بر بخشهاي گسترده اي از ايران حكومت كردند .



سلسله صفوي.905 تا 1145هجری

 1ــ شاه اسماعيل صفوي ، 905 ــ930 هجري . او بنيادگذار رسمي سلسله صفوي در سن سيزده سالگي ست . شاه اسماعيل فرزند سلطان حيدرابن سلطان جنيد ابن صدرالدين ابراهيم ابن خواجه علي ابن صدرالدين موسي ابن شيخ صفي الدين اردبيلي صوفي مشهور است . ذكر اين سلسله نسب از اين جهت ضروريست كه دانسته شود شاه اسماعيل از دوران شيخ صفي الدين اردبيلي (650ــ735 هجري) تا زماني كه تاج پادشاهي را در سيزده سالگي بر سر نهاد از ريشه اي معنوي و سياسي و اجتماعي كه از عمر آن دو قرن و نيم ميگذشت  بر خوردار بود . در سلسله فرزندان و صوفيان باز مانده ازشيخ صفي الدين صدر الدين ابراهيم ، سلطان جنيد وسلطان حيدر سوداي سلطنت در سر داشتند و تبرزين و كشكول صوفيان پيرامون خود را به شمشير و سپر تبديل كرده و با خشونت و سرسختي سوداي خود را دنبال كردند و در همين سودا جنيد و حيدر كشته شدند .شيخ صفي الدين اردبيلي كه در سالهاي 560 تا735 هجري(1252ــ1334ميلادي )زندگي ميكرد صوفي شافعي مذهب بسيار مقتدري بود كه دخترصوفي معروف و مقتدرشيخ تاج الدين ابراهيم ، معروف به زاهد گيلاني را به همسري گرفت و پس از مرگ شيخ زاهد جانشين او شد . داستان شيعه بودن شيخ صفي و سلسله نسب صفويان تا امام هفتم شيعيان افسانه ايست كه بعدها اختراع شد ودور مينمايد كه در شهر اردبيل كه اكثريت مردم آن در آن روزگار شافعي مذهب بودند به يك صوفي شيعه روي آورند و باعث بالا گرفتن كار او بشوند . اقتدارشيخ صفي آنچنان بود كه در هر ماه هزاران نفر به زيارت او ميامدند و فضاي اجتماعي و روحي مردم پس از تهاجم مغولان و اشاعه روحيه درويشي و صوفيگري ، هر چه بيشتر بر اقتدار شيخ صفي افزود . به نظر ميرسد حكايت تشييع صفويان در زمان شيخ جنيد جد شاه اسماعيل  شروع شده است و جنيد شافعي مذهب به تشييع روي آورده است . دوران جنيد مصادف با مرگ شاهرخ فرزند امير تيمور وتجزيه ممالك تيموريان و جدال قره قويونلوها و آق قويونلوها با يكديگر بود و شيخ جنيد تلاش كرد از اين موقعيت استفاده كرده و با كمك مريدان خود قدرت را به دست گيرد . تبديل لقب «شيخ» به «سلطان» در دوران شيخ جنيد صفوي شروع شد و او خود را سلطان ناميد . او ارتشي ده هزار نفره از مريدان خود ترتيب داد و به نام غزا و جهاد با كفار، طي نه سال رياست خود بر صوفيان به لشكر كشيهاي متعدد پرداخت و سرانجام درجنگ كشته شد . در دوران جانشين و فرزند او شيخ حيدر، مسلح كردن صوفيان شدت بيشتري گرفت . كلاه دوازده ترك مخصوص قزلباشان از دوران او باب شد و اردبيل به يك مركز اسلحه سازي براي ارتش شيخ حيدر تبديل گرديد . سلطان حيدر روزگار خود را تا پايان در پي كسب قدرت سياسي ولشكر كشي به بهانه جهاد با كفار وخونريزيهاي فراوان گذرانيد . او در ميان صوفيان و قزلباشان مقامي شبه خدائي داشت . پيروان طريقت شيخ حيدر، آشكارا شيخ حيدر را خدا ميدانستند و فرزندش اسمعيل را ابن الله صدا ميزدند .

شاه اسماعيل پس از ماجراها و كشاكشهاي فراوان با كمك صوفيان و طوايف تركِ شاملو ، استاجلو، ذوالقدر، تكلو ، افشارو قاجار ارتشي تشكيل داد و پس از شكست دادن شروانشاه و تركمانان آق قويونلو به تبريز وارد شد و بر تخت سلطنت نشست ، بنام خود سكه زد ومذهب شيعه را به عنوان مذهب رسمي اعلام كرد .



توجه به يك سر فصل قابل تامل

  بر تخت نشستن شاه اسماعيل و بنياد گذاري سلسله صفوي از زواياي مختلف قابل تاكيد و سرآغاز يك دگرگوني سياسي و مذهبي بسيار قابل تامل در ايران است كه تاثير  سياسي ، اجتماعي وفلسفي آن با قدرت فراوان تا روزگار ما كشيده شده است .

تا پيش ازدوران صفوي مذهب رسمي و عمومي و آميخته با دولت و حكومت مذهب تسنن بود . بجز چند دولت ريز و درشت از قبيل ديلميان و علويان ــ در انتهاي هزاره اول ميلادي ــ وبعدهاسربداران وقره قويونلو وامثالهم ،اكثرحكومتها به تبع پادشاهان و اميران سني مذهب خود ،در قوام بخشيدن به تسنن و نحله هاي مختلف آن و اطاعت از دربار خلفاي عباسي ميكوشيدند . اما اشتباه است اگر فكر كنيم كه تسنن تنها مذهب شاهان و اميران و حكومتها بود . مردم ايران با هجومي كه از زمان خليفه دوم عمرابن خطاب آغاز شد و بعدها در زمان خلفاي ديگر و سلسله اموي و عباسي تكميل شد با سيماي اسلام نه در هيئت شيعي آن ، بلكه با شكل و محتوائي كه تسنن مبلغ و مناديگر آن بود آشنا شدند و قرنها اين اسلام به عنوان اسلام عمومي ، ارث معنوي و مذهبي پدران به پسران بود و حيات و ممات مردم ايران را سامان و سازمان ميداد . شيعه تا دوران صفويان  در بخشهائي از ايران مانند كوفه ، بصره ، حله ، ري ، قم ، اردستان ، فراهان ،مازندران و گيلان ( بجز بخشي از بزرگان شهر) بيهق ، سبزوار، ديلم ، طوالش ، و رودباررواج داشت و در مقايسه با جغرافياي ايران آن روزگارمذهب اقليتي از مردم ايران و آئين گروههاي معترض و شورشي در مقابله با حكومت و لاجرم آئيني عليه مذهب رسمي بود . بجز در نقاط ياد شده دين اكثريت مردم ايران حنفي و شافعي بود .

نگاهي حتي گذرا به تاريخ سياسي و اجتماعي ايران از آغاز دوران اسلامي تا دوران صفويه ونيزتوجه به مرام و مسلك انديشمندان و فرهنگسازان و شاعران و عارفان ارجمند ايران بخوبي مارا با اين حقيقت آشنا ميكند . تا دوران صفويه بيش از هشتاد در صد انديشمندان ، شاعران ، فيلسوفان ، دانشمندان و.... ايران و در زمره اينان بزرگاني چون مولوي ، عطار، عين القضات همداني ، عراقي ،سعدي ، جامي ، نظامي، سهروردي ، فارابي ، بايزيد، ابي الخير ، ابوالحسن خرقاني ، و... اگر چه در آثارشان در فضائي بسيار فراخ تر و پاكيزه تر ازدنياي تنگ و تارو لبريز دگم ها و كوته بيني هاي مذهب ارثي و پدريشان پرواز ميكنند ولي سني هستند  .

با آغاز سلسله صفويه و با بر تخت نشستن شاه اسماعيل شيعه نه به مثابه مذهب مورد پذيرش شورشيان و ملهم از مبارزات فرزندان پناهنده علويان به ايران ، بلكه به عنوان مذهبي كه آميزه اي از «خشونت و بيرحمي تيغ خونريزو بيرحم قزلباشان و طوايف تركمان» ، «انديشه ها و روياهاي صوفيان قدرت طلب و بيرحمي چون شيخ جنيد و شيخ حيدر» و كمي بعدتر«تفكر آخوندهاي مهاجرو وارداتي ازعراق عرب ، بحرين،شام، نجف و كربلابود»بر ايران تحميل شد وتبديل به مذهب رسمي و سراسري گرديد وبه عنوان ايدئولوژي و فرهنگ توجيه كننده و حمايت كننده دولت و حكومت صفوي در ديواره نظام حكومتي بكار گرفته شد . شيعه در دوران صفوي باشيعه دوران ديلميان و زياريان وعلويان وسربداران ــ اگر چه آنان نيزاز تشييع به عنوان عامل توجيه كننده حكومت و دولت خود سودهاي فراوان بردند وپرونده حكومتشان  هر يك به سهم خود با خونريزي و خشونت آميخته است ــ ونيز با دين و آئين مردمي كه در گريز از آئين توجيه كننده خلفاي اموي و عباسي ، به آئين علويان مهاجر و پناهنده به ايران  روي آورده بودند  تفاوتهاي فراوان داشت .

تشييع ديلميان ، زياريان ، علويان و سربداران تشييع دولتهائي بود كه در ابتداي كار در جدال با ستم ملي ، فرهنگي ، طبقاتي و... شكل گرفت وچون با قدرت در آميخت تبديل به ايدئولوژي حكومتي و دولتي گرديد و از آرمانهاي عدالت خواهانه ساده و ابتدائي خود فاصله گرفت .

 گذشته از نكات ياد شده ، براي مردمي كه به تشييع روي آوردند تشييع يك سقف مذهبي و فلسفي بود كه به دلايل مختلف آنرا در تضاد با گذشته خود نميديدند ، يا بهتر آنست كه گفته شود كمترآن را در تضاد با مليت و ايرانيت خود ميديدند . رنجها و ستمهائي كه بر علويان گذشته بود اين تشييع را عميقا رنگ عاطفي داده و در قلبهاي ايرانياني كه خود را همدرد وهم سرنوشت با خاندان علي ميديدند جائي والا بخشيده بود .

نكات ياد شده براي كسي كه مذهب و آئين خاصي را پذيرفته وبا دستگاه معرفتي ويژه مذهب ، با مقوله مذهب ، و از جمله تشييع برخورد ميكند چندان جذابيتي ندارد . مذهب براي اينچنين كساني مقوله اي   ملكوتي و آسماني ست و قانونمندي هاي آن هم ريشه در آسمان و نه در زمين و تاريخ دارد ، با اينهمه در بررسي هر مذهب و آئيني ، بخصوص پس از دوران حكومت خميني گريزي نيست مگراينكه فراتر ازدوران معاصراين جويبار يا رودخانه را در بستر حقيقي تاريخي آن و در رابطه با سرنوشت مردم دنبال كنيم وسرگذشت آن را باز بخوانيم و تجربه بيندوزيم . با در نظر گرفتن نكات ياد شده از زاويه ايدئولوژيك ، جنبه وارداتي تشييع دوران صفوي ــ تشيعي كه بعدها عميقا با باورهاي مردم هم در آميخت ــ پر رنگ ترخود را مينمايد . در همين رابطه شيخ حر آملي در كتاب «امل الآمال»نام هزار و صد آخوند وارداتي عرب زبان را  بر شمرده است .

 در تحميل قساوت باراين مذهب ، خون صدها هزار تن از مردم ايران با كشتارهاي جمعي به بي رحمانه ترين شكل بر زمين ريخت . اسناد تاريخي به روشني اين حقيقت را گواهي ميكنند و از زير غبارهاي زمان بيرون مياورند . در آغاز فتح ايران نياكان ما با گذر از گردابهاي خون ورنج بناچارــ بجز در بخشهائي از ايران كه به آن اشاره شد ــ مجبور به مهاجرت معنوي و عقيدتي از آئين زرتشت به اسلام اهل تسنن شدند و قرنها بعد باگذري ــ بازهم  اجباري ــ از لجه هاي خون خود مجبور شدند آئين تسنن را ترك گويند و به آئين مورد اعتقاد صفويان گردن نهند . كشتارهاي وحشيانه شاه اسماعيل در تبريز و اصفهان و ديگر شهرهاي ايران به واقع همشانه وحشيگريهاي مغولان و تيموريان قرار ميگيرد . دوران صفويان آغاز تنفس گسترده سيستم آخوندي در ايران و آميختگي آن با حكومت و رواج دوباره زبان عربي و بر پائي حوزه هاي علميه است . از همين زاويه بايست مسدود شدن را ه تنفس فرهنگ و ادب و موسيقي و هنر و آزاد انديشي را در تهاجم حكومتي كه قويا با مذهب آميخته و داعيه ايدئولوژي دارد در نظر گرفت . مهاجرت عظيم شاعران ايراني به هند در دوران صفويان از جمله زائيده همين عارضه است . اينها اشاراتي اندك براي توجه دادن به برخي مسائلي ست كه هنوز جامعه ما با آن در گير است و ارزش آن را دارد كه در تاريخ صفويه بيشتر به سفر برويم و به دنبال ادراك بيشتربر اين اشارات تامل كنيم .



ادامه دوران شاه اسماعيل صفوي

  روزگار شاه اسماعيل پس از تاجگذاري ، با فتح خوزستان و بغداد ، فتح آذربايجان ، فتح خراسان ، حمله به ماوراءالنهر و سرانجام جنگ چالدران و مقابله با دولت قدرتمند و سني مذهب عثماني ادامه يافت . با تشكيل يك دولت شيعه مذهب در كنار قويترين دولت سني مذهب و مقتدر آن روزگاريعني دولت مقتدر عثماني،   كشتارهاي مذهبي آغاز گرديد . خون هزاران هزار نفر در ايران بجرم پافشاري بر تسنن بر زمين ريخت و سلطان سليم پادشاه عثماني نيز دستور داد كه شمار شيعيان درون مرزهاي عثماني را به دست آورند و انها را كشتار كنند . در اين جنگ مذهبي چهل هزار تن از شيعيان در آناطولي كشتار شدند و سر انجام در گذر از موج كشتارهاي شيعه و سني ، دو دولت در چالدران ، در مشرق درياچه رضائيه ، با هم جنگيدند . در اين جنگ كه مجموعا  صد و هشتاد هزار تن در آن شركت داشتند ، دولت عثماني به مدد تكنيك برتر وداشتن سلاحهاي آتشين پيروز شد و تبريز و ديار بكر وكردستان تحت اشغال دولت عثماني قرار گرفت .  

شاه اسماعيل دو رگه ، ايراني ــ يوناني ، داراي چهره اي زيبا ،موئي سرخ فام و اندامي متوسط و نيرومند بود . او در جنگيدن با اتكا به شيوه زندگي خود در گذشته و نيزباور خود امام بيني و خود خدا بيني و حمايت نيروهاي غيبي و آسماني ، بسيار متهوربود و از آنجا كه مير و مرشد صوفيان و قزلباشان بود و زمام قدرت معنوي و سياسي را با هم در دست داشت صوفيان او را چون خدائي مجسم ميپرستيدند و به فرمان اوبه هر كاري دست ميزدند و در باره او ميگفتند « لا اله الا الله ، اسماعيلا ولي الله ».

در دوران او پس از چند قرن و پس از شكست   حسن بساسيري به دست طغرل سلجوقي و سقوط بغداد  در سال 452 هجري (1060 ميلادي )ديگر بار شعار اشهد ان علي ولي الله توسط موذنان در گوشها طنين انداز شد. در زمان شاه اسماعيل به دستور او بر پشت سكه ها كلام «   لا الله الا الله ، محمد رسول الله ، علي ولي الله » و در حاشيه سكه ها اسامي چهارده معصوم نقش شد .

ساختمان روحي و اخلاقي شاه اسماعيل شگفت آور بود .در تبريز به هنگام اعلام رسمي شدن تشييع چهار ششم مردم تبريز سني مذهب بودند و شاه اسماعيل با كشتار و گردن زدن بيست هزار تن ،مردم تبريز را وادار به قبول تشييع كرد وياد آور كشتار وحشيانه شيعيان به دست سلطان محمود غزنوي گرديد .او در تبريز دستور داد استخوانهاي كساني راكه مسئول قتل پدرش بودند از گور در آورده و در كنارسرهاي بريده و منجمله سرهاي بريده زنان نگونبخت تن فروش به آتش كشيدند . اودر تبريز به قزلباشان مسلح به تبر و ساطور دستور داد در كوچه و بازار روانه شوند و به لعن خلفاي سه گانه بپردازند . كساني كه اين لعن را ميشنيدند بايد ميگفتند« بيش باد و كم مباد» و اگر كسي اين كلام را تكرار نميكرد بلافاصله به قتل ميرسيد . در اين كشتار تبرداران قزلباش حتي از كشتن زنان حامله ابائي نداشتند . شاه اسماعيل در تبريز دستور داد سيصد تن از زنان نگونبخت تن فروش را دستگير كرده و با ساطور و تبر از وسط دو شقه كردند و سرانجام اوج وحشيگري خود را با سربريدن مادر خود در تبريز به تماشا گذاشت . جرم مادر نگونبخت او اين بود كه پس از قتل شوهرش سلطان حيدر و اسارت ، به عقد ازدواج يكي از اميران نيروي فاتح در آمده است .

هنگامي كه شاه اسماعيل درسيزده سالگي در تبريز به قدرت رسيد در ايران ان روزگاردوازده امير نشين مستقل وجود داشت اين امير نشينان عبارت بودند ازامير نشينان :

1ــ شاه اسماعيل صفوي درآذربايجان

2ــ سلطان مراد آق قويونلو در بخش اعظم عراق عجم

3ــ مراد بيك بايندر در يزد

4ــرئيس محمد كره در ابرقو

5ــحسين كياي چلاوي درسمنان و فيروز كوه

6ــ باويك بيك پرناك در عراق عرب

7ــ كاظم بيك ابن جهانگير بيك ابن علي بيك در  ديار بكر

8 ــسلطان حسين ميرزا شاهزاده تيموري در خراسان

9ــ بديع الزمان تيموري در بلخ

10ــ ابوالفتح بايندر در كرمان

11ــ امير ذوالفنون در قندهار

12ــ قاضي محمد كاشاني وجلال الدين مسعود در كاشان

شاه اسماعيل با سپاه نه چندان بزرگ  ــ از نظر تعداد ــ ولي بسيار جنگجو و جرارخود به نابودي تمام اميران كمر بست . او حسن كياي چلاوي را شكست داد و پس از كشتار وگردن زدن شمار زيادي ، او را در قفس آهنين سياري زنداني كرد تا مرد . در تعقيب سلطان مراد به شوشتر رفت و در اين شهر به كشتار گسترده عالمان سني مذهب پرداخت . پادشاه منطقه ابرقو را شكست داد و دستگير كرد و بعدها او را در كنار جسد خشكيده حسن كياوي و شماري از سران شكست خورده در اصفهان به آتش كشيد . پس از فتح طبس دستور قتل عام مردم طبس را صادر كردحاصل اين فرمان كشتاري هفت هزار نفره و خونين بود . شاه اسماعيل پس از شكست دادن شيبك خان ازبك دستور كشتار همگاني مردم سني مذهب شهر مرو را صادر كرد . در جنگ با شيبك خان و پس از كشته شدن او فرمان داد« هركه سرمرا دوست دارد از گوشت اين دشمن بخورد» خواجه محمود ساغر چي از نزديكان شاه اسماعيل كه در معركه حضور داشته نقل كرده است براي خوردن شيبك خان صوفيان و قزلباشان چندان ازدحام كردند كه كار به جنگ كشيد و بر رويهم تيغ كشيدند و بجان هم افتادند و آن جسد غرقه در خاك و خون را از هم مي ربودند و ميخوردند .

 پس از فتح هرات براي شيعه كردن مردم هرات ده هزار تن از مردم هرات را به تيغ قزلباشان سپرد و لاجرم شهر هرات تشييع را پذيرفت . در شهر هرات شاه اسماعيل شخصا در گردن زدن مردم و بزرگان سني شهر شركت كرد و دهها تن را گردن زد. در بغداد  با اينكه شهربدون مقاومت تسليم شد شاه اسماعيل دستور كشتار داد و آنقدر مردم را سر بريدند و شكم دريدند كه به قول محمد محسن مستوفي از مورخان معاصر صفويه ، در كتاب مجمل التواريخ ، آب دجله از شدت خونريزي سرخ فام شد .   پس ازاين كشتار و در حاليكه شهر بغداد را بوي خون و اجساد رو به تعفن هزاران مرد و زن و كودك فرا گرفته بود ، شاه و مرشد صوفيان به زيارت نجف شتافت و فرشهاي فراوان در حرم گسترد و قنديلهاي طلا بر سقف آويخت و طبق هاي سكه را نثار سادات نمود .

  مير و مرشد صوفيان كه در ميدان جنگ درنگ نميكرد و حتي گاه خود را در مرتبه اي فرا انساني باز ميافت و در سروده هايش ميسرود كه تمام امامان شيعه و حتي خدادر او حضور دارند در مجلس بزم و سرور مرزي نمي شناخت و و براي مرتبه فرا انساني خود اخلاق و مذهب را به رسميت نميشناخت و حتي در كامجوئي از پسران زيبا روي پروائي نداشت  . با تمام اينها در بررسي تاريخ تنها قضاوت اخلاقي كافي نيست . شاه اسماعيل آغاز گر سلسله اي بود كه در يكي از بحراني ترين ادوار تاريخ ايران باعث ايجاد حكومتي متمركز و قدرتمند گرديد و به فئوداليزم تكه تكه پايان داد .

   شاه اسماعيل در نوزده ماه رجب سال 930 هجري( 1524 ميلادي) در حين شكار در حوالي سراب بيمار شد و در گذشت . جسد او را به اردبيل برده و در مقبره شيخ صفي الدين دفن كردند . از او بجزشرح كردار هايش ديوان شعري بجا مانده است . او به زبان پارسي و تركي شعر ميسرود و در شعرهايش ختائي تخلص ميكرد .در دوران شاه اسماعيل عليرغم ورود كاروانهائي از آخوندهاي شيعه به ايران ، از آنجا كه شاه اسماعيل خواستار قدرت مطلق بود و قصد تقسيم آن را با هيچ كس نداشت ،روحانيت شيعه صرفا حامي و دعاگوي مقام شاه و حكومت بود و هنوز تا استقرار كامل او مدت زماني باقي مانده بود .
ادامه دارد 

تاریخ ایران.. سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.دهم.

تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.نهم.  

تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم قسمت هشتم.  

تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم.rقسمت هفتم




چهارشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۲

تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.نهم.سلسله های دوران فترت پس از مغولان اسماعیل وفا یغمائی



   تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.نهم.
سلسله های دوران فترت پس از مغولان
  اسماعیل وفا یغمائی   
سلسله هاي دوران فترت

 سلسله هاي دوران فترت ، به سلسله هاي ريز و درشتي گفته ميشود كه اگر چه برخي از آنها به موازات دوران  انتهايي حكومت مغولان وجود داشتند اما در نهايت، در فاصله ميان دوران مغولها وتهاجم امير تيمورگوركاني بر بخشهاي مختلفي از ايران حكومت كردند و سرنوشت توده هاي گسترده اي از مردم ايران با عملكردهاي اين حكومتها و حكومتگران در آميخت . همانطور كه قبل از اين اشاره شد پس از حمله سپاهيان عرب و تغييرحكومت و تغيير هويت و فرهنگ ايران فتح شده و اشغال شده ، ايران  پس از مدت زماني شبيه ظرف چيني به زمين كوبيده شده و تكه تكه اي شد كه بر هر تكه آن كسي لواي حكومت را بر افراشت . در دورانهاي فترتي كه بر ايران گذشته است به ويژه در حد فاصل حمله چنگيز و تيموراين تكه تكه شدن ، يعني عدم تمركزو تبديل فئوداليزم متمركز به خرده فئوداليزم ، گستردگي بيشتري يافت .ا صلي ترين سلسله هايي كه حدفاصل دوران چنگيز و تيمور را پر كرده و بر مردم ايران حكومت كردند سلسله هايي هستند كه در زير به آنها اشاره ميشود .


سلسله پادشاهان آل كرت643 تا 787هجری

1ـ ملك شمس الدين محمد ابن ابي بكر، 643 ــ677 هجري . او موسس سلسله آل كرت است . ملك شمس الدين پس از ملك ركن الدين كه پدر بزرگ او بود و بر قلعه خيسار از قلعه هاي ميان هرات و غور حاكم بود زمام حكومت را در دست گرفت . پدر بزرگ او ملك ركن الدين درحلقه اطاعت  پادشاه غوريان بود و پس از حمله مغول در زمره مطيعان چنگيز خان در آمد . پس از ملك ركن الدين ، ملك شمس الدين به مغولان متكي بود ومنگو قا آن پادشاه مغول حكومت نواحي هرات ، جام ، باخرز،  پوشنگ ، غور ، خيسار، فيروز كوه، ، غرجستان ، مرغاب ، مرو رود ، فارياب ، اسفاز، فراه ، سيستان و كابل را به او داد . ملك شمس الدين تا سال 677 هجري حكومت كرد و در اين سال در كشاكشهاي سياسي در تبريز با زهر مسموم شد و مرد .

2ــ ملك ركن الدين ابن شمس الدين ، 677ــ 705 هجري . او پس از پدرش به فرمان اباقا خان به حكومت رسيد . دوران او دوران كشاكش ميان او و پسرش ملك فخر الدين بود . سرانجام ملك فخر الدين به دست پدرش محبوس گشت . امابه وساطت امير نوروز يكي از اميران مغول آزاد شد و به حكومت هرات منصوب گشت . ملك ركن الدين پس از مرگ اباقاخان در قلعه خيسار متحصن گشت و تا پايان عمر در اين قلعه به سر برد .

3ــ ملك فخر الدين ابن ركن الدين 705ــ 706 هجري . دوران حكومت او يكسال بيشتر طول نكشيد و به كشاكش با الجايتو پادشاه مغول گذشت . ملك فخر الدين در سال 706 هجري حين كشاكش با سپاهيان مغول در گذشت و هرات پايتخت او به دست سپاهيان مغول تسخير شد .

4ــ ملك غياث الدين ابن فخر الدين 707ــ 729 هجري . پس از ملك فخر الدين مغولان حكومت را به پسر او غياث الدين سپردند . ملك غياث الدين در بخش اعظم حكومت خود با مغولان همراه بود . او در سال 729 هجري در حاليكه مورد بي مهري خان مغول قرار داشت در گذشت .

5ــ از سال 729 تا771 سه پسر ملك غياث الدين به نامهاي ملك شمس الدين محمد 729 تا 730 هجري ، ملك  حافظ730 تا 732 هجري وملك معز الدين حسين 732 تا 771 هجري حكومت كردند . دوران ملك معز الدين دوران ظهور سربداران خراسان و اميرقزغن در تركستان و كشاكش آل كرت با اين دو سلسله است .

6 ــ پس از ملك معز الدين پسرش ملك غياث الدين ثاني بر تخت حكومت نشست. او آخرين پادشاه سلسله آل كرت است و سرانجام با يورش امير تيمور و قتل او و نزديكانش كار سلسله كرت  در سال 787هجري به پايان رسيد.


 سلسله اتابكان فارس يا اتابكان سلغري 543 تا683 هجری

اتابك سنغر543ــ 558 هجري . او با شورش عليه ملكشاه سلجوقي بر فارس استيلا يافت و با لقب مظفر الدين خود را پادشاه خواند و سلسله اتابكان فارس را تاسيس كرد . دوران او به كشاكش با ملوك شبانكاره كه بر دارابگرد و نيريز وطارم و اصطهبانات و... مسلط بودند گذشت . اتابك سنغر به مدت چهارده سال بر شيراز حكومت كرد ، در دوران او شيراز رو به آبادي و آرامش داشت .

2ــ اتابك مظفر الدين زنگي ابن مودود 558ــ571 هجري . او برادر اتابك سنغر بود. دوران او دوران كشاكش شديد اتابكان فارس با ملوك شبانكاره بود . اتابك مظفر الدين براي مبارزه با ملوك شبانكاره به سلطان ارسلان ابن طغرل سلجوقي اعلام وفاداري كرد و از او رسما فرمان اتابكي را دريافت كرد .

3ــ  اتابك طغرل ابن سنغر ابن مودود از 591 تا 599 هجري حكومت كرد دوران او دوران كشمكش دايمي بين او وپسر عمويش سعد ابن زنگي ست . اتابك طغرل سر انجام در سال 599 هجري از سعد ابن زنگي شكست خورد و دوران حكو متش به پايان رسيد .

4ــ اتابك سعد ابن زنگي 599 ــ623 هجري . دوران او دوران كشاكش ميان او واتابكان آذر بايجان وخوارزمشاهيان است . در اين كشاكشها اتابك سعد ابن زنگي از خوارزمشاه شكست خورد و با سپردن چهار دانگ محصول فارس ، ازدواج دخترش ملكه خاتون با سلطان جلال الدين خوارزمشاه ، به گروگان سپردن پسرش وتسليم دژهاي سه گانه سه گنبدان از مرگ نجات يافت و دوباره به حكومت فارس رسيد . او پس از بازگشت به فارس نخست با شورش پسر خود ابوبكر روبرو شد و پس از فرو نشاندن اين شورش باقي عمر را در شيراز ماند و روزگار را صرف بناي مساجد و عمارات و حفر قنوات و حصار كشيدن به دور شيراز و صحبت با اهل شعر و نمود .

5ــ اتابك ابوبكر سعد ابن زنگي 623ــ 658 هجري . او براي نجات فارس از ويراني ،با مغولان از در آشتي در آمد و تعهد كرد همه ساله خراجي سنگين به دربار مغول بفرستد . با اين سياست فارس و جنوب ايران از كشتار و ويراني نجات يافت . دوران او دوران آرامش و آبادي شيراز و فارس  در زمينه هاي مختلف از جمله فرهنگ و تجارت است . در دوران سعد ابن زنگي سلسله اتابكان فارس به اوج قدرت و حشمت رسيد و عمان و بحرين و كيش وكناره خليج فارس ، از بصره تا سواحل هند به تصرف او در آمد و به همين دليل به سلطان البر والبحر معروف گشت . اتابك ابوبكر محبوب و ممدوح سعدي اديب بزرگ بود .

6ــ اتابك سعد ابن ابوبكر زنگي 658ــ658 هجري . در هنگام مرگ اتابك ابوبكر پسرش سعد در سفر و بيمار بود و هفده روز پس از مرگ پدرش و قبل از رسيدن به شيراز در يكي از روستاهاي تفرش در گذشت . او محبوب و ممدوح سعدي بود و ديباچه گلستان سعدي به نام او تاليف شده است .

7ــ اتابك محمد ابن سعد 658 ــ 660 هجري . او پس از مرگ پدرش نامزد اتابكي شد ولي در دوازده سالگي در سال 660 هجري به دليل سقوط از بام كشته شد .

8 ــ  اتابك محمد 660 ــ661 هجري . پس از مرگ اتابك محمد ابن سعد چون كسي براي در دست گرفتن زمام حكومت وجود نداشت لاجرم حكومت را به يكي از نوادگان سعد زنگي سپردند ولي پس از مدت زماني به دليل خونخواريها و عياشي ها ي او ، در سال661 او را دستگير كرده به نزد هلاكو خان مغول فرستادند .

9ــ اتابك سلجوقشاه 661 ــ 662 هجري .او برادر اتابك محمد بود كه دوران حكومتش ديري نپاييد و به دست يكي از فرستادگان هلاكو خان مغول در سال 662 به قتل رسيد.

 10ــ اتابك ابش خاتون 662ــ 684 هجري .پس از قتل اتابك سلجوقشاه چون ديگر مردي براي به دست گرفتن حكومت وجود نداشت حكومت را به ابش خاتون دختر اتابك سعد ابن ابوبكر زنگي سپردند . در سال 663 هجري هلاكوخان ابش خاتون را به ازدواج پسر خود منگو تيمور در آورد و از اين سال به بعد فارس رسما ضميمه حكومت ايلخانان مغول گرديد . ابش خاتون در سال 683 هجري در تبريز در گذشت


در باره اتابكان فارس

 اتابكان فارس  در ابتدااز بندگان و بنده زادگان پادشاهان سلجوقي بودند كه بر فارس حكومت ميكردند. اينان از زمره تركمانان و از تيره وتبار شخصي به نام سلغر بودند كه از سالهاي 543 تا 663 هجري بر فارس حكومت كردند .   از اينان در تاريخ و ادبيات ايران نامي نيكو باقي مانده است  .


سلسله قراختائيان ( قتلغ خانيه) دركرمان.619 تا 703 هجری

  دوراني از نفوذ و اقتدار زنان

 1ــ براق حاجب ابن گلدوز ( قتلغ خان) 619ــ 623 هجري . براق حاجب از اميران دربار خوارزمشاه بود كه پس از حمله مغول به كرمان آمد و در كرمان لواي حكومت بر افراشت . او با مغولان از در اتحاد و دوستي در آمد و خراجگزار و مطيع آنان گرديد.

2ــ ركن الدين مبارك خواجه ابن براق 623 ــ 650 هجري .

3ــ قطب الدين محمد ، برادر زاده براق حاجب 650ــ 655 هجري . او با همسر  بيوه عمويش براق حاجب ، به نام قتلغ تركان ازدواج كرد و بر اعتبار خود افزود قتلغ تركان زني هوشيار و با سياست و مقتدر بود و امور كرمان را با پشتيباني هلاكو خان مغول اداره ميكرد .

4ــ  سلطان حجاج وقتلغ تركان 655 ــ 680 هجري. پس از مرگ قطب الدين محمد چون سلطان حجاج به سن رشد نرسيده بود قتلغ تركان همچنان زمام امور را در دست داشت . قتلغ تركان براي افزودن نفوذ خود و بستن راه بر مدعيان حكومت ، دختر زيباي خود پادشاه خاتون را به همسري اباقا خان در آورد . پس از آنكه سلطان حجاج به سن رشد رسيد تلاش كرد زن پدر خود را از اريكه قدرت به زير كشد و او را از كرمان راند . قتلغ تركان به شكايت نزد اباقا خان رفت و اباقاخان سلطان حجاج را از سلطنت در كرمان محروم كرد و سلطان حجاج آواره شد و سر انجام در سال 690 هجري در هندوستان مرد . قتلغ تركان ، خاتون مقتدر كرمان تا سال 681 هجري فرمانرواي كرمان بود . در اين تاريخ فرزند ديگر شوهرش به نام سپور غتمش توانست فرمان حكومت كرمان را ازسلطان احمد تگودار خان مغول بگيرد و قتلغ تركان را خلع كند. قتلغ تركان از اندوه از دست دادن حكومت از فرط اندوه مرد .

5ــ جلال الدين سپورغتمش ابن قطب الدين 681ــ 691هجري . سپور غتمش به مدت دهسال توانست زمام حكومت را در دست داشته باشد ولي خواهرش پادشاه خاتون كه پس از مرگ اباقاخان به ازدواج گيخاتو خان مغول در آمده بود منتظر فرصت بود تا انتقام مادر خود را ازبرادر باز ستاند . با مرگ ارغون خان مغول و به حكومت رسيدن گيخاتو اين فرصت فراهم شد و پادشاه خاتون سيورغتمش را دستگير كرد و در قلعه اي به زندان انداخت . سيور غتمش مدتي بعد توانست با نفوذ همسرش كردوجين ، از خاتونان با نفوذ مغول و ابش خاتون بانوي مقتد ر از زندان نجات يابد ولي دو باره دستگير شد و اين بار پادشاه خاتون با قتل برادرش خيال خود را راحت كرد .

6ــ صفوه الدين پادشاه خاتون بنت قطب الدين 691ــ694 هجري . پس از قتل سپور غتمش پادشاه خاتون زمام حكومت كرمان را در دست گرفت . پادشاه خاتون كه زيبايي چشمگير و دانش و هوشياري اوبر محبوبيتش افزوده بود خود را حَسَن شاه نام نهاد اما بخت چندان با او مددنكرد . كردوجين همسر سپور غتمش ، دختر زيباي خود شاه عالم را به ازدواج ايلخان جديد مغول در آورد و خود با نيرويي از مغولان كرمان را تسخير كرد و پادشاه خاتون را به انتقام قتل همسرش به قتل رساند .

7ـ مظفر الدين محمد شاه ابن سلطان حجاج 694ــ 701 هجري

8 ــ قطب الدين شاه جهان ابن سپور غتمش 702ــ703 هجري. او آخرين پادشاه قراختايي كرمانست كه از طرف هلاكو خان به امارت كرمان رسيد ولي به زودي توسط الجايتو معزول شد و كرمان مستقيما تحت امارت شحنگان مغول قرار گرفت.


 در باره قراختائيان كرمان

 قراختائيان اندكي كمتر از يك قرن بر ايالت كرمان حكومت راندند ودر طول حكومت خود هماره مطيع وخراجگزار مغولان بودند و به نوعي با مغولان به دليل ازدوج با خان ها و خاتونان مغول در آميخته بودند . دوران قراختائيان دوران كشمكش بر سر امارت در درون سلسله قراختائئ ونفوذ زنان صاحب اقتدار مغول و قراختائي است . براق حاجب اگر چه با سر پيچيدن از ولي نعمت خود خوارزمشاه و توطئه به حكومت رسيد اما از زاويه اي نقشي مانند اتابكان فارس ايفا كرد و كرمان از هجوم مغول و ترور عمومي در امان ماند .


سلسله اينجو.719 تا758 هجری

   پس از به سلطنت رسيدن ابوسعيد و جلوس او بر تخت ايلخاني مغول ، كردوجين شاهزاده خانم مغول ، دختر ابش خاتون و قاتل پادشاه خاتون اقتدار تمام يافت . ابوسعيد به پاس خدمات كردوجين او را پس از مادرش ابش خاتون  در سال 719 هجري فرمانرواي فارس كرد و منطقه وسيع تحت حكومت او را از ماليات معاف نمود . كردوجين  كه به ازدواج يكي از شحنگان مغول در آمده بود روزگار را به بناي مساجد و عمارت فراوان گذرانيد . در سال 729 هجري امير مبارز الدين محمد ابن مظفر فرمانرواي يزد به شيراز آمد و با ازدواج با مخدومشاه قتلغ تركان دختر قطب الدين محمد قراختايي بر اعتبار كردوجين افزوده شد .

در عهد حكومت كردوجين شرف الدين محمود اينجو وكيل املاك خاصه ايلخاني و از اعقاب خواجه عبدالله انصاري عارف نامدار ، ممالك جنوبي ايران رااز اصفهان تا خليج فارس تحت تسلط خود در آورد وخود را محمود شاه اينجو خواند . طغيان محمود شاه اينجو عليه ابوسعيد ايلخان مغول ، سرانجام او را از تخت قدرت به زير آورد و قتل او به دست ارپاگاون از آخرين ايلخانان مغول به حكايت او خاتمه داد . در پيچ و خم حوادث بعدي ارپاگاون مغول به دست پسران محمود شاه اينجوكشته شد . در حوادث فراوان ميان فرزندان اينجو و امير مبارزالدين محمد و چوپانيان سرانجام ابو اسحاق فرزند محمود شاه اينجو بر شيراز مسلط شد و سكه و خطبه به نام خود كرد و تا سال 758 هجري بر شيراز حكومت كرد ، دوران او دوران كشاكش سلسله اينجو و سلسله مظفريان است ، دودمان اينجو بر فارس و سلسله مظفريان بر يزد و كرمان حكم ميراندند . ابو اسحاق اينجو در صدد بود كه سلسله مظفريان را بر اندازد ولي در نهايت و پس از جنگها و كشاكشهاي فراوان مقهور امير مبارز الدين مظفري شد و شيراز را وانهاد و به اصفهان پناه برد اما سرانجام در سال 757 هجري توسط سپاهيان پيروز امير مبارزالدين اسير و مدتي در قلعه طبرك زنداني و سپس به شيراز منتقل شد و درروز جمعه بيست و يكم جمادي الاولي سال 758 هجري در ميدان سعادت آباد شيراز كه از بناهاي خود او بود به قتل رسيد . با قتل او دفتر حكايت خاندان اينجو بسته شد. شاه شيخ ابو اسحاق اينجو دومين و آخرين امير خاندان اينجو مردي با سخاوت ، فاضل و اهل شعر و ادب ، خوشگذران ، سخت كش و بي تدبيرو دوستدار بناي عمارات و بناها بود . حافظ و عبيد زاكاني از شاعراني بودند كه با او حشر و نشر داشتند .


سلسله مظفريان   آل مظفر.723 تا796 هجری

1ــ امير مبارز الدين محمد مظفري 723ــ 760 هجري . او حكمران يزد و نواحي جنوبي ومنقرض كننده سلسله اينجوست . پس از انقراض سلسله اينجو  بر وسعت قلمرو تحت سلطه او افزوده شد وبر اقتدار اين امير بيرحم و خونريز و بسيار متعصب در مذهب افزوده شد . او در سال 758 هجري تبريز را فتح كرد ولي در هراس از تهاجم لشكريان سلطان اويس جلايري از تبريز باز گشت . در بازگشت از تبريز پسرانش شاه شجاع وشاه محمود كه توسط پدرشان مورد تحقير و تهديد به كور شدن قرار گرفته بودند بر پدر شوريدند و در اصفهان او را دستگير وابتدا در قلعه طبرك محبوس كرده چندي بعد به دستور شاه شجاع او را كور كردند . امير مبارزالدين سر انجام در راه تبعيد به قلعه بم در ميان راه مرد . او در هنگام مرگ شصت و پنجسال داشت و به مدت چهل سال در يزد و اصفهان و شيراز و عراق حكومت كرد . او شخصيتي شگفت داشت. از نماز وروزه واستغفار از گناهان و تلاوت قران و عبادات مختلف كوتاهي نميكرد و سمبلي برجسته از آمران بالمعروف و ناهيان از منكر و كمك به سادات و آخوندها بود . در بسياري اوقات گناهكاران را خود شخصا  و گاه در هنگام تلاوت قران گردن ميزد . او دارالسياده ها و بناهاي مختلفي ساخت ومقوله مذهب و حكومت را در هم آميخت . حافظ شيراز در برخي از غزلهاي خود به او و كارهاي او اشاره دارد ولقب محتسب را كه مردم شيراز به امير مبارزالدين داده بودند در شعرهايش براي او به كار برده است . شناخت روزگار حكمراني او وشخصيت تاريك امير مبارزالدين براي شناخت درونه اجتماعي شماري از شعرها وزاويه هاي نگاه  شاعر و انديشمند بزرگي  چون حافظ ضروريست .

2ــ شاه شجاع مظفري 760ــ 786 هجري.

3ــ شاه محمود مظفري 760 ــ 777 هجري

4ــ شاه عماد مظفري 760ــ 795 هجري .

پس از مرگ امير مبارزالدين محمد سرگذشت فرزندان اورا بايد باهم دنبال كرد زيرا شاهان سه گانه بعدي بعد از به زير كشيدن پدر از تخت سلطنت همزمان حكومت بر مناطق تحت سلطه پدر را شروع كردند در اين ميان البته برتري با شاه شجاع بود. از شاهان سه گانه شاه شجاع در شيراز ، شاه محمود درابرقو و عراق عجم و شاه عماد دركرمان زمام قدرت را در دست گرفتند . در آغاز كار به امر شاه شجاع برادر زاده بازمانده از شرف الدين مظفررا ــ كه در زمان امير مبارز الدين مرده بود ــ محبوس كردند . اما او توانست  بگريزد وپرچم مخالفت را بر افرازد و به جنگ با شاه شجاع مشغول شد . حكايت اين برادران سه گانه پدر كش از نمونه هاي عبرت انگيز جنگ بر سر قدرت در تاريخ ايران و قابل تامل است . مدتها بعد و پس ازجنگهاو كشاكشهاي بسيار براي تصرف مناطق تحت حاكميت يكديگر ،سر انجام شاه  محمود بر شاه سلطان كه متحد شاه شجاع بود غلبه يافت وبه دستور شاه محمود چشمان شاه سلطان را ميل كشيده و كور كردند . عبرت روزگار اينكه شاه سلطان قبل از آن عامل كور كردن پدرش امير مبارزالدين بود . پس از آن شاه محمود با سلطان اويس جلاير عليه شاه شجاع متحد شد و در نهايت شاه شجاع با ضعف و درماندگي از مقابله با نيروهاي برادر و متحدانش شيراز را به شاه محمود سپرد و خود به ابرقو رفت. در ادامه كشاكشها سرانجام شاه شجاع سپاهيان شاه محمود را شكست داد و در سال 767 هجري به شيراز وارد شد اما كشاكش بين او وبرادرش تا سال 776 هجري كه سال مرگ شاه محمود است ادامه يافت . ادامه عمر شاه شجاع تا پايان به كشاكش با جلايريان و ساير مدعيان سلطنت گذشت و سرانجام پس از بيست و شش سال سلطنت به علت افراط در شرابخواري در تاريخ يكشنبه 22 شعبان سال 786 هجري مرد و در شيراز مدفون گشت . شاه شجاع  چهره اي زيبا داشت ودر ميدان جنگ بسيار متهور بود .او اگرچه قرآن را از حفظ داشت ودر بسياري موارد خود را مانند پدرش متشرع نشان ميداد اما در زندگي شخصي اش از هيچ كاري پروا نداشت از جمله در سالهاي آخر سلطنت به پسرش شبلي بدگمان شد ودستور داد چشمان او را كور كردند . او در پايان عمر نامه اي به امير تيمور گوركاني ونيز نامه اي به سلطان احمد جلاير نوشت و از آنان خواست از پسران او و حكومت آنها حمايت كنند .

5ــ شاه زين العابدين  ابن شاه شجاع مظفري 786ــ 789 هجري .  دوران او نيز به كشاكش با ساير شاهزادگان مدعي سلطنت گذشت . در سال 788 امير تيمور نامه اي به نزد او فرستاد و از او خواست كه چون پدرش شاه زين العابدين را به امير تيمور سپرده روانه دربار امير تيمور شود . شاه زين العابدين به اين نامه اعتنايي نكرد و لاجرم سپاهيان جرار امير تيمور به سوي مناطق تحت حاكميت مظفريان روانه شدند . شاه زين العابدين از ترس به بغداد گريخت . امير تيمور با كشتاري هفتاد هزار نفري از مردم اصفهان روانه شيراز شد . پيش از رسيدن امير تيمور سلطان احمد از شيراز پيكي فرستاد و حلقه اطاعت امير تيمور را در گوش كرد و امير تيمور ممالك تسخير شده آل مظفر را ميان شماري از شاهزادگان مظفري تقسيم كرد و در اين ميان حكومت شيراز به شاه يحيي ابن شاه مظفر سپرد .

6ــ شاه يحيي ابن شاه مظفر 789ــ795 هجري . كشاكش بر سر حكومت در دوران شاه يحيي نيز ادامه يافت و سرا نجام در نبودن امير تيمور شاه يحيي مغلوب برادر خود شاه منصورگرديد  و  شيراز در تحت سلطه شاهي ديگر قرار گرفت . سال 795 هجري دوران پايان حكايت شاه منصور و خاندان مظفري توسط امير تيمور است . در اين سال در نبردي كه ميان سپاهيان شاه منصور و لشكريان امير تيمور رخ داد عليرغم شجاعت و جنگاوري درخشان شاه منصور و سپاهيانش و عليرغم اينكه چندين با رشاه منصور موفق شد خود را به محل استقرارامير تيمور برساند و اورا به خطر اندازد ، سرانجام در ميدان جنگ كشته شد . امير تيمور پس از دستگيري كسان شاه منصور و بسياري از شاهزادگان آل مظفر در دهم رجب سال795 هجري ، در دهكده ماهيار درحوالي قمشه دستور داد تمام مظفريان را از كوچك و بزرگ به قتل برسانند و نيز دستور داد در ساير نقاط مظفريان كشتار شوند و به اين ترتيب دورا ن مظفريان در خون به پايان رسيد .


در باره آل مظفر

 آل مظفر از اعقاب فردي از مردم خواف خراسان به نام غياث الدين حاجي بودند. غياث الدين حاجي در هنگام حمله چنگيز خراسان را ترك كرده و به يزد آمده و در اين شهر مقيم شد . فرزندان غياث الدين حاجي  ،ابوبكر و محمد و منصوردر خدمت اتابك يزد قرار گرفته ودر هنگام هجوم هلاكو خان به بغدادبا اتابك يزد به نيروهاي هلاكوخان پيوسته و در فتح بغداد و كشتارها شركت كردند . منصور در بازگشت به يزد همچنان در دستگاه حكومت بود . او سه پسر به نامهاي محمد و علي و مظفر داشت . از علي و مظفر فرزنداني پديد آمدند و اين فرزندان و فرزندان آنان  كه نخست در خدمت مغولان بودند ملوك آل مظفر را تشكيل ميدهند . امير مبارزالدين محمد  فرزند منصور نخستين شاه نامدار سلسله مظفريان بود.

آل مظفر به مدت هفتاد و دو سال بر نواحي فارس ، كرمان ، يزد ، اصفهان و برخي نقاط خوزستان حكومت كردند. آنان نخستين مدارج قدرت را در خدمت مغولها طي كردند و چون به حكومت رسيدند اوقاتشان در جنگ قدرت به پدر كشي و برادر كشي و لشكر كشي در پي لشكر كشي گذشت . شاهان آل مظفر ،شجاع ، جنگاور ، دوستدار شعر، خشن و سخت كش بودند .


سلسله  اميران (اتابكان)لرستان .550 تا827 هجری

1ــ اتابك ابو طاهرمحمد ابن علي ابن حسن فضولي ، 550 هجري . اتابك ابوطاهر در خدمت سنقر سلجوقي بود و از طرف او مامور فتح لرستان گشت . او در لرستان مستقر گشت و اندك زماني نگذشت كه دم از استقلال زد و خود را اتابك ناميد .

2ــ اتابك نصره الدين هزار اسب ، تا سال 626 هجري . او فرزند اتابك ابو طاهر بود . در باره او نوشته اند كه با عدالت دوران حكومت خود را گذراند .

3ــ اتابك عماد الدين پهلوان ابن هزار اسب، 626 ــ 646 هجري 0

4ــ نصرت الدين كلجه ابن هزار اسب 646 ــ649 هجري .

5ــ اتابك مظفرالدين تكله ابن هزار اسب 649ــ 656 هجري . او از مشهورترين اتابكان لرستان است. دوران حكومت او به جنگ و كشمكش با مغولان، اتابكان فارس و ديگر اميران لر معروف به لر كوچك گذشت . او در بسياري از اين جنگها بخصوص در جنگ با اتابكان فارس پيروز بود . در جريان لشكر كشي مغولان به بغداد با اردوي هلاكوخان به بغداد رفت ولي از مشاهده كشتار مردم توسط مغولان متاثر و مغموم مغولان را ترك كرد و به لرستان باز گشت . در فرجام كار اتابك تكله در تبريز به دستور هلاكوخان به قتل رسيد .

6ــ اتابك شمس الدين الب ارغو ابن هزار اسب ، 566ــ672 هجري . او پس از قتل برادرش به دست هلاكو خان به اتابكي لرستان رسيد در دوران حكومت او واقعه مهمي رخ نداد .

7ــ اتابك يوسف شاه ابن الب ارغو 672ــ688 هجري ، اين اتابك از ياران صديق مغولان بود و از سوي اباقا خان لقب بهادر يافت وخوزستان و كهگيلويه و شهر فيروزان در حوالي اصفهان و گلپايگان ضميمه قلمرو او گرديد . ازدواج او با دختر عطاملك جويني بر اعتبار او افزود او تا پايان عمر با اقتدار و با اتكا به مغولان حكومت كرد .

8ــ اتابك افراسياب ابن يوسف شاه   688 ــ695 هجري .او اتابكي مستبد ، خونريز و بيرحم بودو در آغاز كار با قساوت شمار زيادي از نزديكان خود را كشت . پس از مرگ ارغون خان مغول ، او فرصت را براي طغيان مناسب يافت و بر عليه مغولان شوريد و دستور كشتار آنان را صادر كرد . گيخاتو خان مغول در خشم از كارهاي اتابك افراسياب نيروي عظيمي براي سركوب و كشتار روانه كردو در اين معركه اتابك افراسياب فراري شد و به قلعه منگشت پناه برد و مغولان خون شمار زيادي از مردم لر را ريختند . در نهايت اتابك افراسياب به اردوي گيخاتو آمد و طلب عفو كرد و خان مغول او را بخشيد و به لرستان روانه كرد . در دور دوم حكومت اتابك افراسياب دوباره به كشتار وآزار نزديكان خود پرداخت .اتابك افراسياب در پايان كار و پس از ماجراهاي بسيار به دستور غازان خان مغول به قتل رسيد .

9ــ اتابك نصرت الدين احمد ابن يوسف شاه 695 ــ 730 هجري .  روزگار درازي از دوران عمر اين اتابك ، پيش از به حكومت رسيدن ، در دربار مغولان سپري شده بود اما او پس از به حكومت رسيدن ، بر خلاف برادرش با حسن سلوك رفتار كرد وشمار زيادي كاروانسرا و خانقاه و مسجد و مدرسه ساخت . اتابك نصرت الدين تا حد زيادي تحت تاثير اخلاق و آداب درويشان و عارفان بود .

10ــ اتابك يوسف شاه دوم ابن نصره الدين احمد730ــ 740 هجري .

11ــ اتابك افراسياب دوم ابن يوسف شاه ،740ــ000

12ــ اتابك نورالورد بن سليمان ابن اتابك احمد... ــ757 هجري اين اتابك به دليل كمك به ابو اسحاق اينجو در جنگ با امير مبارزالدين محمد مظفري ، مورد خشم امير مبارزالدين قرار گرفت و پس از شكست از امير مبارزالدين از تخت حكومت به زير كشيده شد و امير مبارز الدين دستور داد چشمان او را كور كردند .

13ــ اتابك پشنگ  ابن سلغر شاه ابن اتابك احمد، 757ــ792 هجري . او توسط امير مبارزالدين محمد مظفري به حكومت رسيد. از دوران اين اتابك ، دستگاه اتابكي و قدرت اتابكان لرستان رو به اضمحلال و انحطاط گذاشت .

14ــ اتابك پير احمد ابن پشنگ ، 792ــ798 هجري .

15ــ اتابك ابو سعيد ابن پير احمد، 798 ــ 820 هجري .

16ــاتابك شاه حسي ابن ابي سعيد ، 820 ــ 827 هجري .

17ــ اتابك غياث الدين كاووس ابن پشنگ 820 تا827 هجري .


در باره اتابكان لرستان

 لرستان در حوالي استيلاي مغول به دو بخش لر بزرگ و لر كوچك تقسيم ميشد. اينان هريك از خود اميراني داشتند كه در ميان آنان اميران لر بزر گ مشهورند . سلسله اي كه در لرستان به نام اتابكان لرستان مشهور ند در حقيقت از كردهاي حوالي شامند كه از طريق ميافارقين و آذربايجان به ايران آمدند و مقارن قرن ششم درحدود اشتران كوه و جلگه هاي شمالي آن رخت اقامت افكندند. پايتخت اتابكان لرستان يا درست تر سلسله اميران فضلويه شهر ايذه كنوني بود .


سلسله چوپانيان .738 تا758 هجری

1ــ امير شيخ حسن چوپاني ( شيخ حسن كوچك)ابن امير تيمورتاش ابن اميرچوپان سلدوز738ــ744 هجري . درباره چوپانيان و اجداد آنان پيش از اين دردوران مغولان وابوسعيد ايلخان مغول وماجراي عشق او به بغداد خاتون اشاره شده است . امير شيخ حسن چوپاني كه سلسله چوپانيان را بنياد گذاشت نوه امير چوپان سلدوز و فرزند امير تيمور تاش بود كه هردو در دربار مغول صاحب قدرت و نفوذ بوده و به دامادي مغولان اعتبار يافته و سرانجام هردو در كشاكش بر سر ماجراي بغداد خاتون وحوادث ناشي از آن وجدال بر سر به دست آوردن قدرت به قتل رسيدند.او توانست به علت در هم ريختگي اوضاع در پايان دوران مغولان و پس از جنگهاي فراوان قدرت زيادي به دست آورد و به نصب و عزل ايلخانان بپردازد و بر اران و آذر بايجان  و گرجستان و عراق حكم براند . او سرانجام به دست همسرش كه با يكي از سردارانش رابطه داشت به قتل رسيد .

2ــ ملك اشرف چوپاني 744ــ758 هجري . دوران او دوران استبداد و خونريزي و بيرحمي بود به طوريكه بسياري از مردم تبريز و بلاد تحت سلطه او مهاجرت اختيار كردند . كشتار اميران و اطرافيان ، غارت اموال مردم ، تجاوز به نواميس ، سرانجام مردم را به جان آورد و بزرگان مردم براي دفع شر ملك اشرف چوپاني ازجاني بيك خان ازبك پادشاه مسلمان دشت قبچاق كمك خواستند و هجوم و حمله سپاهيان پادشاه دشت قبچاق به اسارت و قتل ملك اشرف منتهي گشت و سلسله چوپانيان منقرض گرديد .


درباره چوپانيان

 چوپانيان پرورده دربار و دستگاه مغولان وحكومت آنان زاييده دوران ضعف و اضمحلال مغولان در ايران است . دوران حكومت چوپانيان با انواع بيرحميها و نيز كشاكش با ديگر سلسله هاي ريز و درشت پايان دوران مغولان آميخته است . پس از اضمحلال چوپانيان آذربايجان تحت سلطه و نظارت حكومت جاني بيك در آمد .


سلسله  ايلكانيان.  آل جلاير.740 تا 836 هجری  

1ــ امير شيخ حسن ايلكاني( شيخ حسن بزرگ) 740ــ 757 هجري . او فرزند امير حسين گوركان( داماد ارغون ايلخان مغول) ابن آقبوقا ابن ايلكانويان بود .  شيخ حسن ايلكاني به مدت هفده سال در عراق عرب حكومت كرد . او همسر بغداد خاتون بود كه سلطان ابوسعيد ايلخان مغول او را به زور ازاو گرفت . در خم و پيچ ماجراها سر انجام شخ حسن ايلكاني انتقام خود را با ازدواج با دلشاد خاتون زوجه ايلخان مغول باز ستاند.در دوران حكومت شيخ حسن ايلكاني امور مملكت را دلشاد خاتون در دست داشت و با هوشياري و سياست حكومت شوهر خود را پاسداري ميكرد . دلشاد خاتون به دليل علاقه به شعر و ادب ودستگيري بينوايان در بغداد نامي نيك از خود بيادگار گذارده و ممدوح سلمان ساوجي شاعر مشهور است . بخش مهمي از زندگي شيخ حسن ايلكاني به جدال با سلسله هاي معاصرش گذشت .

2ــ امير معز الدين اويس ايلكاني 757ــ776 هجري . او فرزند دلشاد خاتون بود و در نوزده سالگي زمام حكومت را در دست گرفت . امير معزالدين ازشاگردان مكتب سلمان ساوجي بود و علاقه فراوان او به سلمان موجب شده بود كه در اكثرسفرها او را با خود ببرد . در سال759 هجري سلطان اويس تبريز را فتح كردو نماينده ازبكان را از تبريز راند . او پس از فتح تبريز دست به كشتار چهل و هفت تن از اميران بازمانده ملك اشرف چوپاني زد . پس از كشاكشي چند ميان سلطان اويس و ازبكان و مظفريان سرانجام تبريز در حيطه ممالك تحت سلطه او در آمد . اتحاد او با مظفريان و پيروزي او بر طغا تيموريان به او شهرتي بسيار بخشيد . امير معزالدين اويس سرا نجام در سال 776 هجري در تبريز در گذشت .

3ــ امير حسين ايلكاني 776ــ774 هجري . پس ا ز مرگ امير معزالدين بزرگان دربار پسر بزرگ او شيخ حسن را دستگير كرده و كشتند و پسر كوچك او امير حسين را بر تخت نشاندند . دوران او دوران قدرت گرفتن طوايف تركمان قراقويونلو ست . ولي امير حسين موفق شد قراقويونلو ها را بر سر جاي خود بنشاند. مشكل ديگر دوران حكومت امير حسين تهديد آل مظفرو لشكر كشي آنان به به تبريز بود. امير حسين ايلكاني سرانجام به دست برادر خود احمد در يازدهم صفر سال784 هجري به قتل رسيد .

4ــ امير احمد ايلكاني 784ــ813 هجري . در آغاز، روزگار او به كشاكش با برادر ديگرش ابويزيد ايلكاني كه سوداي سلطنت در سر داشت و اميران شورشي دربار بغداد  گذشت . دوران حكومت او مصادف با ظهور امير تيمور گوركاني فاتح و جهانگشاي قدرتمند و خونريز بود . امير تيمور در سال788 هجري آذربايجان را فتح و از چنگ امير احمد بيرون آورد . هفت سال بعد بغداد نيز توسط امير تيمور فتح شد وامير احمد به مصر گريخت . پس از مرگ امير تيمور ، امير احمد بازگشت و عراق عرب را تصرف كرد . امير احمد سر انجام در جنگ با قرا يوسف تركمان در حوالي تبريز شكست خورد و به قتل رسيد . قتل او را بايد زمان پايان حقيقي سلسله ايلكانيان به حساب آورد زيراايلكانيان پس از او تنها نام سلطنت را داشتند .

5ــ امير ولد ابن شيخعلي ابن شيخ اويس ايلكاني،813ــ814 هجري .

6ــ امير اويس ابن شاه ولد ايلكاني،814ــ824 هجري .

7ــ امير محمود ابن شاه ولد ايلكاني824ــ827 هجري .

8 ــ امير حسين ابن علاالدوله ابن امير احمد ايلكاني،827ــ836 هجري .


در باره ايلكانيان   آل جلاير

 ايلكانيان از قبيله جلاير ، شاخه اي از مغولان بودند و ايلكا نويان جد اصلي آنان از سرداراني بود كه همراه با هلاكو خان مغول به ايران آمدند . مشابهت ايلكانيان با ايلخانان نبايست موجب اشتباه شود . ايلخانان جانشينان هلاكو خان مغول در ايران و ايلكانيان اعقاب ايلكا نويان سردار هلاكو خان مغول هستند كه بناي سلسله اي مستقل را در ايران و عراق ريختند . اعتبار سياسي و نظامي ايلكانيان چندان نبود و بيشتربر جاي ماندن نام و نشان اينان در آثار شاعران و اشتهار برخي از آنان به شعر دوستي ايلكانيان را مشهور كرد



سلسله طغا تيموريان.737 تا812 هجری

 1ــ طغا تيمور خان 737ــ 754 هجري. او نواده جوجي قساربرادر چنگيز خان مغول بود كه در نواحي جرجان حكومت ميكرد . طغا تيمور در سال 754 به دست خواجه يحيي سربداري كشته شد .

2ــ لقمان خان ابن طغا تيمور761ــ790 هجري . او كه توسط امير ولي سلطنت يافته بود بار ديگر توسط امير ولي معزول شد . پس از فتح گرگان توسط امير تيمور و قتل امير ولي ، لقمان خان دوباره به حكومت رسيد .

3ــ پيرك خان ابن لقمان خان ابن طغا تيمور790ــ810 هجري .

4ــ سلطان علي ابن پيرك خان 810 ــ 812 هجري .


در باره طغا تيموريان

 طغا تيموريان زاييده  وزائده اي ازحكومت مغولان در ايران بودند و در نواحي گرگان و استر آباد به مدت هفتاد و پنج سال حكم راندند .


سلسله سربداران خراسان.736 تا788 هجری
 1ــ خواجه عبدالرزاق باشتيني 736ــ738 هجري . او فرزند يكي از مالكان ثروتمند قريه باشتين بود كه همراه با شروع شورش مردم عليه مغولان در رآس شورش قرار گرفت . عبدالرزاق جواني متهور ، جذاب و زيبا رو و جنگاوري شجاع و داري نيروي جسمي بسياربود . او از سوي پدر و مادر نسب به امام دوم شيعيان حسين ابن علي و يحيي برمكي وزير مقتول هارون الرشيد ميرساند . عبد الرزاق قبل از آن ، مدت زماني از مامورين مالياتي سلطان ابو سعيد  پادشاه مغول بود ولي چون شورش روستاييان را ديد جانب مردم را گرفت و به دليل محبوبيت و جنگاوري در راس جنبش سربداران قرار گرفت . عبدالرزاق در تاريخ دوازده ذيحجه سال 738 هجري به دست برادرش وجيه الدين مسعود به قتل رسيد . برخي از منابع علت قتل اورا تلاش براي تصاحب زني زيبا  ــ دختر علاءالدين هندوي وزيرــ به جبر وزور و دفاع وجيه الدين از آن زن نوشته اند . شماري از منابع علت قتل عبدالرزاق را جناح بندي درون جنبش سربداران و جدال جناح معتدل به رهبري وجيه الدين وجناح تند رو به رهبري عبدالرزاق شمرده اند.

2ــ امير وجيه الدين مسعود سربدار 738 ــ744 هجري . وجيه الدين  مسعود   پهلواني شجاع ، با سخاوت و جوانمرد بود . وجيه الدين براي استحكام بنيان سربداران دست ارادت به شيخ حسن جوري داد و او را رهبر معنوي  ومقتدا ي سربداران گردانيد . دوران امير وجيه الدين دورا ن گسترش مرزهاي سربداران و شكست مغولان و پيروزيهاي درخشان بود مساحت سرزمين تحت سلطه سربداران در اين هنگام در خراسان طولي معادل پانصد و عرضي معادل دويست كيلومتر داشت. شكست نيروي سربداران از لشكريان ملك  معزالدين حسين كرت ، پادشاه هرات و غرجستان و جبل ، و قتل شيخ حسن جوري در ميدان جنگ پيشرفت سربداران را متوقف كرد . اين جنگ در حقيقت جنگ يك دولت شيعه مذهب با دولتي بود كه در تسنن تعصب تمام داشت . امير وجيه الدين مسعود سر بدار در سال 734 هجري به عزم فتح مازندران به لشكر كشي پرداخت ولي در مازندران  عليرغم فتح آمل موفقيتي پيدا نكرد ودر اواخر ربيع الاول 745 هجري به دست ملك رستمدار از اميران محلي به قتل رسيد .دوران او دوران شدت گرفتن تضاد ميان جناح ميانه رو و جناح تند رو سربداران بود و اين تضاد بنا به نوشته برخي مورخان به تضاد ميان رهبر معنوي سربداران و رهبر سياسي آنان وجيه الدين مسعود كشيد . برخي از مورخان اشاره كرده اند كه شيخ حسن جوري رهبر تند رو و معنوي سربداران در ميدان جنگ به دستور امير وجيه الدين ترور شد و در جنگ قدرت جان خود را از دست داد .

3ــ آقا محمد آي تيمور ، 745ــ747 هجري . او غلامي بود كه به دليل دليري و شجاعت رشد كرده و پس از قتل وجيه الدين به عنوان امير سربداران بر مسند نشست . آي تيمور نماينده جناح معتدل سربداران بود و سرانجام بر اثر شورش درويشان  تند روجناح شيخ حسن جوري از تخت به زير كشيده شد و في المجلس به دست درويشان ازجمله مولانا حسن آهي به قتل رسيد .

4ــ كلو اسفنديار 747 ــ748 هجري . نوشته اند او از نمايندگان جناح تند رو و از زمره پيشه وران بود . دوران حكومت كلواسفنديار يكسال بيشتر به طول نيانجاميد و در كشاكش هاي دروني سر بداران سر انجام در تاريخ چهارم جمادي الثاني سال 748 هجري   به قتل رسيد .

5ــ خواجه شمس الدين ابن فضل الله 748 ــ 748 هجري . پنجمين امير سربداران به مدت هفت ماه حكومت كرد و در هراس از سرنوشت اميران قبلي پس از هفت ماه خود را خلع كرد و امارت را به خواجه شمس الدين علي از عوامل قتل كلو اسفنديار سپرد و جان به سلامت برد . او تنها رهبر سربداران است كه با دست شستن از قدرت جا ن به سلامت برد .خواجه شمس الدين فضل الله شعر ميسرود و از زمره اشعار اوست كه :

همي گدائي و رندي ز پادشاهي به

دمي فراغت خاطر زهرچه خواهي به

6ــ خواجه شمس الدين علي 748 ــ 753 هجري . او از نمايندگان جناح تند رو بود . نوشته اند در دوران او مردم به آسودگي زندگي كردند و حقوق آنان به عدالت رعايت ميشد . خواجه شمس الدين علي ساده زيست بود و به سادگي و بدون تشريفات با مردم حشر و نشر داشت و حتي با مرده شويان نيز نشست و برخاست ميكرد . او ضد تجمل بود و در رعايت مباني مذهب بسيارسختگير بود . شرابخواري و استعمال مواد مخدردر دوره او ممنوع بود . با فحشا به شيوه اي خشن و قساوت بارمقابله ميكرد و دولتشاه نوشته است در دوره او پانصد روسپي را در چاه افكنده و كشتند . در بارهخواجه شمس الدين علي اشاره شده كه دستگاه اطلاعات و جاسوسي عريض و طويلي ايجاد كرده بود و چنان رعبي از او در دلها ايجاد شده بود كه احضار شدگان توسط او وصيت نامه مينوشتند وبه مركز حكومت ميرفتند . در دوران خواجه شمس الدين علي قدرت نظامي سربداران اوج گرفت بطوريكه همسايگان سربداران از حمله به قلمرو سربداران وحشت داشتند . خواجه شمس الدين علي سر انجام به دست يكي از گماشتگان خود به نام پهلوان حيدر قصاب به قتل رسيد .

7ــ خواجه يحيي كرابي 753 ــ 759 هجري . او از مقربان امير وجيه الدين مسعود سربدار  و از نمايندگان جناح معتدل بود . خواجه يحيي پس از قتل  خواجه شمس الدين به پهلوان حيدر قصاب مقام سپهسالاري بخشيد . خواجه يحيي داراي ذكاوت بسيار بود و سعي كرد روشي در پيش گيرد كه درويشان و پيروان جناح تند رو را جذب كند . بسياري از پيروان او خرقه پوش بودند و تعداد لشكريان مواجب بگير سربدار در دوره او به بيست و دو هزار نفر رسيد.در زمان او بقاياي حكومت مغولان در هم پيچيده شد وكشتار گسترده مغولان توسط سربداران در 16 ذيقعده سال 754 هجري مطابق با 13 دسامبر سال ا353 ميلادي بقاياي حكومت جانشينان هلاكو را در هم پيچيد . يحيي كرابي سرانجام  در سوم جمادي 758به دست برادر زن خود به قتل رسيد .

8ــ پهلوان حيدر قصاب760 ــ761 هجري . او با كنار زدن ظهير الدين كرابي به امارت سربداران رسيد. دوران حكومت او يكسال طول كشيد و در هنگام محاصره اسفراين و جنگ باخواجه نصرالله باشتيني ، فرزند وجيه الدين مسعود سر بدار ، طي توطئه اي به قتل رسيد و سر بريده او را دور تا دور حصار اسفراين چرخاندند .

9ــ خواجه لطف الله باشتيني 761ــ 762 هجري .  پس از قتل پهلوان حيدر قصاب خواجه لطف الله فرزند وجيه الدين مسعود دومين امير سربداران را به امارت بر گزيدند و خواجه نصرالله و پهلوان حسن دامغاني به عنوان اتابكان و ياران خواجه لطف الله زمام حكومت را در دست گرفتند . كشاكش ميان بزرگان سربدار سرانجام به قتل خواجه لطف الله به دست پهلوان حسن دامغاني  در ماه رجب سال 762 هجري انجاميد .

 10 ــ پهلوان حسن دامغاني 762 ــ 766 هجري . دوران او دوران شدت گرفتن تضادهاي سربداران است . قيام عزيز مجدي ، درويشي تند رو از پيروان شيخ حسن جوري در مشهد ازنمونه هاي بارز اين تضادهاست . بالا گرفتن تضادها به ضعف بيشتر دولت سربدار انجاميد بطوريكه نواحي استر آباد ، بسطام و دامغان ، سمنان و فيروز كوه از دست سربداران خارج شد . در ادامه اين تضادها خواجه علي مويد با كمك درويش عزيز كه پس از شكست در اصفهان ساكن بود ، توانست پهلوان حسن دامغاني را شكست دهد . در سال 766 سرانجام به دستور خواجه علي مويد سر پهلوان حسن دامغاني را بريدند و حكومت به خواجه علي مؤيد رسيد .

11ــ خواجه علي  مويد766 ــ788 هجري . خواجه علي درمذهب  بسيارمتعصب بود . او دستور داد هر صبح و شام اسب زين كرده اي را از دروازه شهر بيرون ببرند تا اگر دوازدهمين امام شيعيان ظهور كند بي مركب نماند . سادات و علما و آخوندها در روزگار او به امكانات فراوان دست يافتند وعالم شيعه شيخ شهيد مكي ، كتاب « لمعه دمشقيه» را بنام او تاليف كرد و براي او فرستاد.خواجه علي از نمايندگان جناح معتدل سربدار بود ودر ادامه حكومت تصميم گرفت از شر درويش عزيز ومريدان تند رو  درويش عزيز خلاص شود و با كشتار مريدان  او و گرداندن سر بريده درويش اين كار را انجام داد . نوشته اند در دوران او بينوايان شهري از رفاه نسبي بر خوردار بودند با اين همه خواجه علي در وحشت از ترور هميشه در زير لباس زره بر تن داشت . در دوران او بازهم قلمرو سر بداران كوچك و كوچكتر شد و قيام يكي از پيروان درويش عزيز بنام درويش ركن الدين ، موجب سقوط سبزوار پايتخت سربداران شد . امير مويد ،براي پيروزي ، با دشمن سابق سربداران امير ولي متحد شد و درويش ركن الدين را از سبزوار راند . پس از شكست درويش ركن الدين تضاد ميان امير ولي و دولت سربداران شدت گرفت و خواجه علي مويد براي نجات از شكست ، از امير تيموريكي از اصلي ترين نابود كنندگان نهضت هاي مردم در آسياي ميانه و سمرقند ، كمك خواست . تيمور دعوت او را پذيرفت و به خراسان آمد و امير ولي را شكست داد و به سبزوار وارد گشت . علي مويد به استقبال تيمور رفت و خود را عبد و بنده او خواند . علي مويد از سال 783 هجري در  دربار و در كنار تيمور و از زمره سپاهيان و همراهان او بود . مردم سبزوار در سال 785 هجري براي احياي دولت مستقل سربدارن قيامي به رهبري شيخ داوود به راه انداختند . اين قيام توسط تيمور سركوب شد و تيمور كشتار وحشتناكي را در سبزوار آغاز كرد . قريب دوهزار تن از قيام كنندگان را لاي ديوارها زنده به گل گرفتند و مدفون نمودند و دژهاي سبزوار را تماما ويران كردند . دولت سربداران با كشته شدن خواجه علي مويد در سال 788 هجري در ركاب امير تيموردر خرم آباد لرستان  پايان يافت . پس از آن تا زمان شاهرخ فرزند تيمور نشان چند شورش سربداران پيداست وپس از آن ديگر نشاني از آنان نمي يابيم  .



درباره سر بداران

سلسله و دولت سربداران از انجا كه ريشه در شورشي مردمي بر عليه ظلم وستم بقاياي مغولان و فئودالهاي محلي دارد و نيزسران و رهبران آن نه از ميان شاهان و شاهزادگان بلكه از ميان مردم بر خاستند بيشترازديگر سلسله هاي كه با آنان از نظر تاريخي همزمان بودند قابل تاكيد و تجربه اندوزيست .

درك دولت سربداران بدون درك شرايط تاريخي دوران آنان ممكن نيست . پس از مرگ ايلخان ابو سعيد در سال 736 هجري ، جنگ و ستيز بين دستجات مختلف وفئو دالهاي قدرتمند شروع شد و بازماندگان دولت مغولان چنانكه قبل از اين اشاره شد بيشتر بازيچه فئو دالهاي قدرتمند بودند . در كشاكش پس ازمرگ ابوسعيد سرانجام طوغاي تيمور خان از بازماندگان برادر چنگيز خان به عنوان ايلخان در خراسان و گرگان مستقر شد . در هنگام به قدرت رسيدن طوغاي تيمورخان ، در عراق عجم و آذربايجان وارمنستان ، چوپانيان حكومت ميكردند . در عراق عرب جلايريان ودر هرات و خراسان شرقي وافغانستان ملوك آل كرت فرمان ميراندند . در حوزه رود هامون مـَلكِ سيستان ، درفارس و اصفهان  دولت آل اينجو ، در كرمان و يزد  مظفريان ، در لرستان  اتابكان لر، درجزيره هرمز و اطراف آن دولت بحري صاحبان هرمز و در گيلان و مازندران دست كم ده امير نشين مستقل و جود داشتند . در كنار اين دولت هاي ريز و درشت در هر گوشه اي اميران و مالكان خرد و كلان اعلام استقلال كرده و با تصرف شهري يا قلعه اي بساط خود را در آن گسترده بودند ، « مجمع الانساب شبانكاره »فهرست جالبي از اين اميران خرده پا ارائه كرده است.

قيام و تاسيس سلسله سر بداران درقرن هشتم هجري (چهاردهم ميلادي) واقعه اي تاريخي واز نظر شماري از محققان مهم ترين نهضت آزادي بخش خاور ميانه  است . در حول و حوش نهضت سربداران ، آتش شورش ها و قيامهاي مازندران ( 750 هجري) ، گيلان ( 772 هجري) ،كرمان( 775 هجري) ،سمرقند و ناحيه رود زر افشان(767 هجري) و اندكي بعد قيامهاي شيخ بدر الدين ،سماوي، بيور كلوجي در تركيه عثماني(818 ــ821 هجري) ، نهضت حروفيون درنيمه اول قرن پانزدهم ميلادي در ايران و آذربايجان و آسياي صغير ،وقيام مردم خوزستان در844 هجري زبانه كشيدند . اين قيامها مشابهت هاي فراواني با يكديگر داشتند كه از هر نظر قابل توجه و تاكيد است امابه طور خلاصه درباره نهضت و سلسله سربداران تاكيد بر اين نكات ضروري ست .

1ــ آتش اين نهضت در زماني شعله ور شد كه قدرت متمركز مغولان از بين رفته بود و در عين حال ستم و خود كامگي وحشيانه باز ماندگان مغولان و فئودالهاي وابسته به آنان در تطاول به جان و مال و ناموس مردم ادامه داشت . آتش اين قيام بنا به روايت مجمل فصيحي ابتدا درقريه باشتين در حوالي سبزوار زبانه كشيد . پنج ايلچي مغول در خانه دو برادر بنامهاي حسين و حسن حمزه فرود آمدند  و از آنان شراب خواستند . ايلچيان چون از شراب مست شدند تقاضاي زن كردند و سرانجام از حسن و حسين حمزه خواستند زنان خود را در اختيار آنان بگذارند . حسن و حسين ديگر طاقت نياورده و شمشير كشيده و هر پنج ايلچي را كشتند و گفتند ما سر به دار ميدهيم و سر به ننگ نخواهيم داد . قيام بر اثر اين حادثه شروع شد ولي واقعيت اين است كه خراسان از مدتها قبل آماده شورش بود و اين حادثه جرقه اوليه را زد و باعث شعله ور شدن آتش قيام شد. ظلم و ستم مغولان آنچنان در زمينه هاي مختلف و از جمله تجاوز به زنان گسترده بود كه رشيد الدين در جامع التواريخ از تجاوزات مكرر ماموران و ايلچيان مغول به زنان سخن ميگويد و از قول كدخداي يكي از دهات نقل ميكند كه پس از چند سال حتي يك فرزند حلال هم يافت نخواهد شد و فقط حرامزادگان دو رگه وجود خواهند داشت .

2ــ در اين نهضت مردم ستمديده در آميخته با مالكان و فئودالهاي به جان آمده از ستم پاي به ميدان گذاشتند ، جناح بندي درون نهضت سر بداران را در اين رابطه ميتوان درك كرد .

3ــ نهضت سربداران مانند بسياري از نهضت هاي اين دوران رنگ مذهبي داشت و با عرفان و مقولات مربوط به دنياي صوفيان آميخته بود . سربداران از نظر ايدئولوژي شيعه بودند . ماجراي كربلا و اعتقاد به ظهور امام دوازدهم شيعه و رهائي از ظلم و ستم از اصلي ترين پايه هاي اعتقادي سربداران بود . در دوران سربداران مذهب حاكمان و فئودالها تسنن بود و مغولان مسلمان شده بجز الجايتو كه براي مدتي شيعه شد به تسنن اعتقاد داشتند ودر نهضت سربداران تشييع و تسنن نيز در برابر هم بمثابه مذهب حاكمان و مذهب محكومين صف آرائي كردند .دولت سربداران دولتي آميخته با مذهب بود و در آن قوانين فقه اسلامي ساري و جاري بود . تمايلات مساوات طلبانه و توجه به توده هاي فقير روستائي از ويژگيهاي دولت سربداران بود. در دوران آنان در بسياري موارد وضع كشاورزان بهبود يافت وبخصوص سبزوار پايتخت سر بداران رونق ويژه اي يافت .

4ــ نهضت سربداران در جنگ قدرت ميان جناحهاي تند رو و ميانه رو تاريخ خشن و خونيني دارد . از يازده امير سربدار ده تن آنان به وضعي خشن و خونين و در جدال بر سر قدرت و تصفيه هاي دروني به قتل رسيدند و در اين رابطه كارنامه اين سلسله از ديگر سلسله ها خونين تر است . نهضت سربداران البته نهضتي مردمي بود و در بر شوريدن بر مغولان و خانها و حمايت از روستائيان قابل تامل و توجه است ولي در روزگار ما و با توجه به تجربه سنگين دوران حكومت خميني ، در بررسي آن بايد از رمانتيزم و خوش بيني افراطي دوري كرد و زواياي خشن و خونين آنرا چه در جنگ قدرت و چه در جاري كردن قوانين شرعي فقهي و كشتاربيرحمانه زنان بينواي تن فروش وحد زدنها ورواج تفكر صوفيان آخوند مسلك در نظر داشت . اين نهضت در عرصه نسبي گرائي تاريخي زواياي درخشاني دارد ولي به طور آرمانگرايانه و با تعريف روزگار ما از عدالت اجتماعي و آزادي داراي نقاط تاريك و ضعف هاي فراوان است .

5ــ اديب و شاعر بزرگ سربداران ابن يمين فريومدي بود كه اشعار مردم گرايانه اوو انتساب او به سربداران نام و نشان سربداران را در تاريخ ادبيات ايران پر رنگ تر كرده است .ابن يمين شاعري توانا در شعر و ادب ، و نيز جنگاور بود ودر جنگ سربداران با ملوك كرت در سال 743 هجري ديوان اشعار او در ميدان جنگ مفقود شد  . ابن يمين شعرهائي در مدح ملوك كرت ، سربداران و طغا تيموريان دارد ولي بيش از همه شاعر سربداران بود . ابن يمين ابتدا در خدمت خواجه علاالدين فريومدي وزير خراسان ــ مقتول به   در27 شعبان سال 742 هجري به دست سربداران ــ بود . ابن يمين شش سال نيز در دربار طغا تيمور خان مغول  از زمره كاتبان و منشيان بود .او در سال 769 هجري در گذشت  و در فريومد به خاك سپرده شد. ادامه دارد

تاریخ ایران.. سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.دهم.

تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.نهم.  

تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم قسمت هشتم.  

تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم.rقسمت هفتم