تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات
مجموعه دوم.
قسمت اول.
اسماعیل وفا یغمائی
مجموعه های تحقیقات تاریخ ایران(به صورت کتاب و جدا از مقالات و نوشته های کوتاه) که از سال 1366 تا سال 1388 روی آنها کار کرده ام سه مجموعه و مجلداتی بالغ بر هزار و سیصد صفحه است که اندکی در باره هریک توضیح میدهم.
مجموعه اول:
سلسله
تحقیقی است از آغاز تاریخ ایران یعنی تاریخ دوران باستان تا دوران اسلامی.
این مجموعه طی سه سال به صورت گفتارهای رادیوئی در رادیو ایرانزمین و
بعدها به صورت گفتارهای تلویزیونی در سیمای آزادی در اروپا و امریکا پخش شد
و سپس به صورت بیست و یکساعت نوار کاست با عنوان«هزار دقیقه از تاریخ
ایران» در اختیار علاقمندان قرار گرفت.این مجموعه درآینده تیپ خواهد شد و در اختیار دوستداران تاریخ ایران قرار خواهد گرفت
مجموعه دوم:
همین
مجموعه است که از اغاز دوران اسلامی تا دوران کنونی را مورد بررسی قرار می
دهد. این مجموعه از آغاز دوران اسلامی تا دوران قاجاریه و عهد امیر کبیر تدوین شده و امید اینکه در فرصتی کار تا این دوران ادامه یابد. غرض از تالیف این مجموعه آشنائی کلی با تاریخ وفرهنگ ایران پس از ساسانیان می باشد.این مجموعه یکبار در نشریه نبرد خلق و چند سایت اینترنتی نشر شده است.
مجموعه سوم:
سلسله
تحقیقی است که تاریخ تشیع را از آغاز و بموازات تاریخ ایران تا پایان قرن
سوم هجری مد نظر دارد. دراین مجموعه تلاش بر این است که فارغ از مساله
فرهنگی و مذهبی براستی تشیع و امامان شیعه چه نقش حقیقی و فارغ از قصه
پردازیهای عوامانه یا هوشمندانه و آگاهانه، در تاریخ ایران داشته اند بخش
اعظم کار که تحقیقی در حدود ششصد صفحه را در بر می گیرد انجام شده
و بخشی از کار باقی است. این مجموعه تا بخش بیست و ششم آن در سایتهای
مختلف و از جمله سایت دیدگاه تحت عنوان کند و کاوی در تاریخ مقدس تشییع نشر
یافته است
وچند
نكته ضروري:
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
پيش
از آنكه اين ياداشت ها را بخوانيد ياد آوري چندنكته را ضروري ميدانم.
اول اين كه
اين ياداشت ها بحثي در زمينه ادبيات و تاريخ ايران است .به اين علت واژه ادبيات را
پيش از تاريخ مي آورم كه ميخواستم و مي خواهم گذري داشته باشم برزحمات و مبارزات
شاعران و اديبان و متفكراني كه در ايران
،از آغاز هزاره دوم تا اكنون ،سال پاياني هزاره دوم بار مبارزه و تلاشي
ارزشمند وسنگين را درحيطه فرهنگ و ادب و تفكر به دوش داشته اند . اما سخن گفتن و
نوشتن از ادبيات بدون توجه به بستروزمينه تاريخي آن و مجموعه اي از حوادث تاريخي وارتباط تنگاتنگ
ادبيات وتاريخ ، آن هم ايران با اين پيشينه كهن تاريخي وغنا و گستردگي ادبي
،خواننده را به جايي نميرساند و قبل از آن نويسنده عمر خود را به نظر من تلف كرده
است بنابراين اين ياداشت ها با زمين اي
تاريخي شروع ميشود و به زمينه ادبي راه ميبردو قسمت اول ياداشتها در
حقيقت در خدمت قسمت دوم وآن هزاره مورد
نظركه با رودكي و فردوسي شروع ميشوند و با نيما و فروغ و شاملو و... به پايان
ميرسند قرار ميگيرند .
دوم اينكه براي ورود
به مطلب اصلي ميبايست پيش زمينه هاي مطلب
در روشنايي قرار گيرد، و پيش زمينه ها
خودشان ياداشتهايي مفصل ،في الواقع گاه بسيار مفصل را ميطلبيدند و من ميبايست
اختصار را رعايت بكنم لاجرم در برخي از
مواردشيوه زمان شكسته ، يعني رفت و برگشت در برخي موضوعات را بر گزيدم تا بتوانم
حرف اصلي را در روشنايي قرار بدهم . بنابراين برخي اشارات و رفت و بر گشت ها
آگاهانه است .
سوم
اينكه در اين ياداشت ها به دليل واقعيات تاريخي ، اگر چه واقعيات تاريخي گذشته
،اشاراتي به برخي بيرحمي ها و كشتارها داشته ام كه شايد به اين گمان ميدان بدهد كه
نگارنده به برتري نژاد آريايي علاقه
اي دارم ومانند برخي از تاريخ نگاران ملامت گرنژاد و تبار سامي هستم .
تاكيد ميكنم اشاره به واقعيات تاريخي نشان
وفاداري به حقايق است و بس . فارغ از مقوله اين نژاد يا آن نژاد و
تئوري هاي ياوه برتري نژادي، به قول نرودا،«آنچه كه براي من اهميت دارد پوسته زمين
است و انسان » به قول سعدي « بني آدم اعضاي يك پيكرند » و به قول و اعتقاد
مسلمانان «سياه حبشي و سيد قرشي برابرند » و جايي براي برتري آريايي بر سامي يا
بالعكس وجود ندارد . من فكر ميكنم قبل از پيدايش سام و حام و يافث ــ بنا بر روايت
اسطوره ها و قصه هاي برخي از كتابهاي مذهبي و نيز قبل از پيدايش اجداد آريايي ها و
بنا بر روايت قصه هاي آريايي و هندي ، پيدايش مشيانه و مشيانك ،آدم و حواي آريايي
ها اجداد تمام اقوام و قبايل دنيا در درون جنگلها و بر فراز درختان سرگذشت مشابهي
داشته اند ونه سامي را بر آريايي و نه آريايي را بر سامي جاي فخر يا كين است .
برپايه
همين اعتقاد اگر بحث در مورد لشكر كشي نادر به هندوستان و جنايات هولناك اين شاه
آريايي ، ياوحشيگري هاي آقا محمد خان در تفليس و كرمان ، و جنايات انوشيروان در
كشتار مزدكيان بود طبعا به دليل ايراني بودن آنها را تبرئه نميكردم ، نيز در دوران
معاصروجود حكومت خميني و آخوندهاي بعد از او و بازيگران ديگري كه باعث شدند اجساد
بيجان صدها هزار عرب و ايراني در كوه و بيابان تبديل به خوراك جانوران و عناصر
معدني بشود گواه بر حقيقت مورد اشاره است . اميد به اينكه سرانجام در روزگاري با
رشد فرهنگ و انسانيت و نابودي غارت و استثمار و پيامدهاي آن ، به قول «يغما» همان
طور كه تاك از حرمت مي محترم است ، اجداد ما به خاطر ما به خاطر فرزندان شان مورد
احترام قرار گيرند و ديوارهاي گاه خونين و سياه گذشته با نورهاي روشن آينده رنگ
اميزي شوند .
به
جز از تاك كه شد محترم از حرمت مي
زادگان
را همه فخر ، از شرف اجداد است
به
جز اين تاكيد ميكنم كه بسياري از اشارات
تاريخي اين ياداشت را بايد در چهار چوب در آمدي بر تاريخ ايران پس از سقوط
ساسانيان و چگونگي آغاز دوراني كه به نام دوران اسلامي معروفست دنبال
كرد.خوشبختانه در اين زمينه اسناد و مدارك و كتاب ها فراونند و به خصوص با تجربه
حكومت خميني محققان در داخل و خارج ايران به تلاشهاي ارزنده اي دست زده اند .در
اين ياداشت ها بيش از صد كتاب ومجموعه اي از ياداشت هايي كه طي سالهاي67 تا هم
اكنون براي تحقيق و بررسي تاريخ ايران تهيه كرده ام به عنوان مأخذ مورد استفاده
قرار گرفته اند كه در صورت چاپ اين ياداشت ها به صورت مجموعه ، در پايان
مجموعه نام آنها براي دسترسي خوانند گان ضميمه خوا هند شد .
اسماعيل وفا ــ يغمائي
نگاهي
به گذشته،و اشاره اي به هز ارسال
مبارزه فرهنگي
شيري
و دخمه اي در آغاز راه
برآغاز
راه تاريخ باستاني ايران ، تاريخ قابل دسترس مردم ايران ،شيري نشسته است و دخمه اي وجود داردكه با ما سخن از آغاز تاريخ
ايران ميگويند . اين شير تراشيده از سنگ كه يادگار دوران مادهاست و در شهر همدان (
اكباتان ،هاگماتانا ) به دست هنرمندان مادي پديد آمده و اين دخمه كه در حوالي
همدان نقش اهورا مزدا را بر پيشاني خود دارد با ما ميگويند كه 708 سال قبل از آغاز
هزاره اول و تولد مسيح ايران به مثابه يك دولت و يك ملت تولد خود را جشن گرفته است
.قبل از آن و در پشت سر شير و دخمه ،
تاريخي آميخته بااسطوره ها و افسانه ها و جود دارد كه از مهاجرت اقوام آريايي به
ايران. طي دو مرحله ، نخست در حدود سه هزار سال قبل از ميلاد مسيح و بار دوم در
حوالي قرن نهم و هشتم قبل از ميلاد شروع ميشود وبه آغاز تشكيل دولت مادها پيوند
ميخورد.
در
آغاز هزاره اول ايران به مثابه يك دولت ، يك ملت و يك سرزمين، وجودي تاريخي و
جغرافيايي وانساني و هفتصدو هشت ساله بود و تاآن هنگام با عبور از دوران مادها و
هخامنشيان و نيز دولت غير ايراني سلوكيان(جانشينان اسكندر مقدوني در فاصله
سالهاي330 قبل از ميلاد قتل داريوش سوم ، تا 250 قبل از ميلاد تاسيس دولت پارت ها
) ، قدرتي آن چنان بزرگ بود كه اندكي پيش از آغاز هزاره اول در سال 53 قبل از
ميلاد توانسته بود ارتش بزرگترين
امپراطوري آن روزگار ، رم را در يك نبرد درخشان از پاي در آورد وكراسوس و سپاهيانش
را كه از كشتار و به صليب كشيدن اسپارتا كوس و دهها هزار برده شورشي موفق باز گشته
و سوداي آن را داشتند كه در ايران
پيروزي ديگري به دست آورند، آماج تيغ هاو خدنگ هاي جان شكاف
سواران پارتي سازد.
هزاره
اول در ايران ازميانه دوران اشكانيان(
دوران فرهاد چهارم، اشك چهاردهم دوران
حكومت 37 قبل از ميلاد تا سال اول ميلادي) آغاز شد از دوران اشكانيان وساسانيان
عبور كرد وبا عبور از دوران پايان تاريخ باستاني ايران، جنگ نهاوند ، 642، ميلادي
و نابودي دولت پوسيده ساساني و اشغال ايران توسط نيروهايي كه اندك زماني قبل از آن
و پس از در گذشت محمد ابن عبدالله پيامبر اسلام در حقيقت طلايه داران سپاهيان
اشرافيت دوباره جان گرفته اي بودند كه به
زودي خود را در تجسم و تجسد دولت بني اميه نشان ميداد پا به دوران اسلام رسمي نهاد
.براي ادراك روشن تراز اين دوران بايد نگاهي به گذشته داشته باشيم .
امپراطوري
ساساني
در
باره امپراطوري ساساني وسرنوشت نهايي آن بايد بدانيم كه :
اين
اولين امپراطوري ودولت ايراني عميقا آميخته با مذهب در آغاز توسط يك مغ هوشمند و
پر قدرت ( به زبان امروزي يك آيت الله العظمي ) ساسان مغ بزرگ معبد آناهيتا در
پارس بنياد گذاري شد .( دومين دولت مذهبي ايراني در دوره صفويان و سومين رژيم
خونخوارمذهبي در دوران خميني بنيان نهاده شد)
پس
از اندك زماني ، اردشيربابكان نوه ساسان ، در سال 224 ميلادي به حكومت اشكانيان
پايان داد و به زودي دولت ساساني تبديل به
يكي از بزرگترين قدرتهاي آن روزگار گرديد. اين دولت قدرتمند پي از عبور ازخط الراس
سلسله جبال قدرت و عظمت، وحكمروايي 35
پادشاه از اردشير بابكان تا يزدگرد سوم و ازجمله دوشاه ــ زن ، پوراندخت و
آزرميدخت ، پس از چهار قرن و اندي ، پس
ازعبور از سيلاب خون مزدكيان و سركوب قساوت بارجنبش مزدك ( 25 ژانويه سال 528
ميلادي در دوره سلطنت قباد و وليعهدي انوشيروان )وقبل ازآن كشتار مانويان (27 فوريه سال
277ميلادي در دوره سلطنت بهرام اول )وسركوب شورش بهرام چوبين ( در دوران
خسرو دوم سالهاي 590 ميلادي به
بعد)و قتل و كشتار انديشمنداني چون بزرگمهر حكيم
( در دوران خسرو دوم )در حاليكه فساد و اشرافيت و ستم آنرا منفور مردم
وكاملا ضعيف كرده بود در هم شكست و بر خلاف ساير دولت هاي قبل از خود ،ايران را نه به دست دولتي ايراني ،بلكه به دست كساني
سپرد كه پس از اندك زماني تسمه از گرده مردم كشيدند و فجايعي به بار آوردند كه باز
خواني آن پس از قرنها تاثر آور و آموزنده است .در اين مورد در ادامه ياداشت اشاره
هاي بيشتري خواهم داشت ، اما قبل از آن به افق قرنهاي شورش و قيام نگاهي بياندازيم .
قرنهاي
شورش و قيام
در
سه قرن و نيم انتهاي هزاره اول ،ايران از زواياي مختلف از راهي كه از خون و جسد
وشعله و برق قيامهاي مختلف و شورش هاي متعدد ميگذشت عبور كرد . اين دوران از تاريخ
ايران كه تاثيرات آن تا روزگار ما نيز قابل حس است في الواقع از مهمترين و قابل
تامل ترين ادوار تاريخ ايران است وبدون ادراك درست وحقيقي اين دوران ،هيچ چيز ، چه
در زمينه فرهنگ و ادب ، چه در زمينه تاريخ و فلسفه ، چه در زمينه شناخت روحيه ملي
و تناقضاتي كه در ضمير پنهان روحيه ملي ما وجود دارد ، چه درشناخت بافت عمومي
فرهنگ ايراني و چه در زمينه مذهب ، در روشنايي قرار نخواهد گرفت . در باره اين
دوران درنزد بسياري افراد در بهترين شكل ، نوعي خوش خيالي تاريخي و در حقيقت جعل و
اختراع تاريخ ،در وحشت از شناخت حقايق تاريخي وجود دارد ، كه گوياايران بدون مقاومت و با آغوش باز و لبخندي
بر لب ،مهاجمان را پذيرفت ، دين و آيين خود را با كمال
ميل به زباله دان افكند وبه اينكه با او مثل حيوان رفتار كنند ، بر او جزيه
ببندند، او را صغير بدانند، زنان و كودكانش را روانه بازارهاي برده فروشي بكنند ،
سخن گفتن به زبان مادري اش را ممنوع بكنند، ازخون او آسيا بگردانند ، چنانكه در
گرگان كردند ( سال 98 هجري توسط يزيد ابن مهلب در گرگان ) ،بر تخت اجساد فرزندانش
قالي بيفكنند و با تبختر خطبه بخوانند( چنانكه در سيستان حاكمان اموي اين چنين
كردند ) پانزده قرن تمدن و فرهنگ او را تا آن هنگام ممنوع اعلام بكنند و قيم بر او
بگمارند با ميل و رغبت رضا داد . اينها و امثال اينها چيزي جز جعليات تاريخي نيست
. اينها در خوشبينانه ترين شكل چيزي جز بي اطلاعيمدعيانش را گواهي نميكند ونيز
تمام اينها ، اگر كه ما حتي مسلمان معتقدي باشيم و دين و آيين خود رابا تمام راز و
رمز هايش و به دور از اسلام سياه و خونين و بيرحم آخوندها، دوست
داشته باشيم نبايد باعث نگراني ما باشد ،زيرا آن دين و آييني كه در نهايت ايران
پذيراي آن شد ، دين و آيين مهاجماني نبود كه از يك ترا ژدي تاريخي و قانونمند،
يعتي سقوط يك دولت فاسد ،نهايت استفاده را كرده وپس از نابودي آن دولت ،ملتي را كه
شايد در آغاز فكر ميكرد پيام مهاجمان همان
پيام ساده و روشن محمد ابن عبدالله است به مسلخ غارت و خون و بردگي كشاندند .
ايران
آن روزگار بنا به گواهي اسنادتاريخي پس از بهتي كوتاه و در سخت ترين شرايطي كه
مهاجمان براي او تدارك ديده بودند و با اتكا به گذشته خود قد راست كرد وبا شمشير و
نيز سلاح فرهنگ مبارزه اي بسيار دشوار را عليه اشغالگران آغاز كرد .براي شناخت
بهتر اين دوران ، همزمان ، نگاهي به مركز قدرت و تحولات سياسي آن مي اندازيم .
تحولات
در مركز قدرت
در
اين دوران، دوراني كه ايران با تمام توان خود ودر بركه هايي از خون خود قد راست
ميكرد، در مركز قدرت پس از ايامي زود گذر ،وسپري شدن دوراني كه ابوبكر صديق ( 11
تا 13 هجري ) ،ابوحفص عمرابن خطاب (13 تا 23 هجري ) ،عثمان ابن عفان (23 تا35 هجري
) ،علي ابن ابيطالب (35 تا 40 هجري ) حكومت كردند ، معاويه ابن ابي سفيان دولت
هولناك اموي را با سياست برتري نژادي بني اميه ترور عمومي وسركوب و كشتارعلويان و با
به كار گرفتن تمام هوشياري و تيز بيني خود بنيان گذارد .
در
آغاز روي كار آمدن دولت اموي، تنها سي سال از در گذشت محمد ابن عبدالله گذشته بود،
و روي كار آمدن معاويه به معناي پيروزي خرد كننده اشرافيتي بود كه از همان آغاز
دعوت محمد ، خشمگين از پيام مساوات طلبانه
او وخزيده در تاريكي و و زخم خورده ،در انتظار بيرون آمدن از كنام خود و به دست
گرفتن سكان قدرت بود . اين فرصت كه زمينه هاي آن از قبل فراهم شده بود با ترورعلي ابن ابيطالب توسط عبدالرحمان ابن ملجم
مرادي از اعضاي گروه افراطي و بسيار متعصب و خشك انديش خوارج روي كار آمدن معاويه
روي نمود.
پيروزي
بني اميه در حقيقت تاريخي و اجتماعي خود ،به دور از برداشتهاي سطحي و آنچه كه قرنهاست
آخوندها بر بالاي منابردر گوش عوام زمزمه ميكنند ، پيروزي مشتي حرامزاده ولد الزنا
كه جده اشان در زمره «ذوات العلم»، ــ فواحش نامدارــ قرار داشت نبود . پيروزي بني
اميه در واقعيت تاريخي خود پيروزي اشرافيت
غارتگر و نژاد پرست اموي بود كه حالا بر اثر سقوط دولت ساساني و به انحراف كشيده
شدن يك حركت تاريخي ، ديگر نه برسود سرشار بازرگاني عربستان دوران قبل از اعلام رسالت محمد ابن
عبدالله بلكه بر دريايي از طلا و توفاني از قدرت در پهنه يك امپراطوري عظيم كه
ايران با مساحتي تقريبابه گستردگي مساحت او ج اقتدار هخامنشيان درعصر طلايي خودبخش
عمده آن را تشكيل ميدادچشم داشتند ودر راه دستيابي به اهداف خود از ريختن خون
ايراني و عرب هيچ پروايي نداشتند .معاويه ويزيد و ساير زمامداران دوازده گانه اموي ( به غير
ازمعاويه ابن يزيد وعمر ابن عبدالعزيز )را بايد در پهنه چنين چشم اندازي نگريست تا
حقايق مختلف تاريخي از جمله قيام حسين ابن علي وعلل محبوبيت فرزندان و پيروان علي در ايران ،نه در افق دهان
آخوندها يا كساني كه علاقه دارند حقايق تاريخي را
آميخته با رازها و رؤياها ي خودببينند ،بلكه در افقي تاريخي نگريست .
كشتار
و ترور و سركوب درمركز قدرت با زندان ، شكنجه و كشتار فرزندان علي و پيروان و
هواخواهان او شروع شد و در دوران يزيدابن معاويه با ماجراي كربلا و كشتار حسين ابن
علي و يارانش به اوج رسيد. اين كشتارپيش زمينه هاي تاريخي و عاطفي خاصي را كه گاه
رنگ قصه و افسانه به خود ميگيرد با خود
دارد كه براي شناخت آن بايد به تاريخ قبل
از اسلام و ريشه هاي خانوادگي و خوني وخويشاوندي بني اميه ، بني عباس و بني هاشم
توجه كرد .
بني
هاشم ،بني اميه و بني عباس
دور
تر از زماني كه بني هاشم و آل ابو طالب كشتار ميشدند رشته هاي خوني بني هاشم و بني
اميه و نيز بني عباس ،درقصي ابن كلاب ابن مره از بزرگان عرب و از پرده داران كعبه به هم ميرسد او جد مشترك
اين سه خاندان است كه بعدها نقش مهمي را در تاريخ بخش بزرگي از جهان و به خصوص
ايران به خود اختصاص دادند و نيز به عنوان عمو زادگان و اقوام خوني ، در نقش جلاداني خونريز يا
قربانيان و كشتگان و شهيدان صحنه هاي شگفت آوري خلق كردند .
از قصي ابن كلاب دو فرزند به نامهاي عبد مناف و عبد شمس زاده
ميشوند . نوشته اند عبد مناف و عبد شمس دو
قلوهايي بودند كه در موقع تولدازناحيه پيشاني به هم چسبيده بودند و مجبور شدند با
كارد پوست پيشاني آن ها را ببرند تا از هم جدا شوند و چون در آغاز خون ريخته شد
يكي از پيران قوم پيش بيني كرد كه سرانجام اين دو برادر يا فرزندا نشان خون يكديگر
را خواهند ريخت . ممكن است جريان به هم چسبيدگي دو قلوها راست باشد ، ولي حكايت
پيش بيني آن كاهن عرب را در مورد نرون ، حجاج ، چنگيز ،ضحاك و... هم گفته اند . از
زاويه مثبت نيز نمونه ها در مورد مسيح ، بودا ، محمد ، فرانسوا دو آسيز و بسياري
ديگر و جود دارد .فراموش نكنيم كه تصوير خميني در ماه رويت شد و اي بسا كه اگر
شرايط زمان اجازه ميداد و افسانه ها كار آيي داشت كساني با نيت خيردر درون تاريخ
جاي ميدادند كه خميني چون به دنيا آمد دهانش پر از
خون بود و به همين علت چون به حكومت رسيد به خونخواري پرداخت . ولي خميني چون عبد
شمس از كودكي موجود پليدي نبود زادگان عبد شمس و خميني هردو ساخته هاي خشونت و عقب
ماندگي و غارت بودند و هر دو نيز به سازندگان خشونت و عقب ماندگي و غارت تبديل
شدند .
از
عبد مناف مطلب ،و هاشم (جد مشترك آل عباس يا عباسيان وآل ابو طالب يا فرزندان علي
و فاطمه ) زاده ميشوند و از عبد شمس اميه ( جد
خاندان بني اميه چشم به جهان ميگشايد . تا اينجا بني اميه از بني عباس وآل
ابيطالب از لحاظ خوني جدا شده است .فرزندان اميه ، حرب و ابوالعاص اند و حرب در
ابو سفيان و ابو سفيان در معاويه و معاويه در يزيد و ...ادامه پيدا ميكنند و
فرزندان ابو العاص نيز حكم است كه فرزندان و نوادگان او تا پايان، شاخه ديگر
خاندان اموي را ادامه ميدهند و از بازيگران حكومت وتئاتر سرنوشت ميليونها تن از
مردمند .
هاشم
جد مشترك عباسيان و آ ل ابيطالب است و به دليل خوني، عباسيان نيز هاشمي هستند .
نوشته اند نخستين تضاد ميان بني اميه و بني هاشم ميان هاشم و اميه رخ داد . هاشم
مردي بازرگان ونيكوكار بود و بر اثر يك اختلاف با اميه و احاله آن به داوران
قبيله،اميه مجبور شد ده سال در سرزمين ديگري به سر ببرد و كينه برادر خود را به دل
گرفت.دراسناد تاريخي به علت اين اختلاف كه در مورد مقولات بازرگانيست اشاره شده
است .
از
هاشم ،عباس وعبد المطلب زاده ميشوند. در اين نقطه عباسيان وآل ابوطالب ازيكديگرجدا
ميشوند .هاشم در يكي از سفرهايش در ميگذرد ومطلب ،عبد المطلب را تحت سر پرستي خود
ميگيرد .از عبد المطلب ده پسر و شش دختر زاده ميشوند كه ابوطالب پدر علي و عبدالله
پدر محمد از زمره آنانند . باقي اين ماجرا در روشني كامل قرار دارد . دو برادر از
برادران دهگانه برخلاف ديگران كه در گذر
گاههاي زمان وادامه نسل از هم جدا شده اند از هم
جدا نميشوند .ابوطالب و عبدالله در محمد وعلي به وحدتي شگفت آور ميرسند وبا
ازدواج فاطمه و علي ،نسل ابوطالب و عبدالله در فرزندان ابوطالب و آل علي سيمايي
عجيب از شهيدان و قربانيان را در طول ساليان دراز به نمايش ميگذارند . اين سيما از نظر خون ونسب هم ،شايد
براي كساني كه به پاكيزگي و تقدس
خون از ديدگاه خاص مذهبي خودشان ، اعتقاد
دارند و به خصوص در خيلي از زيارت نامه ها و اذن
دخول هاي شيعه روي آن با عنوان نور ممتد در اصلاب و خون جاري تاكيد ميشود ،جذابيت
داشته باشد ، ولي بدون ترديد توجه به اين
بافت و ساخت خاص و در آميختگي عجيب ، ما را براي شناخت لايه هاي دروني عواطف و گرايشات
مذهبي جامعه ايران و كنش و واكنش هاي تاريخي در رابطه با مذهب و شناخت فرهنگ عمومي
جامعه ياري بسيار خواهد كرد .
جدال
سياسي بني اميه وبني هاشم با اعلام رسالت پيغمبر اسلام شروع ميشود . در اين نقطه
است كه فرزندان عبد مناف و عبد شمس به روي هم تيغ ميكشند و خون يكديگر را ميريزند.
در اين نقطه بني هاشم با انبوه كساني كه رسالت محمد را پذيرفته اند در كنار
محمد و اشراف وبزرگان مخالف در كنار
فرزندان اميه و ابو سفيان قرار ميگيرند. في الواقع توجه به ارتباط خوني دو طرف و
روابط نسبي آنان براي كسي كه اهل تاريخ است ميتواند بسيار جالب باشد . در اين جدال
و مبارزه در ميان بني هاشم يك پيامبر ظهور كرده است .آل علي و عباسيان بعدها
عليرغم اختلاف مواضعشان و هنگاميكه بر روي هم شمشير كشيدند هردو خودرا هاشمي و از
خويشان پيامبر ميدانند . ( در رفتارهاي ظاهري برخي خلفاي عباسي با آل علي در برخي
موارد واعلام ولايتعهدي علي ابن موسي الرضا توسط مامون بايد به اين مقولات توجه
كرد) . آل اميه را ولي از اين موهبت سياسي و اجتماعي و فلسفي نصيبي نيست . به كينه شديد و غليظ و بدون نقاب امويان در
كشتارهاي خشن و سركوب هاي فرزندان پيامبر وعلي ،توهين به پيامبر و مسخره كردن قران
و وحي و حمله به مدينه و كشتارها وتجاوزات گسترده به زنان وبه منجنيق بستن كعبه و از قرآن به عنوان نشانه تير اندازي استفاده
كردن ، وتجاهر به فسق و فجور، و امامت نمازخوانان را درحا ل مستي به عهده گرفتن
،بايداز اين زاويه هم توجه كرد . در همين زمينه توجه به خصوصيات شخصي خلفاي اموي و
تفاوت آنها با خلفاي عباسي بسيار جالب است .
روي كار آمدن معاويه
آغاز قدرت گرفتن شكست خوردگان است انتقام خونهايي كه در دوران پيغمبراز بني اميه
ريخته شده بايد گرفته شود ،در اين ميان
اگر چه مجموع بني هاشم هدفند ولي هدف اصلي آل ابوطالب و نسل محمد و علي است
. از بني هاشم ، فرزندان عباس از همان ابتدا چهره آرامتر ي را در جدال با بني اميه
نشان ميدادند پيامبر هم در ميان شاخه آنها به دنيا نيامده بود وتنها پسر برادر
جدشان بود . عباسيان تنها افتخار نيكنامي و
شهرت شرافتمندي و مردم دوستي هاشم را با خود داشتندو اگر سر ربودن قدرت
سياسي را نداشتند امويان لبه تيزحمله را متوجه آن ها نميكردند ،ولي در مواردي كه
سر خلافت و ادعاي زعامت داشتند آنها را ميكشتند ولي خاندان علي كه با وجود فاطمه
نماينده خاندان پيغمبر هم بود به معني واقعي كلمه كشتار ميشدند .از نظر امويان آل
ابيطالب همان كساني بودند كه پيغمبر و هاشم هردو به آنها تعلق داشتند و به همين
علت داعيه حكومت و خلافت داشتند . اينان همان كساني بودند آل اميه را از اوج عزت
به خواري كشانده و كشته بودند .علي و فاطمه متعلق به اينها بود و در ميان مردم اين
ها بودند كه ممكن بود خطر ايجاد كنند وخلافت اموي را بلرزانند پس بايد دايم سركوب
و كشتار شوند .
ايرانيان
در اين دوران ،هم در داخل ايران و هم در
مراكز قدرت فاتحان اموي شاهدان هوشيار فعل و انفعالات خونين سياسي بودند . در داخل
ايران اخبار ي كه از كشتار علويان و سركوب هواخواهان علي ونيز فشار عليه آل عباس پخش ميشد .
وجوددفرارياني از پيروان علي كه درميان
ايرانيان و گوشه و كنار سرزمين بزرگ ايران پناهگاهي ميجستند و در مراكز قدرت در
ميان انبوه زنان و مرداني كه به غلامي و كنيزي كشيده شده بودند نخستين بذرهاي
عاطفه و محبت ، اندك اندك ولي به طور عميق
نسبت به خانواده ودوستان علي كه به خاطر دفاع از مساوات ، چون ملت مغلوب ايران
كشتار مي شدند در دلها جوانه ميزدند. اين يك جريان واقعي تاريخي است كه في الواقع
براي ادراك درست علت انتشار اسلام غير رسمي و غير دولتي در ايران بايد مورد توجه
كامل و دقيق قرار بگيرد . بر خلاف تئوري هاي بي پايه آخوندي ايرانيان پس از شكست
دولت ساساني
، عليرغم نفرت از دولت ومذهب رسمي ، و گرايش به بودايي گري و مسيحيت، تن به پذيرش
اسلام اموي نداد . در همين رابطه اگر چه شايد بي موقع به نظر برسد زمان را بشكنيم و
اندكي از زمينه صرف تاريخي به سوي پهنه اي تاريخي و فر هنگي برويم وبه زبان پارسي
و تحولات آن نظري بياندازيم ، با اين توجه زمينه تاريخي در روشني بيشتري قرار
خواهد گرفت
پایان قسمت اول .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر