تاریخ ایران
سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.یازدهم.
ادامه صفویان. افشاریه.تا آغاز سلسله زند
تحقیق اسماعیل وفا یغمائی
2ــ شاه طهماسب صفوي ، 930 ــ 984
هجري . پس از شاه اسماعيل فرزند ده ساله اش بر تخت سلطنت نشست . دوران او به جنگ
با ازبكان و دولت عثماني گذشت . در دوران او القاص ميرزا برادرش با كمك دولت عثماني
بر عليه او شوريد و سرانجام دستگير شد و در حبس برادر مرد . چندي بعد فرزند پادشاه
عثماني ، بايزيد ، به علت اختلاف با پدرش سلطان سليمان ، همراه با جمعي از نزديكان
و فرزندانش به دربار ايران پناهنده شد كه
در نهايت شاه طهماسب در ازاي چهار صد هزار سكه طلا آنها را به پادشاه
عثماني تحويل داد و پادشاه عثماني فرزند خود و چهار نوه خود وشماري ديگر را كشت
.دوران او دوران روابط سياسي ايران با برخي دول اروپائي و عقد قرار دادهاي تجارتي
ست . پول و زن دومقوله مورد علاقه شاه طهماسب بود .
او مدت يازده سال از كاخ و حرمسرا پا
بيرون نگذاشت و در بسياري اوقات در حمام مشغول غسل و نظافت بود و وسواس عجيبي به
مقوله پاكي و نجسي داشت . شاه طهماسب بجاي اسب سواري به خرسواري علاقه فراوان داشت
و در زمان اوبسياري از همراهان او مجبور بودند به تبعيت از شاه بجاي اسب سوار بر
خر بشوند . اوپس از 54 سال سلطنت در
پانزدهم صفر سال984 هجري در گذشت . دوران شاه طهماسب دوران استقرار و ثبات سيستم
روحانيت و تشييع است . آخوند نامدار شيعه محقق كركي فوت 940 هجري، آخوند ابراهيم بحراني ، آخوند
نامدار مقدس اردبيلي فوت 993 هجري ، آخوندامير نعمت الله حلي ، آخوندعزالدين حسين
جبلي عاملي فوت984 هجري ، از نامدارترين علماي شيعه و از تئوريسين هاي بزرگ مذهبي
بودند و هستند كه به مقام و قدرت فراواني دست يافتند و به تربيت شمار بسيار زيادي
طلبه و آخوند شيعه پرداختند . لقب نايب الامام از دوران شاه طهماسب صفوي رواج پيدا
كرد زيرا اين پادشاه خرافي از سال 939هجري از شراب و ساير منكرات توبه كرد و دستور داد تمام مراكز عيش و تفريح تعطيل شود وخود
به دامان علماي شيعه آويخت و در قزوين هنگام ملاقات با محقق كـَرَكي به او گفت تو
به پادشاهي از من سزاوار تري زيرا تونايب امامي و من از عاملان توو در اجراي امر و
نهي تو آماده ام . علاقه و احترام شاه طهماسب به اين عالم نامدار شيعه چنان بود كه
براي محقق كركي و فرزندانش موقوفاتي معين نمود، او را در كارهاي پادشاهي نايب خود
ساخت ، دست او را در مورد عزل و نصب مقامات باز گذاشت و محقق در اين رابطه احكامي
صادركرد و نمايندگاني به اطراف و اكناف فرستاد . اين احترام شامل تنها محقق نبود
بلكه مقدس اردبيلي نيز از زمره عالماني بود كه در دربار شاه طهماسب اقتداري عظيم
داشت آنچنانكه نامه اي از مقدس رابه عنوان ذخيره آخرت در كفن خود نهاده بود ودستور
داده بود كه در هنگام دفن نامه را با او به خاك بسپارند تا ذخيره راه اخرت او باشد و پس از مرگ آنرا به نكير و منكر وداوران دادگاه جهان پس
از مرگ نشان دهد و به پا در مياني مقدس اردبيلي مورد لطف خدا قرار گيرد .
3ــ شاه اسماعيل دوم ، 984 ــ985 هجري . او در دوران پدرش به مدت بيست و پنج
سال در قلعه قهقهه زنداني بود . قلعه
قهقهه در كوههاي قراجه داغ قرار دارد و اين كوهها در شمال آذر بايجان از يكسو به
كوههاي قراباغ و از سوي ديگر به كوههاي طالش ختم ميشود . شاهان صفوي از اين قلعه
به عنوان زندان سياسي استفاده ميكردند . شاه اسماعيل دوم با قتل برادرش حيدر ميرزا بر تخت سلطنت نشست .
پس از شاه طهماسب قرار بود حمزه ميرزا پادشاه شود ولي قزلباشان به سركردگي مير
حسينقلي خان و شمخال خان چركس حمزه ميرزا را كه به حرم پناه برده بود تعقيب كرده و
در حرمسرا ميان زنان حرم كشتند و سربريدند و سر او را از بام حرمسرا به پائين
پرتاب كردند . دوران بيست و پنج ساله
زندان ، از اسماعيل دوم فردي بسيار بيرحم وخشن ساخته بود . اودر همان روز تاجگذاري
دستور داد نخست شش تن از برادران وشماري ازبرادر زادگان و عموها و اقوام نزديكش
رابكشند وهيجده نفر را كوركنند . شاه اسماعيل دوم از آنجا كه تحت تاثير آموزشهاي
معلم سني مذهب خود ميرزا مخدوم بود تصميم گرفت مذهب تسنن را مذهب رسمي سازد .
اوميرزا مخدوم را به وزارت خود انتخاب كرد . ميرزا مخدوم از نوادگان مير سيد شريف
گرگاني عالم حنفي و خود حنفي مذهب بود . شاه اسماعيل دوم سرانجام در اثر فشار و تهديد قزلباشان شيعه
مجبور شد از از نظرات خود عدول كند . حكومت او تنها يكسال وسه ماه و نوزده روز به
طول انجاميد و در اثر توطئه اي در درون
دربار در سيزدهم ماه رمضان سال 985 هجري
بيست و چهارم نوامبر 1577 ميلادي در قزوين در يكي از عشرتكده هاي مورد
علاقه اش در اثرنوشيدن شراب فراوان و كشيدن ترياك مرد . برخي از اسناد اشاره
ميكنند شاه اسماعيل دوم با تلاش خواهرش پريخان خانم ، در توطئه اي با هجوم پانزده
مرد ناشناس به قتل رسيد .
4ــ سلطان محمد خدا بنده ، 985 ــ996 هجري . بعد از شاه اسماعيل دوم برادر كور
او محمد خدابنده بر تخت سلطنت نشست . در دوران او دولت عثماني به روال هميشگي
خودبه ايران حمله كرد ولي عثمانيان از نيروهاي ايران تحت فرماندهي حمزه ميرزا پسر
شاه شكست خوردند . قتل حمزه ميرزا توسط اميران تركمان و افشار راه را براي شورش
عباس ميرزا پسر ديگر شاه عليه پدر باز نمود. عباس ميرزا درذي الحجه 996 هجري به
قزوين وارد شد ، پدر را خلع نمود و خود بر تخت سلطنت نشست .سلطان مخلوع تا سال1003
زنده بود.
5ــ شاه عباس ، 996 ــ1038 هجري . او نامدار ترين پادشاه صفوي ست .شاه عباس
دررمضان سال 978 هجري متولد شد و در سن هجده سالگي به تخت سلطنت نشست . وقايع
دوران طولاني سلطنت
او بسيار است و اگر به طور خلاصه به برخي از آنها اشاره شود عبارتند از:
1ــ شكست ارتش ازبكان وفتح لرستان و پايان بخشيدن به حكومت اتابكان لر، فتح
لار و بحرين ، شكست ارتش صدهزار نفري و بسيار قدرتمند دولت عثماني و كشتار بيست
هزار تن از نيروهاي ارتش عثماني ، فتح
تمامي ولاياتي كه پيش از آن دولت عثماني اشغال كرده بود ، شكست گرجيان و فتح
گرجستان و كشتار هفتاد هزار نفر از گرجيان و به اسارت گرفتن صد و سي هزار تن ار
آنان ، شكست مجدد دولت عثماني ، فتح بغداد و عتبات عاليات و اخراج قواي عثماني از
اين مناطق ، تسخير جزاير قشم و هرمز و
اخراج قواي پرتغالي ها . مجموعه
فتوحات شاه عباس و خط مشي او در سياست و مملكتداري ، ايران را گستردگي بخشيد و تحت
حكومتي بسيار قدرتمند و متمركز قرار داد .
2ــ تجديد سازمان ارتش و مجهز نمودن ارتش به سلاحهاي آتشين ، در اينكار شاه
عباس به خوبي از كمكهاي مستشاران خارجي استفاده كرد. شاه عباس براي تجديد سازمان
ارتش ابتدا به تضعيف نيرو و اقتدار سران قزلباش پرداخت و سپس پياده نظامي ده هزار
نفره و سواره نظامي بيست هزار نفره با فرماندهاني كه تنها از شاه فرمان ميبردند
تشكيل داد و اين سپاه را به پيشرفته ترين سلاحها مجهز كرد و نيزبه تشكيل گارد
جاويدان مخصوص خود شاهيسون ، يعني دوستدار شاه دست زد . در ارتش شاه عباس شصت هزار
نفر از سپاهيان مجهز به تفنگ بودند و پانصد عراده توپ وجود داشت .در تجديد سازمان
ارتش ايران سر آنتوني شرلي و سر رابرت شرلي و بيست و پنج تن از همراهان آنها كه از
حادثه جويان و نجباي انگليسي بودند نقش عمده داشتند .
3ــ ايجاد روابط بازرگاني گسترده با دولتهاي اروپائي و فرستادن سفيران سياسي
و بازرگاني به كشورهاي مختلف و رونق بخشيدن به تجارت داخلي و خارجي.
4ــ انتقال پايتخت ايران از قزوين به اصفهان و تبديل اصفهان به يكي از
زيباترين و آباد ترين شهرهاي جهان آن روزگار وبناي عمارات و بناهاي متعدد در
اصفهان .
5ــ رسيدگي ويژه به اماكن مذهبي و تجديد بناي قبور امامان شيعه در كربلا و
نجف و مشهد و وقف تمامي اراضي خالصه خود به نام چهارده معصوم و رسيدگي به سادات و
آخوندها . دوران او دوران اوجگيري مجدد قدرت علماي شيعه و نهاد روحانيت است . شاه
عباس در بسياري اوقات همنشين و همسفر عالمان شيعه بود وهر سال در ماه رمضان كاخ او
پذيراي صدها آخوند و طلبه بود . در دوران او عالم بلند آوازه شيعه آخوندلطف الله
ابن عبدالكريم عاملي ازجبل ْآمل به ايران آمد و شاه عباس مسجد شيخ لطف الله رابنام
او ساخت . شيخ بهائي از زمره عالمان مورد علاقه شاه عباس بود و شاه هر سال بارها
به خانه او ميرفت . مير داماد ، و مير فندرسكي وشيخ عبدالحسين كاشي دوتن ديگر از
شيوخ شيعه صاحب اقتدار و مورد علاقه شاه عباس بودند . در دربار شاه عباس در مراسم
رسمي در جانب چپ تخت شاه به ترتيب ملا باشي ، صدر عامه و شيخ الاسلام اصفهان حضور
داشتند . با تمام اينها شاه عباس با هوشياري تمام به حفظ قدرت مطلق خود به عنوان شاه
و مرشد كامل توجه داشت و قدرت معنوي علماي شيعه را در خدمت قدرت مطلقه خود قرار
داده بود .
6ــ جابجائي قبايلي از ايلات جنگجوي كردستان به شمال خراسان براي آنكه سد
محكمي در مقابل حملات مرزي بخصوص حملات ازبكان ايجاد كند .
7ــ توجه به كشاورزي و صنعت و ايجاد راهها وآب انبارها و كاروانسراها و
تامين امنيت راهها و بازرگانان و تجار داخلي و خارجي با به كار گرفتن نهايت خشونت
براي حفظ امنيت .
اينها اشاره اي به برخي از مختصات
دوران شاه عباس است . در دوران او في الواقع پس از اسلامي شدن ايران ، ايران تحت
حكومت يك ديكتاتوري قدرتمند و متمركز در آمد و از جهات مختلف در صحنه بين المللي آن روزگار به عنوان يك كشور قوي ، مستقل و
ثروتمند شناخته شد . شاه عباس در زندگي داخلي خود تركيبي شگفت و متناقض از خصائص
گوناگون را به نمايش ميگذارد . شبگردي هاي او در جامه درويشان و حشر و نشر اوبا
مردم كوچه و بازار و تظاهرات قوي مذهبي اش به او سيمائي صوفيانه ميبخشد و باعث خلق
افسانه هاي فراوان در باره او شده است . اين درويش شبگرد اما در شبهاي عيش و نوش و
چرخش جامها و رقص ماهرويان و غلغله سازها ، شهريار خوشباشي و لذت طلبي وكامجوئي
بود و در عين حال كه لقب مرشد اعظم را يدك ميكشيد اخلاقيات مرسوم را به پشيزي
نميگرفت . در دنياي سياست ، خشونت و بيرحمي كامل ، تنها رويه اودر برخورد با
مخالفان و مدعيان بود . سمبل اين خشونت و بيرحمي را ميتوان در كور كردن و قتل چهار
پسرش باز ديد . صفي ميرزا فرزند نخست شاه عباس به دستور شاه وتوسط يكي از ايادي
شاه بنام بهبود خان
به قتل رسيد و چندي بعد كه دچار پشيماني
شددستورداد بهبود خان شخصا سر فرزند نوجوانش را با كارد ببرد . فرزندان ديگر نيز
يا كور شدند و يا به قتل رسيدند . در دربار او تعدادي از صوفيان آدمخواروجلاد به نام چيگين
يا چي يين وجود داشتند كه به دستور شاه محكومان را زنده زنده ميدريدند و
ميخوردند و اين سنتي بود كه در زمان شاه اسماعيل بنا نهاده شده و از سنتهاي مغولان اخذ شده بود . شاه عباس
سيمائي جذاب و اندامي قوي داشت و گشاده دست و بخشنده بود . او عميقا به نجوم و طالع
بيني اعتقاد داشت وچون در سال هزار هجري (1591 ميلادي )منجمين اعلام كردند خطري
بزرگ شاه را تهديد ميكند به مدت سه روز فردي به نام يوسف را به جاي خود بر تخت
نشاند واو را شاه كرد و روز چهارم دستور داد او را كشتند و به اين ترتيب خطر بر سر
شاه موقت فرود آمد و خيال شاه عباس راحت شد . شاه عباس درشب بيست و چهار جمادي
الاولي سال 1038 هجري پس از پنجاه ونه سال و هشت ماه وبيست سه روز عمر و43 سال
سلطنت در بهشهر در گذشت ودر قم مدفون شد .
6 ــ شاه صفي ، 1038ــ1052 هجري ، چهار پسر شاه عباس در دوران خود او يا
مقتول و يا كور شده بودند و شاه عباس در هنگام مرگ سام ميرزا پسر صفي ميرزا رابه
عنوان وليعهد معرفي كرد و سام ميرزا با عنوان شاه صفي درهفده سالگي بر تخت سلطنت
نشست .او اگر چه كفايت و كارداني شاه عباس را نداشت ولي در بيرحمي و خشونت گوي
سبقت را از شاه عباس ربود . كشتار شمار زيادي از شاهزادگان و فرماندهان لايق دوران
شاه عباس و قتل شماري از زنان حرم از زمره كارهاي اوست .كور كردن از شيوه هاي او
بود و ماهي نميگذشت كه چندين نفر به دستور او كور نشوند . در زمان او ايران آماج
حملات مجدد دولت عثماني ، شورش هاي گرجيان و امثالهم گرديد و ويراني و ناامني و
قتل و غارت بخشهاي گسترده اي از ايران را در خود گرفت و بخشهائي از ايران از دست
رفت . شاه صفي شرابخواري كم نظير بود و سرانجام بر اثر افراط در شرابخواري در
مراجعت از زيارت مشهد ، در كاشان در دوازده
صفر هزار و پنجاه و دوهجري مرد و جسد او را به قم برده ودر آنجا دفن كردند .
7ــ شاه عباس دوم 1052 ــ 1077 هجري ،
پس از شاه عباس دوم پسر نه ساله اش عباس ميرزا بنام شاه عباس ثاني زمام
امور ايران را در دست گرفت . دادن تخفيف مالياتي به مردم ، جنگ با پادشاهان
گوركاني هندوستان ، سختگيري در امر به معروف و نهي از منكر و بستن مراكز شراب
فروشي ، بناي مساجد و عمارات فراوان و نزديكي با آخوندها از مختصات دوران حكومت
اوست . آخوندهاي مشهور عهد او ملا محمد باقر مجلسي ، ملا محسن فيض ، ملا حسين
خوانساري وملا خليل قزويني از بزرگان دنياي شيعه رسمي اند . عالي قاپو ، باغ سعادت
، چهل ستون و پل خواجو در زمان او ساخته
شد
.
شاه عباس دوم سرانجام در سن سي و
پنج سالگي به علت افراط در باده گساري دردر شب بيست و سوم ربيع الاول سال 1077
هجري درهنگام سفر براي زيارت مشهد در گذشت ودر قم مدفون شد .
8 ــ شاه سليمان ( صفي ميرزاي دوم ) 1077 ــ1106 هجري . صفي ميرزا شاهزاده اي
دو رگه بود كه مادرش از زنان چركس بود و در دوران حيات پدرش منفور او بود و در حرم
تحت نظر و زنداني بود . صفي ميرزا با كمك آغا مبارك خواجه باشي مقتدر حرم برادرش
حمزه ميرزا را كه وليعهد بود كنار زد و در بيست سالگي بر تخت سلطنت نشست . صفي
ميرزا كه با عنوان شاه سليمان بر تخت نشست
اغلب اوقات خود را در حرمسرا ميگذرانيد و بسيار بيرحم و خونريز بود. در
زمان او احترام به آخوندها افزايش يافت و جايگاه آنان از سمت چپ تخت سلطنت به سمت
راست منتقل شد . محقق خوانساري آخوند نامدار شيعه از نزديكان و مقربان شاه سليمان
بود و هر زمان شاه به سفر ميرفت نيابت سلطنت را بر عهده داشت .
9ــ شاه سلطان حسين صفوي1106 ــ 1135 هجري . شاه سلطان حسين در سن بيست و شش
سالگي ميراث دا رسلطنت صفوي شد . تمام عمر او تا اين هنگام در درون حرمسرا ودر
كنار زنان حرم سپري شده بود . به دليل تن پروري واعتقاد به خرافات از دوره نوجواني
به او لقب « ملا حسين» داده بودند.
به گفته مورخين شاه سلطان حسين
فردي طلبه مسلك بود و اشتهاي سيري ناپذيري نسبت به زنان داشت . حرمسرا در دوران
شاه سلطان حسين وسعتي سه برابر يافت وقريب به هزارزن در حرمسراي
او در اختيار او قرار داشتند . شاه سلطان حسين در اوايل سلطنتش سيستم عريض
و طويلي به راه انداخت و ماموران خود را به اطراف و اكناف روانه كرد تا هرجا زن و
دختر زيبائي مي يابند روانه حرمسراي وي كنند . در اين ميان زنان شوهر دار نيز از
شاه در امان نبودند و شوهران مجبور بودند براي مدتي زن خود را طلاق گويند تا آخرين
پادشاه صفوي مدتي با او بسر ببرد واگر او را طلاق گفت دوباره خانه و خانواده خود
را تشكيل دهند . كتاب رستم التواريخ يكي از مآخذ جالب تاريخ ايران نوشته رستم
الحكما نمونه هاي شگفتي اززندگي شاه سلطان حسين را ثبت كرده است . او در قصر خود
ساختماني بنام لذت خانه داشت كه به گفته نويسنده رستم التواريخ در طول سلطنت خود
سه هزارزن و دختر را به اين مكان كشاند و در جنب آن داروخانه مخصوصي ايجاد شده بود
كه پزشكان مختلف براي ازدياد قدرت جنسي شاه مشغول كشف و ساختن داروهاي جديد بودند
. شاه سلطان حسين علاقه عجيبي به خر سواري و جفت گيري الاغها داشت و هر سال بهار
با اهل حرم خود به تماشاي جفت گيري الاغها ميرفت . به تبعيت از رفتار و اخلاقيات
شاه ، دربار چنان غرق فساد بود كه نه در بيرون كسي از دست تجاوزات نزديكان شاه در
امان بود و نه در درون دربار. در بيرون ، به تكرار، زنان و كودكان مردم توسط
نزديكان شاه ، قزلباشان و لوطيان وابسته به دربار و روحانيت ربوده شده وگاه بنا به
مندرجات رستم التواريخ در كوچه مورد تجاوز
قرار ميگرفتند و در درون دربار حتي سفراي نگونبخت گاه از تهاجم سرداران شاه به
خوابگاهشان در امان نبودند چنانكه ايلچي دولت روم عمر آقا در خوابگاهش مورد هجوم و
تجاوز قرار گرفت و تعدي و تجاوز به سفراي ساير كشورها آنچنان مكرر شد كه رفت و آمد
سفيران در وحشت از تجاوزات سران سپاهي وزور آوران فاسد دربار متوقف گرديد . به
راستي بايد متون تاريخي باقي مانده از آن دوران پر ادبار را مطالعه كرد و انديشيد
كه ، در دوراني كه ناقوس بيداري و رنسانس در اروپا به صدا در آمده بود و جهان كهن
ميرفت كه با تلاشهاي انديشمندان و متفكران از خواب كهن بر خيزد ، در ايران كهن سال
بمدد سياهي هاي سلطنت پوسيده و مذهب ارتجاعي وسياه ، چه مردابي فراهم شده بود و
چگونه يك جامعه وسيع رو به قهقرا ميرفت . بنا بر نوشته محمد حسن آصف ، رستم الحكما
در رستم التواريخ شعله ماجراي تهاجم افغانها از آنجا زبانه كشيد كه حاجي امير خان
يا مير ويس از ريش سفيدان و بزرگان
سالخورده افغان ، براي شكايت از جنايات حاكمان صفوي در قندهار به در بار شاه امد و
به شاه شكايت كرد ولي شباهنگام توسط ايادي و هواخواهان حاكمان قندهار در خوابگاهش
مورد ضرب و شتم قرار گرفت و ضاربان پس از
انكه همراهان مير ويس را مورد تجاوز قرار دادند مير ويس را مجبور كردند طومار
فرمان شاه را كه در ان دستور داده شده بود به شكايت مير ويس رسيدگي شود بخورد .
در پايان سلطنت شاه سلطان حسين،
تعداد فرزندانش بالغ بر صدو شصت نفر بود ومخارجي كه در آن دوران عياشي هاي اوبه
بار آورده بود بالغ بربيست كرور تومان آن روزگار بود . اخرين شاه صفوي يك جبر گراي
تمام عيار و خرافاتي محض بود و زندگي او را جن و پري ، ملائك مختلف ، لشكريان جعفر
طيار و موجودات نامرئي پر كرده بودند . او معتقد بود هر امر خير يا شري ناشي از
مشيت الهي ست و بايد به آن رضايت داد چنانكه در شب دوازدهم ژانويه سال هزار و
هفتصد و شش با آتش گرفتن تالار كاخ چهلستون در پايان يك مهماني پر شكوه ، او بجاي
دستور دادن براي خاموش كردن آتش گفت كه
اگر اراده الهي بر اين قرار گرفته كه اين تالار بسوزد بگذاريد بسوزد و از خاموش
كردن آتش جلو گيري كرد .
در دوران شاه سلطان حسين قدرت روحانيت
به اوج خود رسيد . شاه خود اخلاق آخوندي داشت و در مدرسه چهار باغ حجره اي به خود
اختصاص داده و برخي ايام را به بحث و فحص آخوندي ميگذرانيد . در زمان شاه سلطان
حسين مقتدر ترين آخوند شيعه محمد باقر مجلسي بود كه پس از آقا حسين خوانساري زمام
روحانيت را در دست داشت و پادشاهي سلطان حسين موقوف بر وجود او بود . صدور ممنوعيت
شرابخواري و بستن ميكده ها و شكستن هزاران خمره شراب ، اخراج صوفيان از اصفهان ،
سركوب هر نوع ايده مذهبي خارج از چهار چوب تشييع ، آزار و اذيت هندوان اصفهان و
شكستن اصنام و سمبلهاي مذهبي آنان ، سركوب اهل تسنن ، كليميان ، زرتشتيان وارامنه
از كارهاي محمد باقر مجلسي در دوران شاه سلطان حسين است . نوشته اند در دوران
مجلسي كفاره قتل يك ارمني توسط يك مسلمان تنها يك پيمانه گندم بود . در سال 1111
هجري فرمان مسلمان كردن اجباري زرتشتيان صادر شد و دستور داده شد آتش مقدس آتشكده
هاي زرتشتيان خاموش شود . شمار زيادي از زرتشتيان به اجبار ختنه شدند و اسلام
آوردند ولي عده اي از زرتشتيان موفق شدند آتش آتشكده خود را بردارند و آنرا به
كرمان ببرند و در آنجا حفظ كنند .آزار اهل تسنن تا آنجا ادامه يافت كه شاه دستور
داد اهل تسنن را در قفقاز كردستان و افغانستان مورد آزار و فشار قرار دهند ماموران
حكومتي تا آنجا پيش رفتند كه مساجد آنها را با كثافات آلودند و تبديل به اصطبل
كردند . اما ستم شاه و شيخ ، شيعه و سني نميشناخت بخش عظيمي از مردم شيعه نيز از
جور شاه و سيستم اخوندي بجان امده بودند چنانكه سر انجام در سال 1127 هجري 1714
ميلادي شورش عظيمي در پايتخت روي داد و گروهي از مردم اصفهان به خانه مير محمد
باقر مجلسي حمله كرده اموال او را غارت و خود اورا مضروب كردند شدت جراحات وارده
بر مجلسي آنقدر زياد بود كه چندي بعد بر اثر اين جراحات مرد . در كشاكش اين كابوس
جنايت و شهوتراني وخرافه و خفتي كه شاه و شيخ ايجاد كرده بودندو در حاليكه دولت
صفوي در منجلاب زوال و پوسيدگي فرو رفته بود و سلسله اي از شورشهاي ارامنه ماوراء
قفقاز ، مسيحيان گرجستان ، لزگيان داغستان ، شورش و كشتار در شماخي ، شورش كردها ،
سقوط مسقط به دست اعراب ، شورش شاهسونها ، شورش لرها و شورش در سيستان آن را به
نهايت ضعف و زوال رسانده بود ، با شورش افغانها كار دولت صفوي به آخر رسيد.
شورش در افغانستان و
حكومت ميرويس غلجائي
1113 ــ 1127 هجري
افغانستان در دوران صفوي بخشي از خاك ايران بود واكثريت مردم آن مذهب تسنن داشتند . در دوران شاه سلطان حسين در
پي سياست آزار وسركوب پيروان مختلف با تئوريهاي ملا محمد باقر مجلسي ، امارت
افغانستا ن به خسرو خان گرجي از اميران تازه مسلمان و از پيروان مجلسي و پسرش
گرگين خان ــ وختانگ ــ سپرده شد . اين پدر و پسر با ورود به محل حكومت خود با
ارتشي بالغ بر بيست هزار نفر، در آزار و اذيت پيروان تسنن وكشتار و تجاور به
نواميس مردم تمام مرزها را پشت سر گذاشتند . مير ويس غلزائي رئيس ايل غلزائي كه
كلانتر قندهار بود براي شكايت از جنايات خسرو خان و پسرش روانه اصفهان شد اما در
اصفهان از ملاقات او با شاه جلوگيري شد و توسط درباريان و آخوندها زنداني شد .
ميرويس پس از ماجراهاي بسياروخروج از زندان به مكه رفت و از علماي سني فتواي جنگ
با شيعيان را گرفت و به افغانستان باز گشت ودر سال 1113 هجري گرگين خان راكه درطلب
به دست آوردن دخترزيباي ميرويس بود كشت و با پشتيباني ايل ابدالي اعلام استقلال
كرد . دربار اصفهان سپاهي بيست و پنج هزار نفري براي سركوب افغانها روانه كرد ولي
نهايتا اين سپاه كاري از پيش نبرد . همزمان با اين حوادث ، افغانان ابدالي در هرات
سر به شورش بر داشتند ودر هرات اعلام استقلال كردند و سپاهيان صفوي در مقابله با
ابداليها نيز شكست خوردند . . ميرويس تا
سال1127 بر قندهارحكومت كرد .
حكومت مير عبدالله غلجائي در افغانستان
1127ــ1130 هجري
دوران سلطنت مير عبدالله غلجائي
برادر مير ويس چندان طولي نكشيد وبه دست محمود پسر هجده ساله مير ويس كشته شد .
علت قتل مير عبدالله مكاتباتش با دربار صفوي و تقاضاي صلح بود .
حكومت افغانها در ايران.1134تا 1143هجری
دوران محمود افغان 1130 ــ 1138 هجري
محمود افغان در ابتداي كار خود
موفق شد ابداليان را شكست بدهد واسدالله خان پسر عبدالله خان ابدالي را به قتل
برساند. دربار اصفهان در اين كشاكش با فرستادن شمشيري براي محمود او را به لقب
حسينقلي خان به حكومت قندهار منصوب كرد ! . در سال 1132 هجري محمود افغان كه اوضاع
ايران را زير نظر داشت واز ضعف مفرط دربار و فساد ارتش با خبر بود به كرمان حمله برد
. در اين هجوم زرتشتيان كرمان كه از ظلم وستم حكومت به جان آمده بودند با محمود همراهي كردند اما افغانها توسط نيروهاي
لطفعليخان والي فارس شكست خوردند و باز گشتند . در باريان كه از پيروزي
لطفعليخان دچار حسادت شده بودند شاه را به كور كردن لطفعليخان واداشتند . محمود
افغان دو سال بعد دوباره روانه كرمان شد و در سال 1134هجري كرمان را فتح كرد . پس
از فتح كرمان محمود به سوي يزد حركت كرد ولي موفق نشد يزد را تسخير كند پس به سوي
اصفهان پايتخت صفوي حركت كرد . دولت صفوي در اين زمان ، سخت پوسيده و ناتوان بود .
محمود با ارتش بيست هزارنفره خود كه در ميان آنها شمار زيادي از زرتشتيان متنفر از
دولت صفوي حضور داشتند به مصاف سپاه پنجاه هزار نفري صفوي شتافت . ارتش صفوي در
گلون آباد با ده هزار كشته شكست خورد و فراري شد . در جلفا ارامنه مقاومت سختي
نشان دادند ولي سرانجام شكست خوردند و افغانها با درخواست چهل دختر زيبا ي ارمني و
صد و چهل هزار ليره طلا از جلفا عبور كردند و در مقابل زاينده رود اردو ردند . غارت دهات ، تجاوز و قتل و
ويراني كار روزانه افغانها در اين ايام بود . در همين اوضاع در دربار اصفهان شاه
سلطان حسين و آخوندها به برگزاري جلسات عريض و طويل دعا خواني ، نوشتن نامه به
امام زمان و در خواست كمك از لشكريان جعفر طيار و ضعفر جني ، تهيه آبگوشت سحر آميز
براي نامرئي كردن سربازان ، و حمله به افغانها ، مشغول بودند . با قطع راههاي
ارتباطي وغارت كاروانهاي خوار و بار قحطي شديدي در پايتخت شروع شد و كار به خوردن
سگ و گربه و اجساد مردگان و حتي كشتن افراد بيدفاع و زنان و كودكان وخوردن آنها
كشيد .امواج زاينده رود لبريز جسدهائي
بودكه به آب انداخته شده بودند . كم كم طاعون در شهر چهره نشان داد و در كشاكش چنين
اوضاعي شاه سلطان حسين از محمود افغان تقاضاي ملاقات كرد و بنا بر نوشته مورخان آن
دوره در حاليكه از ميان امواج اجساد كشتگان و مردگان در خيابانهاي اصفهان ميگذشت به ملاقات محورد افغان رفت وبا دست خود تاج شاهان صفوي را
بر دستار محمود افغان نهاد و او را شاه ايران خواند . شاه سلطان حسين هنگامي كه
تاج را بر سر محمود مينهاد چنين گفت :
«فرزند ، چون خداوند جهان نمي خواست من بيش از اين سلطنت نمايم و زماني كه
او براي عروج تو به تخت سلطنت معين كرده فرا رسيده ، بنابر اين من امپراطوري ايران
را به تو واگذار ميكنم .
تسخيرقم ، كاشان و قزوين به دست
افغانها ، تصرف بخشهائي از شمال ايران توسط پطر پادشاه روسيه ، طغيان مردم قزوين
عليه افغانها ، قتل عام گسترده مردم اصفهان به دستور محمود افغان ، كشتار چند هزار
نفره بزرگان و سربازان ايراني توسط محمود افغان ، قتل عام شاهزادگان صفوي ، تلاش
براي تغيير مذهب در ايران و كوچ دادن شمار زيادي از پيروان اهل سنت از جمله مردم
در گزين در شمال همدان به اصفهان و... از
حوادث دوران محمود افغان است . محمود افغان در سال 1137 هجري دچار جنون شد و توسط
اشرف افغان كنار زده شد . محمود افغان متوسط القامه ،بسيار چاق ، داراي چشماني آبي
و اندكي لوچ ،ريشي كم پشت و گردني كوتاه بود. او بسيار خشن و جسور و متهور بود و
با روحيات يك راهزن ساده بياباني هرگز نتوانست بر تخت پادشاهان صفوي به تعادل برسد
و بر سراسر ايران حكومت كند .
دوران حكومت اشرف افغان
1137 ــ 1142 هجري
اشرف در سال 1137هجري تاجگذاري كرد. او هوشيارتر ازمحمود افغان بود و
ميدانست حكومت بر يك امپراطوري گسترده چون ايران كه مردم آن هنوز طعم استقلال و
قدرت دوران شاه عباس را از ياد نبرده اند وعواطف ملي و مذهبي شان جريحه دار است
كار ساده اي نيست . اشرف سعي كرد با ايرانيان به مدارا رفتار كند بخصوص كه فرزند شاه سلطان حسين ، طهماسب در قزوين داعيه سلطنت داشت با
اينهمه او نتوانست اين رويه را ادامه دهد و مجبور شد به سنت محمود افغان بر گردد و
در وحشت ازنفوذ بزرگان به كشتار انها دست زند . در دوران او دولت عثماني و دولت
روسيه با توجه به شرائط متزلزل ايران قصد قطعه قطعه كردن ايران را به نفع خود
داشتند . اشرف در جنگ با عثماني ها پيروز شد اما براي استحكام حكومت خود خلافت
پادشاه عثماني رابه رسميت شناخت و سر انجام با واگذاري بخشهائي از ايران تجزيه
ايران را قبول كرد .
فرار و مهاجرت آخوندهاي
شيعه در دوران حكومت افغان ها
نكته جالب در اين بخش از تاريخ
ايران مهاجرت و فرار گسترده آخوندهاي شيعه به سرزمينهاي آباء و اجدادي آنهاست .
پيروزي محمود افغان و زوال دودمان صفوي به معني پيروزي موقت تسنن بر تشييع بود .
ملايان شيعه كه خود از عوامل اصلي حمله و هجوم افغانها بودند پس از شكست ارتش صفوي
دسته دسته روانه شامات ، بحرين ، لبنان ، عراق عرب و... گشتند و مردم پيرو خود را
در مقابل افغانان تنها گذاشتند. اين مهاجرت از سال 1135 شروع شد و آخوندهاي شيعه
تا سال 1201هجري يعني تا دوران پا گرفتن سلسله قاجار وحكومت فتحعليشاه در
سرزمينهاي پدري خود درنگ كردند . علت اين درنگ عدم توجه دولت افشار و دولت زند به
روحانيت وتشييع بود . دوره حكومت افغانها به نوعي دوران جنگ ميان تسنن و تشييع بود
و در دوران صفويان هرچه حاكمان شيعه مذهب در قتل و كشتار اهل تسنن وبه ويژه در هتك
نواميس آنان انجام داده بودند مقابله به مثل شد و دهها هزار تن از مردم بخاطر اين
تاوان كشته شدند و در هر شهروروستاي فتح شده زنان و دختران زيباي شيعه مذهب به
اسارت گرفته شدند وبه عنوان كنيز و برده در اختيار جنگجويان افغاني قرار گرفتند .
سپاهيان افغان از انجا كه شيعيان را مسلمان نميدانستند و فتواي مباح بودن جان و
مال و ناموس شيعيان را از علماي خود گرفته بودند از هيچ جنايتي فرو گذار نميكردند
. اسناد به جاي مانده از آن دوران چه در رابطه با جنايات دربار شيعه عليه اهل تسنن
و چه در رابطه با قتل و عام شيعيان توسط افغانها راوي قصه هاي بسيار دردناك و غم
انگيز است .
پايان كار حكومت افغانها
در ايران
حكومت افغانها با پيدا شدن مدعي
بسيار نيرومندي بنام نادر قلي افشار با خطر جديدي روبرو شد كه از درون مرزهاي
ايران خود را نشان ميداد . نادر قلي افشار با پيوستن به طهماسب ميرزا فرزند شاه
سلطان حسين و فتح خراسان با ارتشي كه روز به روز بر تعداد ان افزوده ميشد به مصاف
افغانها شتافت
.
جنگ مهماندوست
نخستين جنگ درششم ربيع الاول سال
1142 هجري در حوالي دامغان درمهماندوست گرفت . ارتش سي هزار نفره افغان در اين جنگ
با رشادت بسيار جنگيد اما در مقابل كارداني نادر وآتش مهيب توپخانه و تهاجم
تفنگچيان او شكست خورد. فرماندهي درخشان نادر قلي و روحيه سربازاني كه با نيروئي
بيگانه ميجنگيدند از اصلي ترين عوامل پيروزي در مهماندوست بود. اشرف پس از شكست و
بازگشت به اصفهان دستور قتل بيش از سه هزار تن از بزرگان صفوي و قزلباشان را صادر
كرد وبخشي از شهر اصفهان را طعمه حريق ساخت .
جنگ مورچه خورت
پس از جنگ مهماندوست نادر، شاه را
در دامغان تثبيت كرد و خود روانه جنگي ديگر شد . در تهران هزاران نفر از مردم با
شور و هيجان بسيار مسلح شده و به نادر پيوستند . قلب ارتش نادر را جنگجويان
ايلياتي كه از جنگ پروائي نداشتند تشكيل
ميدادند . در اين جنگ كه در تاريخ بيستم ربيع الثاني 1142 رخ داد ارتشي از عثماني
به ياري افغانها آمد ولي سپاهيان اشرف با
دادن چهار هزار كشته فرار كردند .اشرف افغان در هنگام فرار ــ و بنا برمندرجات برخي اسناد ديگر در هنگام
جنگ با عثماني ها ــ دستور داد شاه سلطان حسين را كه تا اين هنگام زنده بود در
عمارت آئينه خانه همان تالار گسترده اي كه
ساليان دراز محل عيش و عشرت و شبهاي كامجوئي و خوشباشي شاه صفوي بودسربريدند ، بعدها سر شاه سلطان
حسين را دوباره به بدنش وصل كرده و جسد او را همراه با اجساد دهها شاهزاده صفوي كه
به قتل رسيده بودند از دروازه طوقچي و باغ قوشخانه به قم برده و در آنجا دفن كردند
. بعد از اين ماجراها اشرف افغان
باكارواني بزرگ از اموال وثروتها به سوي شيراز حركت كرد .
جنگ زرقان
پس از شكست مورچه خورت اصفهان آزاد شد و شاه طهماسب به اصفهان آمد . نادر
پس از گرفتن امتيازات فراوان از شاه طهماسب به مقابله با افغانها در شيراز شتافت .
در اين هنگام افغانها دوباره ارتش خودرا سازماندهي كرده بودند . جنگ در زرقان در
حوالي شيراز شروع شد ، افغانها به سختي جنگيدند ولي در مقابل نادر كه بخصوص بر آتش
بي امان تفنگچيان زبده خود اتكا داشت شكست خوردند و در حاليكه خطي گسترده از اجساد
را پشت سر ميگذاشتند فرار كردند . ارتش نادر از روي ردي از اجساد شتران و اسبان ،
پيرمردان و پير زنان مرده و زنان و دختران و كودكاني كه در بين راه توسط خانواده
خود كشته شده بودند تا به دست سپاهيان نادر نيفتند افغانها را تعقيب كردند .
افغانها پس از شكست زرقان به دسته هاي كوچكي تقسيم شده بودند كه سعي داشتند زودتر
به موطن اصلي خود باز گردند . در سر راه فراريان ، اهالي شهرها و روستاها با هجوم
و كشتارفراريان و چپاول اموال واسارت زنان ودختران آنها انتقام ظلم و ستم ساليان
گذشته را باز مي ستاندند . تهاجم بلوچها
كه در آغاز طلوع ستاره اقبال افغانها از متحدين افغانها بودند ، كار را به آخر
رساند . اشرف افغان در بيابان لوت مورد تهاجم بلوچها قرار گرفت وسر بريده او با
الماس بزرگي كه در بازو داشت براي شاه
طهماسب فرستاده شد. اشرف افغان در هنگام كشته شدن بيست و نه يا سي ساله بود .
در باره سلسله صفوي
ودوران افغانها
درباره سلسله صفوي در خلال زندگي و
حوادث دوران حكومت پادشاهان صفوي به اندازه ممكن اشاراتي شد اضافه بر انچه كه
اشاره شد دوران صفويان :
1ــ دوران تجديد تمركز و گستردگي ايران و تثبيت مرزها پس ازچند قرن و بخصوص
پس از دو حمله خونبار چنگيز و تيمور است .شايد اگر دولت صفوي شكل نميگرفت ايران در
تهاجم دو دولت قدرتمند روس و عثماني وتهاجمات ازبكها سرنوشت ديگري پيدا ميكرد .ا
ثرات اين تمركز عليرغم كشاكشهاي پس از دوران صفويان تاثيرات قوي خود را در شكل
گيري و تثبيت جغرافياي ايران حفظ كرد .
2ــ دوران صفوي دوران تغيير مذهب در ايران و قدرت گرفتن روحانيت شيعه و
گسترش مراكز مذهبي و كثرت آخوندها وشكل گيري سلسله مراتب روحانيت در ايران و
آميختگي آن با مردم و فرهنگ و اعتقادات مذهبي مردم است . با هر ديدگاهي كه داشته
باشيم نميتوان منكر تاثير غول آساي فعاليتهاي مكتبي و مذهبي آخوندهادر جامعه ايران
بشويم فرهنگ شيعه رسمي به طور قوي با فرآورده هاي نظري ملايان دوران صفوي و ملايان
بعد از آنها آميخته است . حاصل اين تاثيرات را تا همين امروز ميتوان مشاهده كرد
.در دوران حاضرروح و جان مذهب در حكومت ملايان ، در آنچه كه از دوران صفويان آغاز
شد ريشه دارد .
خميني از زاويه سياسي راهزني بود
كه انقلاب ضد سلطنتي مردم ايران را به سرقت برد ولي اين بخشي از حقيقت است . خميني روح زنده وتاريك و
قدرتمند مذهبي بود كه با صفويان و مذهب دوران صفوي اوج گرفت ودر گنداب روهاي فرهنگ
و مذهب ارتجاعي به حيات خود ادامه داد و با استقبال ميليونها تن از مردمي كه در او
يك منجي و امام و رهبرشيعي علوي عدالت خواه را جستجو ميكردند بر منبر قدرت نشست . خميني
هرگز به تنهائي و
بدون پايه ها و ريشه هاي مذهبي نميتوانست
ديكتاتوري وحشيانه خود را مستقر كند . تجربه خونين دوران حكومت او ، واقعيت انديشه
او را درحيطه تجربه عملي مردم قرار داد . بايد حاصل اين تجربه و ريشه هاي تاريخي و
مذهبي واجتماعي آنرا با جسارت در روشنائي هر چه بيشتر قرار داد . واقعيات تاريخ
ايران و انبوه اسناد و تجربه دوران خميني نشان ميدهد كه ملايان تنها در پيكرهاي
مادي خود وسازمان سياسي و نظامي حكومت خميني خلاصه نميشوند . در گذر قرنها
وباتلاشهاي فكري نسلهاي متمادي آخوندها ، و خروارها كتاب و رساله متاسفانه غبار عظيمي از استخوانهاي مردگان قرون
و اعصار، و افكار و عقايد پوسيده و ارتجاعي با زندگي و افكاربخشهاي عظيمي ازتحت
ستم ترين توده هاي مردم در آميخته است و به سازماندهي دنيا و آخرت آنها پرداخته
است . با ديدي واقع بينانه وخوشبين به آرمانهاي عدالت خواهانه پيشوايان شيعه نيز،
اگر حقيقت را بنگريم ، فاصله ميان دوران آخرين امام شيعه تا روزگار ما را در وجه
غالب فرآورده هاي فكري و كار كردهاي صدها فقيه ، آخوند وعالم شيعه رسمي و دولتي پر
كرده است . اينان پيش از دوران خميني و تجربه حكومت مذهبي بجز در چند مقطع ، سازماندهان جهان مردگان و
شارحان و مفسران جهنم به مثابه دنياي گناهكاران و بهشت ، دنياي متعلق به ثوابكاران
ورتق و فتق كنندگان امور شخصي و اخلاقيات فردي و... مردم بودند . با ظهور حكومت
خميني آخوندها سكان سياست و تمشيت امور
جامعه و زندگي يك ملت را به دست گرفتند و حاصل كار آن شد كه همگي هنوز هم مشغول
تجربه آن هستيم .براي تحولي جدي و جايگزين كردن نگاهي نوبه مقوله مذهب به عنوان مقوله اي شخصي ، فلسفي و فرهنگي ، تنها ريشه كن كردن حكومت مذهبي
ملايان حاضر كافي نيست . تلاشي جدي و
جسورانه ، نگاهي نو وزمان كافي براي گند زدائي جامعه و مهمتراز همه شهامت داشتن
براي ادراك حقيقت و مبارزه اي طولاني وفرهنگي
وپالوده از آلودگيهاي ريز و درشت گذشته كه شماري از آنها در پوسته سخت دگم
هاي مقدس وتابوها قرار دارند ازعوامل اصلي
براي ايجاد اين تحول است .
3ــ در دوران صفوي روابط سياسي و تجارتي ايران با ديگر كشورها و مبادله
سفيران با كشورهاي اروپائي رونق تازه اي گرفت .
4ــ دوران كوتاه دهساله حكومت افغانها يك پرانتز خونين و سياه درتاريخ ايران
در پايان دوران صفوي است.حكومت افغانهادر ايران نه به دليل قدرت انها بلكه حاصل
جنايات حكومت و آخوندها نسبت به بخشي از مردمان تابع دولت صفوي و ضعف و زوال و
پوسيدگي دوران شاه سلطان حسين است . حكومت افغانها عليرغم تمام كشتارها به دليل
تضاد با تشييع و مليت ايراني ها هرگز تبديل به حكومتي سراسري نشد . افغانها تنها
در نواحي اصفهان ، شيراز، كرمان ، سيستان ، سمنان ، و قسمت غربي خراسان آن هم تنها در نواحي شهري حكمران بودند . اين حكومت كوتاه و خونين گذشته از بر هم زدن
سير طبيعي تاريخ ايران باعث از بين رفتن نفوس بسيار و ويراني شهرها و روستاها و
بخصوص ويراني پايتخت ايران اصفهان شد . نويسنده كتاب زبده التواريخ ، محمد حسن
مستوفي كه خود در دوران هجوم افغانها شاهد قضايا بوده و ازجمله در پايان كار ناظر
بر سر شماري كشتگان در اصفهان بوده شمار كشتگان و قربانيان راتنها در اصفهان هفتصد
هزار تن ذكر كرده است . كشتارها و ناامني ها وشورشهاي پايان دوره صفوي وبخصوص
تهاجم افغانها بخش عظيمي از جمعيت ايران را نابود كرد . لومر كنسول فرانسه در
تريپولي سوريه در آن دوران ــ به نقل از
تاريخ زنديه تاليف هادي هدايتي ــ آمارنفوس از بين رفته را مجموعا در دوران هجوم
افغانها و حوادث بعدي حدود ده ميليون نفر ذكر كرده است .
سلسله افشار1148 تا1218هجری
1ــ نادرشاه افشار 1148 ــ 1160 هجري . نادرشاه از ايل قرخلو از شاخه هاي
ايل افشاربود و افشارها طايفه اي از تركمانان
مقيم درتركستان بودند كه در زمان استيلاي مغول بر تركستان به اجبار مهاجرت كرده و به آذر بايجان آمدند . افشارها در زمان شاه اسماعيل اول به ابيورد
خراسان كوچانده شدند . نظرات ديگري نيز در مورد اصل و نسب نادردر آثار سعيد نفيسي
ــ تاريخ اجتماعي و سياسي ايران ــ و آثار كسروي ــ تاريخ پانصد ساله خوزستان
ــ وجود دارد
.
نادرقلي پسر امامقلي افشارفرزند پوستين دوزي فقير از ايل افشار بود كه در سال
1100 هجري در حوالي دستجرد و درگزمتولد شد
. نادر در كودكي يتيم شد ودر ايام نوجواني و جواني زندگاني سخت و فقيرانه اي را سپري كرد .كار او
دراين دوران هيزم كشي و فروش هيزم بود . در همين دوران بود كه او و مادرش به اسارت
طوايف ازبك در آمدند. مادر نادر در اسارت مرد و نادرپس از چهار سال موفق به فرار شد .
نادر در سن هجده سالگي به خدمت
فرماندارابيورد ، بابا علي بيك احمد لو افشاردر آمد و به دليل شجاعت و
جنگاوري و تيز هوشي مورد توجه بابا علي بيك قرار گرفت وبا دختر او ازدواج كرد . در
هرج و مرج دوران شاه سلطان حسين صفوي وحمله محمود افغان به ايران ، ملك محمود
سيستاني كه خود را ازنسل سلسله باستاني كيانيان ميدانست با سازماندهي ارتشي ده
هزار نفره موفق شده بود در مشهد حكومتي مستقل ايجاد كند . نادرپس از مدتي به خدمت
ملك محمود سيستاني در آمد و به عنوان سرداري از سرداران او مامور حمله به ازبك
هائي كه دايما خراسان را مورد حمله قرار ميدادند گرديد . نادر كه از قدت و تهور
فوق العاده اي بر خوردار بود و بخصوص در زمينه نظامي ، سپهسالاري تيز هوش وبرجسته
بود ازبكها را شكست داد وپس از شكست ازبكها خواستارنيابت ايالت خراسان گشت ولي مورد
خشم و عتاب ملك محمود قرار گرفت و مضروب و رانده شد.
نادر پس از رانده شدن از دربار ملك
محمود باجمع آوري و سازماندهي شمار زيادي ازجنگجويان به عياري و راهزني پرداخت و
پس از مدتي آوازه اش در سراسر خراسان پيچيد . در ادامه كار، او كلات را كه بعدها
به نام كلات نادري معروف شد تسخير كرد و آنجا رامركز نيروهاي خود قرار داد . نادر
پس از تسخير كلات با حمله به بخشي از
نيروهاي ملك محمود نيشابور را بنام شاه طهماسب تسخير كرد و با اين كارنظر شاه
طهماسب را به خود جلب كرد. آوازه پيروزي هاي نادر ، شاه طهماسب را به خراسان و به
اتحاد با نادر كشاند . در اثر اين اتحاد شمار زيادي از قبايل و طوايف خراسان و
بويژه كردهاي اطراف خبوشان ــ قوچان كنوني ــ به ارتش نادر پيوستند . قتل فتحعلي
خان قاجار رئيس ايل قدرتمند قاجارــ با
راي مشترك شاه طهماسب و نادر ــ كه از رقباي شاه طهماسب و نادر بود راه ترقي نادر
را صاف كرد.
پس از قتل فتحعلي خان قاجار در14
صفر 1139 هجري نادرپس از دو ماه ونيم محاصره مشهد موفق شد قواي ملك محمود سيستاني
را شكست بدهد . ملك محمود پس از شكست تاج و تخت خود را تسليم شاه طهماسب كرد و خود
در يكي از حجره هاي حرم درويشي پيشه كرد .
نادر با آنكه مذهب تسنن داشت پس از
فتح مشهد به زر اندود كردن صفه و مناره هاي آستانه رضوي پرداخت و پسر خود رضا قلي
ميرزا را مسئول اتمام كار كرد و خود براي ازدواج با دختر يكي از روساي كردكه قبلا
او را براي خود نامزد كرده بود روانه خبوشان شد ، پيش از او اما شاه طهماسب دختر
را به عقد ازدواج خود در آورده بود و اين باعث كدورتي عميق ميان شاه ونادر شد.
خانواده و ايل دختر كه متوجه شدند ميان شاه و سردارش بر سردختر رقابت وجود دارد
ازتسليم دختر خود داري كردند واين ماجرا به محاصره قلعه ، جنگي خونين و شكست كردها
و
ازدواج نادرگرديد.
نادردر بازگشت به مشهد چون به
اسنادي دست يافت كه در آنها ملك محمود سيستاني به شوراندن كردها عليه شاه طهماسب و
نادر دستور داده بود ملك محمود را كشت و پس از ان به دفع و سركوب افغانهاي ابدالي
پرداخت و آنها را شكست داد .
نادر پس از دفع افغانهاي ابدالي در
سه جنگ كه به پيروزيهاي درخشان انجاميد ــ و پيش از اين به آنها اشاره شد ــ به
ماجراي حكومت افغانها در ايران پايان داد . دفع دولتهاي روس و عثماني و پيروزيهاي
درخشان نادر در جنگ با عثماني ، تسخير افغانستان غربي و پيروزيهاي ديگرنام او را
هرچه بلند آوازه تر كرد.
عزل شاه طهماسب صفوي توسط نادر
و برخي وقايع دوران نادر شاه
نادر در پنجم ربيع الاول سال1145 هجري شاه طهماسب را
در مجلس باده گساري خلع كرد و طفل شير خوار او رابنام شاه عباس سوم نامزد پادشاهي
كرد و شاه طهماسب رادر مشهد محبوس كرد. شاه طهماسب بعدها به دست رضاقلي ميرزا كشته
شد . ونادرپس ازمرگ زودرس شاه عباس سوم تاج سلطنت بر سر نهاد.
جنگ با عثماني وشكست نادردر 1145هجري ، شكست عثماني
در 1146 هجري ، لشكر كشي به داغستان و قفقاز از 1146 تا 1148 هجري و شكست وكشتار
پنجاه هزار تن از نيروهاي عثماني در مراد تپه ، تاجگذاري نادر در1148 هجري ، فتح
بحرين و سركوب خونين بختياريها در 1148 هجري ، فتح قندهار در 1149 ــ 1150 هجري ،
لشكر كشي به هندوستان و فتح هند و قتل عام
مردم دهلي در 1151 هجري ، لشكر كشي به بخارا و خيوه و داغستان 1152، 1153، 1154
هجري ، سركوب قيام قاجارها و حمله مجدد به عثماني و شكست مجدد عثماني 1156تا 1159
هجري برخي ديگر از وقايع دوران نادر را تشكيل ميدهند . نادر شاه درشب يكشنبه
يازدهم جمادي الاخري سال 1160 هجري ــ1747 ميلادي در فتح آباد خبوشان ، در خواب
توسط شماري از نزديكان خود از جمله محمد صالح خان و محمد قلي خان افشار، محمد خان
قاجار ايرواني ، موسي بيك ايرواني افشار ، قوجه بيك گوند و زلوي افشار ارومي مورد حمله قرار گرفت و پس ازكشتن شماري از
مهاجمين به قتل رسيد . علت قتل نادر، تغيير اخلاق و خشونت بي اندازه اوو تصميم او
به قتل شماري از نزديكانش بود.
در باره نادر شاه
نادر شاه بدون ترديد از لحاظ نظامي سپهسالار و فرماندهي كم نظير ، هوشيار
بسيار جنگاور و شجاع بود . در ميدان جنگ از تمام سلاحها به خوبي استفاده ميكرد و
سلاح مورد علاقه او تبر سهمگيني بود كه هرگز از خود جدا نميكرد . او بجز يكي
دوشكست بي اهميت كه بزودي آن را تبديل به پيروزي كرد در سراسر ميدانهاي جنگ پيروز
بود . فرماندهي و نقشه هاي هوشيارانه جنگي او و استفاده ازسلاحهاي آتشين و بخصوص
توپخانه ضامن پيروزي او بود . قدرت نظامي ارتش نادرشاه مرزهاي ايران را فراتر از
دوران صفوي برد و پس از در هم ريختگي پايان دوران صفوي تمركزي قدرتمند اما زود گذر
ايجاد كرد ودست دولتهاي قدرتمند مدعي ايران بخصوص روسيه و عثماني را از دست اندازي
به خاك ايران كوتاه نمود . نادر توجه خاصي به نيروي دريائي داشت و در دوران اوكار
كشتي سازي رواج و رونق يافت . جيمز فريزر
كه نادر شاه را ديده است در اثر خود تاريخ نادر شاه ترجمه ناصر الملك مينويسد « پادشاه ايران همه روزه بعد از نماز صبح بر
تخت مينشيند و بالاي سرش چتري از طلا قرار ميدهند ، هزاران جوان با علم ابريشم
قرمز و منگوله هاي نقره به ترتيب در مسافت
معين مي ايستند ، پانصد نفر غلام از دوازده ساله تا بيست ساله ، نصفي در راست و
نصفي در سمت چپ صف ميكشند ، بزرگان در مقابل مي ايستند ، عريضه بيگي در ميانه قرار
ميگيرد و عرايض را از لحاظ او ميگذراند ، حكم عرايض يكمرتبه قطع
ميشود ، رشوه خواري را كسي در اينجا نميداند چيست ، روزنامه نويس از آنچه ميگذرد
به نادر خبر ميدهد ، مقصرين ، فقير ، غني كوچك و بزرگ به سياست و قتل ميرسند . تا
ظهر مينشيند ، آنوقت نهار ميخورد بعد قدري راحت ميكند ، بعد از نماز ظهر وعصر تا
نماز خفتن مينشيند ، و بعد پنج تير به خاك توده مياندازد وبه حرمسرا ميرود» . نادر
علاقه زيادي به زنان داشت و در حرم او سي
و سه زن وجود داشت . نادر شاه پيكري نيرومند ، سيمائي جذاب ، صدائي رعد آسا ،
شهامتي كم نظير و حافظه اي بسيار قوي داشت .
اودر آغاز كار محبوبيتي گسترده يافت وسيمائي ناجيانه
به خود گرفت ولي در اواخر كار نه تنها نسبت به دشمنان بلكه نسبت به نزديكان و حتي
كسان و فرزندان خود بيرحمي وقساوتي كم نظير پيشه كرد . او رضاقلي ميرزا فرزند خود
را كه تنها وارث با صلاحيت تخت و تاج او بود كور كردو پس از ان پنجاه تن را به بهانه آنكه
چرا مانع اين كار نشده اند كشت .
نادردر آغاز سلطنت خود مالياتهاي سه ساله را بخشيد
ولي اندك زماني پس از آن چنان مالياتي بر مردم بست كه همگان را به خاك سياه نشاند
،آنچنانكه مردم سر به بيابانها نهادند و حتي مجبور به فروش زن و بچه خود شدند از
جمله در كرمان بنا به گزارش روزنامه ميرزا محمد كلانتر فارس ــ جلد شش ، گزارش 22
مارس 1747 ميلادي ــ از روزنامه نويسان آن
دوره مردم مجبور شدند زنان و دختران خود را به قيمت پنج يا شش روپيه به سربازان
تاتار اردوي نادري بفروشند . به گزارش همين وقايع نگار در حويزه مردم دست به
مقاومت زدند و نادر پس از كشتاري وحشيانه به مدت سه روز زنان و دختران وكودكان را
در اختيار سربازان خود قرار داد و شهر به مدت سه روز آماج تجاوزهاي سربازان
نادربود . در شوشتر به فرمان نادر ماجراي حويزه تكرار شد . در كازرون به دليل
حمايت مردم كازرون از شورش محمد خان بلوچ دستور داد مردم پانصد دختر باكره را به
سربازان بسپارند و اگر دختر باكره به اين تعداد وجود ندارد كمبود را با پسران جوان
وزيبا روي خود جبران كنند . در داغستان به دليل تلاش براي ترور نادر دستور داد
هزار و پانصد تن از زنان و دختران اين منطقه را اسير كنند و در كنار اردوي لشكريان
با چادرها روسپي خانه اي بسازند و اين
هزار و پانصد تن را در اين چادرها در اختيار سربازان خود گذاشت و شماري از
نوازندگان لاهوري و گجراتي وترك و رومي و ايراني را براي نواختن موسيقي به اين
چادرها روانه كرد و به مدت يكماه اين زنان در اختيار سربازان بودند و سربازان با
پرداخت سيصد دينار ، يا دويست و يا صد
دينار ميتوانستند اين زنان و دختران نگونبخت را تصاحب كنند . در
بسياري اوقات او دستور ميداد يك چشم محكوم را كور نمايند تا فرد محكوم بتواند با
چشم ديگرش شاهد تجاوز سربازان به زنان و كودكانش باشد . در شورشهائي كه درفارس
وكرمان رخ داد پس از كشتار فراوان ، مانند تيمور كله مناره هاي فراواني از سر هاي
بريده كشتگان بر پا كرد . كور كردن سياست رايج مجازات او بود و همواره در اردوي او
شماري از كساني كه به دستور او كور شده بودند وجود داشتند . در فتح هندوستان او
گنجهاي فراواني با خود به ايران اورد ولي بجاي انكه از اين گنجها استفاده كند با
طمع و حرص كم نظيري آنها را به خود اختصاص داد و در كلات نادري در خزائن خود جاي
داد . ارزش گنجهاي به دست امده از دهلي را از
هفتاد و هشت ميليون و پانصد هزار
تا سيصد ميليون ليره تخمين زده اند . در
شورشي كه در دهلي رخ داد دستور قتل عام و تجاوز به نواميس مردم را صادر كرد . او
دستور داد در هر محله اي كه سربازي از سربازان او كشته شده كسي را زنده نگذارند .
كشتار و قتل عام ازدر وازه دهلي تاكهاري باولي ، و از قلعه ارگ تا
مسجد فتح پوري ادامه يافت .
در اين قتل عام نيمي از دهلي طعمه حريق گرديد دهها
هزار نفر به قتل رسيدند و هزاران زن و دختر هندي مورد تجاوز وحشيانه سربازان نادر
قرار گرفتند و يا براي نجات از تجاوز سربازان دست به خودكشي زدند . شمار قربانيان
اين كشتار را تا دويست و بيست و پنج هزار نفر نيز ذكر كرده اند . شدت وحشيگري و
كشتار به حدي بود كه در فرهنگ هنديان « ندري كردن » نادري كردن ، به معني سلاخي و
قتل عام كردن بكار ميرود . در شوشتر و در سركوب طرفداران صفويان كشتار و غارت و
هتك نواميس را از حد گذراند و در سركوب بختياريهادستور داد چهار دست و پاي
عليمردان خان چهار لنگ را قطع كنند و چشمهاي او را با كارد از حدقه بيرون آورند .
دو سال آخر عمر نادر در گردابهائي از بيرحمي و كشتار سپري شد . در زمينه بي رحمي و
سخت كشي كه سرانجام سرنوشت خود او را هم رقم زد نادرشاه كارنامه اي قطور
دارد .
نادرشاه سني مذهب بود وچون در پي بر انداختن سلسله
شيعه مذهب صفوي و حل تضاد مذهبي با دولت عثماني بود تلاش زيادي كرد تا دوباره
تشييع را ريشه كن كند ونوعي تشيع خاص به عنوان پنجمين نحله مذهبي تسنن ايجاد كند
ولي موفق نشد . تلاش او از يك سو در ميان مردم ايران كه چند نسل از شيعه شدن آنها
ميگذشت منزوي ماند و از سوي ديگر علماي اهل تسنن ، اين شاخه پنجم تسنن را به رهبري
امام صادق نپذيرفتند . نادر از جمله براي حل تضاد مذهبي دستور داد تورات و انجيل
را به زبان پارسي ترجمه كنند . در دوران
اوعلماي مذهبي از نفوذ و قدرت بر خوردار نبودند و نادر در دشت مغان هنگام تاجگذاري
با دستور قتل رئيس مجتهدين چنان رعبي ايجاد كرد كه كسي جرئت نكرد در مقابل حرفهاي
او اعتراض كند با تمام اينها نادر شاه فردي مذهبي بود ، طلا كاري درب آستانقدس
رضوي مشهد ، نصب چهارده قنديل گرانبها در حرم ، تامين آب آستان قدس با كشيدن نهري
از گلستان مشهد به آستان قدس ، تعمير بقعه
شاه چراغ در شيراز و اهداي قنديلي از طلاي ناب ، فرش كردن حرم علي ابن ابيطالب با
قاليهاي گرانبها و تذهيب گنبد آن با طلا ،
تعمير مزار حسين ابن علي و مفروش كردن آن با قاليهاي گرانبها و تقديم قنديلهاي
بسيار ارزشمند ، تعمير آرامگاه حافظ ، موقوفات بسيارو... از عملكرد مذهبي نادر
ونشاندهنده علايق مذهبي اوست .
نادر شاه در مملكت گيري وفرماندهي در ميدان جنگ كم
نظير ولي در سياست مملكت داري ضعيف بود و
قساوتها و طمع او در مال اندوزي در اواخر كارش او را مورد نفرت عموم قرار داده بود
. دوران او دوران حاكميت يك ديكتاتوري نظامي با تكيه بر ارتشي بسيار قوي و دويست
هزار نفره از ايلات و عشاير غير ايراني بود .مقارن پايان كار نادر، ايران از زاويه اقتصادي ، كشاورزي ، تجارت و...در ورطه اي از فقر سياه فرو رفته بود .
نادر در آغاز كاردر ضمير مردم سيماي يك قهرمان را داشت ولي در پايان كاردر
هيئت يك جلاد خونريز و بيرحم در خاك فرو شد .
2ــ علي
شاه افشار1160ــ 1161 هجري . پس از انتشار خبر قتل نادر اردوي اوتوسط سپاهيان
افغان و ازبك غارت شد . پس از اين وقايع عليقليخان افشار برادر زاده نادر كه در
هرات حكومت ميكرد با عجله به مشهد امد و در قدم اول دستور قتل تمام شاهزادگان از
جمله رضا قلي ميرزاي كور را صادر كرد وتنها شاهرخ پسر رضاقلي ميرزا را زنده گذاشت
. او حتي از قتل دو فرزند خردسال و شير خوار نادر، چنگيز خان سه ساله و محمد الله خان كوتاهي نكرد و دستور داد تمام زتان حامله نادر
رابه قتل برسانند . عليشاه در27 جمادي الاخري سال 1160هجري با لقب عادلشاه در
مشهدبر تخت سلطنت نشست . سلطنت عليشاه ديري به طول نكشيد او در سال 1161 در جنگي
كه ميان او و برادرش ابراهيم شاه حاكم اصفهان رخ داد شكست خورد و به امر برادرش
كور گرديد . روايت ديگري هست كه او را به دست زنان حرم سپردند و زنان حرم او را
تكه تكه كردند .
3ــ
ابراهيم شاه افشار1061 ــ 1062 هجري ، ابراهيم شاه پس از پيروزي بر برادرش سعي كرد
شاهرخ را از مشهد به نزد خود بكشاند و به
قتل برساند ولي شاهرخ فرمان او را نپذيرفت و در مشهد خود را شاه خواند . ابراهيم
شاه در سال 1162 هجري پس از جنگهاي متوالي در قم توسط هواداران شاهرخ ومير سيد
محمد متولي آستانقدس دستگير ودر قم كور گرديد.
4ــ شاهرخ
افشار 1161ــ1210 هجري . شاهرخ در شش سالگي از طرف نادر شاه به حكمراني هرات
منصوب شد ، اوپس از كور شدن ابراهيم شاه ، ،عليشاه افشار را به مشهد خواست و او را
به دست زنان حرم سپرد و توسط زنان حرم به قتل رساند و خود بر تخت سلطنتي بي رقيب
نشست اما متولي آستانه مشهد ميرزا سيدمحمد
دختر زاده شاه سليمان صفوي و فرزند يكي از مجتهدين كه سلطنت را حق صفويان
ميدانست به بهانه آنكه شاهرخ ميخواهد تشيع را از ايران بر اندازد عده اي را جمع
كرد و شاهرخ را دستگير و كور كرد و خود به نام شاه سليمان ثاني بر تخت نشست . شاه
سليمان ثاني پس از چهل روز با شورش مردم مشهد دستگير و كور شد و مردم مشهد دوباره
شاهرخ نابينا را بر تخت سلطنت نشاندند . شاهرخ تا سال 1210 هجري زنده بود.
5ــ نادر
ميرزا افشار 1210ــ 1218 هجري. پس از شاهرخ پسرش نادر ميرزا جاي او را گرفت و تا
سال 1218 هجري نامي از سلطنت را در مشهد با خود داشت .
در باره سلسله افشار
سرگذشت سلسله افشار با يك پادشاه مقتول و سه پادشاه
كور، برقي گذرا در تاريخ ايران و يكي از غم انگيز ترين و خونين ترين فراز و
فرودهاي تاريخ ايران است .دوران نادرشاه دوران اقتدار مطلق شاه ، اتكا بر عنصر
نظامي وگرايش به عناصر ترك بود . دولت گسترده نادرشاه پس از او بلافاصله رو به
تجزيه رفت و شاهان پس از اوبجز نامي از سلطنت نداشتند . پس از قتل نادر و غارت
اردوي او، احمد خان دراني با سپاه ده هزار نفري خود به قندهار رفت و در انجا
حكومتي مستقل تشكيل داد و اين آغاز جدائي افغانستان از ايران است . درگوشه ديگر
محمد حسن خان قاجار فرزند فتحعلي خان قاجار كه در سابق به دست نادر كشته شده بود
ولايات حوالي درياي خزر را تصرف كرد . آذر بايجان توسط آزاد خان افغان تصرف شد و
عليمردان خان بختياري بنام يكي از شاهزادگان صفوي بنام شاه اسماعيل سوم اصفهان را
تسخير كرد و در آنجا حكومتي تشكيل داد. كريم خان زند در اين ايام در خدمت عليمردان
خان بختياري بود ، اما سير حوادث به گونه اي جريان يافت كه موجب طلوع ستاره اقبال
كريمخان و شكل گيري سلسله زند گرديد .
تاریخ ایران.. سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.یازدهم.
تاریخ ایران.. سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.دهم.
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.نهم.
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم قسمت هشتم.
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم.rقسمت هفتم
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم قسمت ششم.
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم.قسمت پنجم
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم.قسمت چهارم.
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دومقسمت سوم.
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم.قسمت دوم...
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت اول...
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم.قسمت پنجم
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم.قسمت چهارم.
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دومقسمت سوم.
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم.قسمت دوم...
تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت اول...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر