تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات
مجموعه دوم.
قسمت.هفتم
اسماعیل وفا یغمائی
در باره طاهريان
طاهريان خود را ايراني تبار واز
نژاد رستم پهلوان باستاني ايران ميشمردند. مصعب پدر طاهريان در موقع قيام سياه
جامگان حكومت پوشنگ را داشت ودر جريان قيام به عنوان يكي ازدبيران نزديكان ابومسلم
فعاليت ميكرد .جنگهاي طاهريان با نيروهاي قدرتمند خوارج در سيستان و خراسان،كمك
كردن به مركز خلافت براي سركوب بابك خرمدين، شكست دادن و دستگيري مازيار ابن قارن
از حوادث مهم روزگار طاهريان است. طاهريان مذهب تسنن داشتند و به همين علت عليرغم
نوعي استقلال در خدمت دستگاه خلافت بودندو خلفا را امير المومنين ميدانستند.از
ميان اميران طاهري چهارمين امير، طاهرابن عبدالله به نيكنامي و عدالت مشهور
بود.صفاريان، علويان و خوارج رقيبان اصلي طاهريان بودند .طاهريان معاصربا امامان
هشتم تا يازدهم شيعيان دوازده امامي بودند .در باره طاهريان تاريخ نويسان و
محققاني كه تنها به ايراني تبار بودن طاهريان ونه كارنامه آنان در رابطه با سر
سپردگي به دستگاه خلافت و سركوب جنبشها توجه كرده اند خوانندگان آثار خود را به
راه خطا برده اند وديدي يك جانبه از تاريخ دوران طاهريان را ارائه كرده اند.شورش
سر سلسله طاهريان بيش از آنكه ريشه در آرماني عدالت خواهانه داشته باشد شورشي براي
به دست آوردن قدرت درگوشه اي از ايران با استفاده ازعنصر ملي بود . سر سپردگي طاهريان
بخصوص در رابطه با سركوب جنبش بابك خرمدين ميتواند ما را با ماهيت واقعي اين سلسله
ايراني تبارو نقط منفي يا مثبت آنها آشنا كند .
ســــــلــــسله
عــــلويــــان طــــبرستان
250ــ 316 هجري،812
ــ 875 ميلادي
1ــ حسن ابن زيدحسني ملقب به داعي كبير250ــ270هجري .او به دليل ظلم و ستم
ماموران و حاكمان طاهري از سوي مردم به شورش دعوت شد وبا كمك مردم وبزرگان ديلم
كار او در شمال بالا گرفت و طبرستان و ري و ديلم را فتح كرد و موجب شد شمار زيادي
از علويان از اقصي نقاط روانه مركز حكومت او بشوند. او پس از جنگهاي فراوان با
مدعيان محلي و سپاهيان يعقوب ليث بعد از نوزده سال در گذشت.
2ــ محمدابن زيد270ــ278هجري . دوران او دوران كشاكش علويان با صفاريان و
سامانيان بود ، سرانجام محمد ابن زيد در جنگ با سپاهيان امير اسماعيل ساماني كشته شد و سر او را بريدند
و به بخارافرستادند.
3ــ حسنابن علي حسيني،معروف به ناصر كبير يا اطروش301ــ304هجري . او ابتدا
در ديلمان و گيلان پناه جسته بود و طبرستان تحت زعامت سامانيان بود و لي سرانجام
پس از جنگهاي بسياردوباره حكومت علويان را در طبرستان تثبيت كرد و حكومت گيلان را
به يكي از سادات حسني سپرد .
4ــحسن ابن قاسم حسني معروف به داعي صغير304ــ316هجري .دوران او دوران تضاد
ميان علويان بر سر قدرت وجدال سامانيان با علويان و مبارزه با ديلميان است ، حسن
ابن قاسم سرا نجام در جنگ با اسفار ديلمي در حوالي ساري كشته شد.
در باره علويان
ظلم حاكمان و فشار مالياتها و تعدي
به مردم و تضاد اهالي دلير و تسليم ناپذيرشمال ايران با دستگاه خلافت باعث طلوع
ستاره اقبال علويان شد. علويان از تبار خوني حسن ابن علي دومين امام شيعيان
بودندكه به دليل تحت تعقيب بودن به ايران پناهنده شده ودر شمال ايران و در ميان
مردم تسليم ناپذير گيل و ديلم با اتكا به حرمت امامان شيعه به عزت و احترام روزگار
ميگذرانيدند.
در اثر فشارهاي روز افزون بخصوص به دليل مالياتهاي سنگين ،مردم به جان آمده
از ستم در طبرستان دست كمك به سوي سادات علوي كه بر مساوات و عدالت تاكيد
داشتنددراز كردند و با آنان بيعت كرده وآنانرا به حكومت دعوت كردند .سلسله
علويان اين چنين بر سر كار آمد .علويان
نفوذ مذهبي و سياسي را با هم داشتند . صفاريان و سامانيان رقباي اصلي آنان بودند و
سرانجام به دست ديلميان منقرض شدند .علويان در آغاز كارشيوه اي عدالت خواهانه
داشتند ولي سر انجام در گرداب كشاكشهاي داخلي بر سر قدرت و فشارآوردن بر مردم بر
سر وصول ماليات فرو رفتند.انچنان كه سرانجام مردم براي نجات خود از سامانيان كمك
خواستند. وجود علويان باعث مهاجرت شمار كثيري از آل علي به شمال ايران شد . تاثير
آنان بر مردم شمال و اميران و بزرگان و دليران شمال ،در تحولات تاريخي ايران در
دوران آل بويه نقش موثر داشت.علويان معاصر با امامان دهم تا دوازدهم شيعه دوازده
امامي بودند . در باره علويان اين نكته قابل تاكيد است كه سيماي حقيقي تاريخي آنان
با سيمائي كه در اذهان مردم و باورهاي مذهبي و فرهنگي از آنان وجود دارد فاصله
دارد . با اتكا به تاريخ ايران و اسناد تاريخي حكومت علويان در ايران و كاركرد
سياسي و اجتماعي آنان آميزه اي از روشنائي آغاز و تاريكيهاي دوران اقتدار آنان است
. اين نكته قابل تاكيد است كه اگر ناسيوناليسم ايراني و اتكا به ارزشهاي ملي بر
ماهيت واقعي سلسله هائي چون طاهريان سايه افكنده است برق تقدس و حرمتهاي مذهبي و
فرهنگي همين كار كرد را در رابطه با ماهيت تاريخي و واقعي و نه خيالي علويان به
عهده گرفته و در وجدان و ضمير مردم بسياري از عيوب آنها را پوشانده است .
ديـــــــلمـــــــــــــــــيان آل زيـــــــــــار
316 ــ 435 هجري، 928ــ
1042ميلادي
1ــ مردآويج ابن زيار316ــ323هجري . اوبا شورش عليه اسفارابن شيرويه و قتل
اوبر سر كار آمد و پس از طرد ماكان ابن كاكي ازمتحدان خود ، به قدرت رسيد و دامنه
فتوحات خود را گسترد و همدان و اهواز و اصفهان را تصرف كرد ، مردآويج با اينكه به
ظاهراظهار مسلماني ميكرد، زرتشتي بود و به مسلمانان و تركان علاقه اي نداشت ودر پي
احياي حكومتي چون حكومت ساسانيان و باز سازي ايوان مدائن بود. اوجنگجوئي مهيب و بيباك وداراي طبعي خشن و خونريز
بود.مردآويج سر انجام در حمام و به دست غلامان ترك خودبه وضع فجيعي به قتل رسيد.
2ــ وشمگيرابن زيار323ــ357 هجري . وشمگير برادر مردآويج بود و پس از او به
حكومت رسيد.دشمنان حكومت اوسامانيان وماكان ابن كاكي وعلي ابن بويه و دستگاه خلافت
بود ندو روزگار او تا پايان در اين كشاكشها سپري شد. وشمگير در اول محرم سال357
حين شكار گراز از اسب به زمين افتاد و مغزش متلاشي شد و مرد.
3ــ بهستون ابن وشمگير357ــ366 هجري.دوران او به جدال با برادرش قابوس بر سر
قدرت گذشت.او در پناه حمايت ركن الدوله ديلمي، و برادرش در پناه حمايت سامانيان
ميزيستند.
4ــ قابوس ابن وشمگير 366ــ403 هجري.دوران او به كشمكش با ديلميان آل بويه
سپري گشت.قابوس با اينكه فردي فاضل و با سخاوت و در زبان پارسي و عربي دانشي
بسياراندوخته بود طبعي خشن و سخت كش داشت وشمار زيادي به دستور او كشته شدند. او
سر انجام با شورش اطرافيانش درقلعه جناشك به قتل رسيد ، ابوعلي سينا و ابو ريحان
بيروني از معاصران دوران او بودند.
5ــ منوچهر ابن قابوس403ــ423 هجري . اوبا قتل و مجازات كشندگان پدرش بر تخت
سلطنت نشست. دوران او دوراني نسبتا آرام بود و او توانست با غزنويان سياستي درست
پيشه كرده و از دسايس برادرش كه در پناه سلطان محمود ميزيست در امان بماند.
منوچهري دامغاني شاعرنامدارشراب و طبيعت
معاصر او بود و تخلص خود منوچهري را از نام اين پادشاه گرفته است.منوچهر
سرانجام توسط عمويش باكاليجاربا زهر مسموم شد و مرد.
6ــ انوشيروان ابن منوچهر423ــ435هجري.به هنگام مرگ منوچهر، پسر او
انوشيروان خردسال بود به همين دليل باكاليجار به نيابت از انوشيروان زمام سلطنت را
در دست گرفت.انوشيروان چون به سن رشد رسيد عمويش باكاليجار را دستگير كرده و خود
بر تخت سلطنت نشست. با قدرت گرفتن سلجوقيان ،او تبعيت آنها را پذيرفت و خراجگزار
آنان گرديد.
7ــ جستان ابن نوشيروان 435ــ000، از جستان تنها نامي در تاريخ باقيست ودر
حقيقت دوران انوشيروان را بايد دوران انقراض ديلميان آل زيار دانست.
درباره ديلميان آل زيار
ديلميان مردماني بسيار جنگجووسرسخت
بودند كه در ناحيه كوهستاني ديلمستان، قسمت كوهستاني گيلان سكونت داشتند. گيل ها و
ديلم ها در دوران ساسانيان بهترين و دليرترين سربازان و سرداران ارتش ايران بودند
. پيش از آن در دوران هخامنشيان دليرترين جنگجويان ايراني معروف به امرته ها
ازناحيه رودبار و منجيل و شمال ايران بودند. دلاوري و پهلواني گيل ها ، گيلاني ها
، در دوران ساسانيان به اندازه اي بود كه برجسته ترين سرداران و شجاعان را كه كار
بسيار بزرگي انجام داده بودند بنام گيل گيلان كه به معناي دلير دليران و مرد مردان
بود لقب ميدادند و فرماندهي جنگجويان و سربازان گيلاني را به آنها مي سپردند .
گيلها در جنگهاي تدافعي بسيار زبر دست بودند و سپرها و نيزه هاي مهيب آنان معروف
بود و جنگجويان ديلمي در جنگهاي تهاجمي شهرت داشتند و زوبين ديلمي وزخم مرگبار
ناشي از آن شهرت داشت ــ براي اطلاع بيشتر در اين زمينه ميتوانيد به تاريخ اجتماعي
و سياسي ايران ، جلد اول اثر سعيد نفيسي
مراجعه كنيد ــ .
سرزمين ديلمستان همواره در برابر
نيروهاي اعزامي مسلمانان مقاومت ميكرد وفتح نگرديد . در اين سرزمين وسيع كه در پشت
كوههاي البرز قرار گرفته و بهترين پناهگاه براي ايرانيان در مقابل فاتحان بود
چندين سلسله ايراني ، ساجيان در مقان و طالش از حدود 250 تا318 هجري ، سالاريان يا
مسافريان در همين ناحيه از330 تا 378 هجري ، رواديان در همين سرزمين از420 تا 511
هجري ، شعبه ديگري از رواديان بنام شداديان از340 تا 648 هجري ،خاندان دابويه يا
اسپهبدان طبرستان از25 تا 141 هجري ،باونديان در مازندراناز 45 تا734 هجري ،
خاندان افراسياب از750 تا 909 هجري ، سلسله بادوسبانيان در منطقه نور و كجور و
رستمدار از40 تا 983 هجري و جستانيان در ديلمستان از180 تا434 هجري حكومت كردند .
ديلمستان نزد اعراب فاتح به عنوان
ديار كفار و دارالحرب مشهور بودونام جنگجويان گيل و ديلم همواره باعث وحشت فاتحان
ايران بود .به همين دليل اين سرزمين وسيع
ومقاوم از بهترين پناهگاههاي علويان شورشي و فراري بود. مردم اين سرزمينها در
برابر فاتحان ، با اتكا به شرايط طبيعي و كوهستاني و روحيه جنگجويي خود سرسختانه
مقاومت كرده به هيچوجه تن به اسلام نداده و بر دين اجدادي خود باقي مانده بودند .
اهل ديلم و گيل تنها با نفوذ سادات علوي ، اندك اندك و با اختيار و علاقه رو به
اسلام شيعي آوردند. ديلميان به دليل شيعه بودن براي دستگاه خلافت تقدس و احترامي
قايل نبودند.اميران اول و دوم آل زيار ، مردآويج و برادرش وشمگيربه ظاهر اسلام
آورده و باطنا بر كيش باستاني باقي مانده بودند .
ديـــــلمــــــــــيان آل بــــــويـــــــــــــه
320ــ 448 هجري ، 912ــ 1040 ميلادي
ديلميان آل بويه در سه بخش حكومت
كردند. اين سلسله به ديلميان فارس ، ديلميان عراق و خوزستان و كرمان ، و ديلميان
ري و اصفهان وهمدان تقسيم ميشوند.
الف ــ ديلميان فارس
1ــ عمادالدوله ابوالحسن علي ابن بويه ديلمي 332ــ338 هجري . اودر ابتداي
كار در خدمت مرداويج و ديلميان آل زيار بود و بعد از اوضاع آشفته زياريان ودربار خلافت
استفاده كرد وبر فارس و شيراز حاكم شد. پس از فتح بغداد به دست آل بويه دستگاه
خلافت وقت از هر جهت تابع شاهان شيعه مذهب آل بويه گرديد. پس از فتح بغداد
شعايرعزاداري مخصوص شيعه در آميخته با سنتهاي كهن ديلميان ، سنتهائي كه ايرانيان از عهد باستان تادوران فتح
ايران با الهام از آئين زرتشت به كار
ميگرفتند ،بخصوص در عزاداري براي امام سوم شيعيان در ماه عاشورا رايج
گرديد.عمادالدوله در جمادي الاخري سال338هجري در گذشت.
2ــ عضدالدوله ديلمي338-372هجري .او فرزند ركن الدوله ديلمي بود كه پس از
مرگ عماد الدوله به دليل آنكه ركن الدوله فرزندي نداشت جانشين عموي خود شد. او پس
از مرگ پدرش ركن الدوله با لشكر كشي عليه برادران و نزديكان و شكست آنهاحكومتي
قدرتمند و گسترده ايجاد كرد. او در شوال سال 372 در حاليكه بغداد در زير سيطره
قدرت او بود در سن 47 سالگي به بيماري صرع در گذشت و در نجف در كنار مزار امام اول
شيعيان مدفون گرديد. تجديد بناي مقابر امامان و مقدسين شيعه در عراق ، بناي
بيمارستانها ، آب انبارها و سدمعروف بند امير از يادگارهاي باقي مانده از اوست.
3ــ شرف الدوله ديلمي372 -379هجري . او با شورش عليه برادرانش تخت و تاج پدر
را به دست آورد. تضادهاي حاد و دشمني ميان پسران پنجگانه عضدالدوله اساس و بنيان
قدرت آل بويه را متزلزل كرد. شرف الدوله درجمادي الاولي سال 379 و در حاليكه پيش
از مرگ دستور كور كردن برادر زنداني اش صمصام الدوله را صادر كرده بود در گذشت.
4ــ بهاءالدوله ديلمي 379-403هجري. اوبا قتل برادر زاده خود امير ابوعلي
فرزند شرف الدوله بر تخت سلطنت نشست ، روزگار او به كشاكش با نزديكان خود و بسط
قلمرو حكومتش گذشت و سر انجام او هم مثل پدرش به دليل بيماري صرع در ارجان مرد و
جسد او نيز در كنار پدرش در نجف به خاك سپرده شد.
5ــ سلطان الدوله ديلمي403-415هجري . او فرزند بهاءالدوله ديلمي بود.روزگار
او نيز به لشكر كشي عليه اقوام و نزديكان بر سر به دست آوردن قدرت هر چه بيشتر
گذشت
.
6ــ عمادالدوله ديلمي باكاليجار415-440هجري .او فرزند سلطان الدوله بود.
تضاد اصلي او درگيري دايم با عمويش ابوالفوارس بر سر حكومت بود. او سرانجام موفق
شد بر اكثر رقباي خود پيروز شود با اين همه دوران عماد الدوله دوران افول قدرت آل
بويه و طلوع ستاره اقبال سلجوقيان بود.
7ــ ملك رحيم ديلمي440 -447هجري . ملك رحيم شش سال حكومت كرد و سرانجام بساط
حكومت او به دست طغرل سلجوقي بر چيده شد.
ب ــ ديلميان عراق و
خوزستان و كرمان
1ــ معزالدوله ابوالحسين احمد ابن بويه ديلمي 320-356هجري .حاكم بر عراق
خوزستان ، فارس و كرمان.
2ــ عزالدوله ديلمي بختيار356ــ367هجري .حاكم بر عراق.
3ــ عضدالدوله ابوشجاع ديلمي 367ــ372هجري .حاكم بر عراق و خوزستان و فارس و
كرمان.
4ــ شرف الدوله ابوالفوارس ديلمي372ــ379هجري . حاكم بر عراق و خوزستان و
فارس و كرمان.
5ــ بهاءالدوله ابونصر ديلمي 379ــ403هجري .حاكم بر عراق و خوزستان و فارس و
كرمان.
6ــ سلطان الدوله ابوشجاع ديلمي403ــ412هجري .حاكم بر عراق و خوزستان و فارس.
7ــ مشرف الدوله ديلمي412ــ416هجري .حاكم بر عراق.
8 ــ جلال الدوله ديلمي ابوطاهر416ــ435هجري .حاكم بر عراق.
9ــ ابوكاليجار مرزبان ديلمي435ــ 440هجري .حاكم بر فارس از سال 415، حاكم
بر كرمان از سال419 و حاكم بر عراق از سال435 به بعد.
10ــ ملك رحيم ابن باكاليجار ديلمي
447هجري حاكم بر عراق.
11ــ قوام الدوله ديلمي 403ــ419 هجري .او فقط بر كرمان حكمروا بود .
12ــ ابومنصور فولاد ستون ديلمي440-448
هجري. او فقط بر كرمان حكمروا بود ، از سال419 تا 440كرمان ضميمه فارس بود.
ج ــ ديلميان ري ،
اصفهان و همدان
1ــ ركن الدوله ابوعلي حسن ابن بويه
ديلمي320-366 هجري .حاكم بر عراق عجم و كرمانشاه.
2ــ مؤيدالدوله ابومنصور ديلمي366-373 هجري .حاكم براصفهان و از 369 برري و
همدان وگرگان و قسمتي از طبرستان.
3ــ فخرالدوله ابوالحسن علي ديلمي366-387 هجري .حاكم بر ري و همدان و از
373حاكم بر ولايات مويد الدوله.
4ــ مجدالدوله ابوطالب ديلمي387-420
هجري .حكمروا بر ري.
5ــ شمس الدوله ابوطاهر ديلمي387-412 هجري .حاكم بر همدان.
6ـ سماءالدوله ابوالحسن ديلمي 412-414 هجري .حاكم بر همدان.
در باره ديلميان آل بويه
سلسله ديلميان آل بويه به دست علي ، احمد و حسن ،سه تن از فرزندان ماهيگيري
گيلاني به نام بويه تاسيس شد ، اين سه تن در گذر از حوادث بسيارو به مدد جنگاوري و
كارداني خود هريك سر سلسله اي از سلسله
هاي ديلميان فارس، ديلميان عراق و خوزستان و كرمان، و ديلميان ري و اصفهان و همدان
گرديدند.اينان در آغاز كارخود،در هنگام قيام علويان ،جانب علويان را گرفتند، مدتي
در زمره هواخواهان ديلميان آل زيار در آمدند و سرانجام با استفاده از ضعف دستگاه
خلافت وتسخير ولاياتي چند از جمله برخي ولايات تحت تصرف ديالمه زياري به قدرت دست
يافتند و سرانجام پايتخت خلافت ، بغداد در مقابل ديلميان آل بويه تاب نياورد و فتح
شد.ديلميان آل بويه كه تحت تاثير علويان اسلام آورده بودند شيعه مذهب بودند وبراي
دستگاه خلافت تقدس و ارزشي قايل نبودند و خلفا در روزگار ديلميان تحت نفوذ و سيطره
قدرت ديلميان بودند. فتح بغداد توسط
ارتش ديلمي و به فرماندهي احمد ابن بويه ديلمي و به زير كشيده شدن خليفه از مسند
خلافت در11 جمادي الاولي سال334 هجري از زاويه تاريخي و سياسي به معناي پيروزي
همزمان و در هم آميخته عنصر ايراني و تفكر شيعه در هيئت شاه شيعه مذهب ديلمي احمد ابن بويه ديلمي بود.عامل تضعيف كننده
ديلميان جنگ بر سر قدرت و ظهور رقيباني قدرتمند در خارج ازخانواده آنها مانند
سلجوقيان بود.
ســـــــلســــــــله صــــــــــــــــفاريـــــــــان
247ــ 393 هجري، 861 ــ
1007 ميلادي
1ــ يعقوب ليث صفاري247ــ265، رويگر
زاده و عيار نامدار،بنياد گذار سلسله صفاري، او پس از پيروزي بر مخالفان و مدعيان
خود بر هرات ، كرمان ، فارس، كابل و نيشابور را فتح و سلسله طاهريان را منقرض كردو
سپس مدت زماني به كشاكش با علويان مشغول بود.بعد از آن فارس ، اهواز و واسط را
تسخير كرد و قصد تهاجم به مركز خلافت را داشت كه در نخستين جنگ موفق نشد و در
هنگاميكه براي جنگي ديگر اماده ميشدكه دردوشنبه بيستم شوال سال 256 در
جنديشاپوربيمار شد و در گذشت و در همانجا به خاك سپرده شد.زندگاني يعقوب مانند
ديگر فرمانروايان بدون ضعف نيست اما دلاوري، استقلال خواهي ، شورش عليه دستگاه
خلافت ، جوانمردي و خوشخويي وسخاوت او سيمايي به ياد ماندني از او در تاريخ ايران
بر جاي نهاده است.اوجنگجوو سپهسالاري كم نظير و در سازماندهي ارتش خود بسيار
هوشيارانه عمل ميكرد و خود در ميان جنگاورانش شهره به دلاوري و جنگجويي بود.سربازان يعقوب او را بسيار دوست داشتند و از
فرامين او به جان اطاعت ميكردند. عامل اصلي خوشنامي يعقوب ليث در تاريخ ايران
استقلال خواهي او و پافشاري بر آن وسرفرود نياوردن در برابر دستگاه خلافت و اخلاق و خصوصيات و پيشينه عياري اوست . وجدان مجروح ملي ايرانيان كه قرنها ازپايمال
شدن استقلال ايران خونريز بود به دليل اين خصوصيات يعقوب ليث را از عرصه تاريخ به
حيطه فرهنگ ملي وگاه افسانه ها منتقل كرده و از او سيمائي محبوب ساخته است .
2ــ عمروليث صفاري265-287هجري . عمرو ليث در ابتدا اطاعت از خليفه را پذيرفت
تا نيروهاي خود را بسيج كند.پس از آن به مبارزه با مدعيان و مخالفان خود پرداخت و
موفقيتهاي بسياربه دست آورد و تبديل به يكي از بزرگترين خطرات براي دستگاه خلافت
شد، اما دربار خلافت با استفاده از
تضادهاي علويان ، سامانيان وصفاريان با يكديگر ،موفق به تضعيف موقعيت عمروليث
گرديد. او سرانجام در جنگ با امير اسماعيل ساماني در سال 287شكست خورد و دستگير
گرديد و به بغداد فرستاده شد ودر زندان خليفه در سال 289 به قتل رسيد.با قتل
عمروليث دوران رفعت و قدرت صفاريان رو به زوال نهاد.
3ــ طاهر ابن محمدابن عمروليث صفاري287-296هجري . او روزگار را به شادي و
عيش و عشرت گذرانيد و سرانجام به دست ليث ابن علي ابن ليث صفاري خلع گرديد.پايان
عمر او در بغداد ودر زندان و تبعيد رقم خورد.
4ــ ليث ابن علي ابن ليث صفاري296-298هجري .او تنها دوسال حكومت كرد و در
جنگ بامونس خادم خليفه و سپاهيان او اسير گرديد و تحت الحفظ به بغداد و زندان
خليفه فرستاده شد.
5ــمحمد ابن علي ابن ليث صفاري 298هجري . پس ازليث ابن علي ابن ليث ،او زمام
حكومت را به دست گرفت اما خليفه ،مقتدر عباسي با برانگيختن سامانيان عليه اوموجب
سقوط حكومت چند ماهه
او را فراهم آورد. محمد ابن علي
ابن ليث صفاري توسط سپاهيان امير احمد ساماني دستگير و روانه زندان خليفه در بغداد
گرديد و به اين ترتيب كار يكي از خطرناكترين سلسله هاي استقلال طلب ضد خلافت بغداد
به پايان رسيد. پس از سال 298 تا سال311
قلمرو صفاريان تحت حكومت سامانيان بود.
6 ــ احمد ابن محمد ابن خلف صفاري311- 352هجري .در سال 311 هجري مردم سيستان
كه از ظلم عاملان ساماني به جان آمده بودند و هنوز خاطره روشن يعقوب را دراذهان خود حفظ كرده بودن شورش
كردند ويكي از امير زادگان صفاري احمد ابن محمدابن خلف صفاري را به امارت خود
برداشتند ، در عهد او براي مدت زماني سيستان روي آسايش و آرامش ديد و بخصوص ادب و
زبان پارسي مجال رشد يافت. احمد ابن محمد سرانجام در سال 352 هجري در مجلس بزم به
دست عده اي از نزديكان خود كشته شد.
7ــ خلف ابن احمد صفاري 352 -393 هجري . او آخرين امير صاحب نام صفاريست كه
به ادب دوستي مشهور است.تضاد اصلي دوران حكومت او اختلاف با سلطان محمود غزنوي بر
سر هرات و قهستان بود . بيرحمي هاي او در انتقام كشيدن از كساني كه به محمود غزنوي
كمك كرده بودند پسرش طاهر را بر او شوراند ولي خلف به حيله پسر جوانش را فريفت و
به كمينگاه كشاند و او رادر سال 392 كشت و
پس از غسل و كفن و نماز خواتدن به خاك
سپرد . ستمگري هاي خلف موجب شد مردم
سيستان از محمود غزنوي كمك بخواهند و محمود غزنوي ، خلف را در قلعه طاق سيستان
محاصره كرد و شكست داد واو را به جوزجانان فرستاد و سر انجام در سال 399 هجري
درزندان دهك ، در فاصله جوزجانان و بُست به قتل رسيد . با مرگ او سلسله صفاري به
پايان راه خود رسيد.
در باره صفاريان
سرزمين سيستان يا سكستان ، سرزميني
كه قرنها جولانگاه پهلوانان و جنگاوران مهيب سكائي ، اجداد باستاني و تاريخي مردم سيستان بود ،
مانند ديار گيل و ديلم ،از سالهاي حكومت امويان پناهگاه شورشيان و فرارياني بود كه
از ظلم بني اميه در پي جاي امني بودند . سيستان همچنين يكي از اصلي ترين
پناهگاههاي خوارج بود. پيشينه تاريخي و آميخته با پهلواني سيستان ، شورش قطري
شاعرعرب بر عليه حجاج در سيستان، شورش امير عبدالله حمزه ابن خارجي در زمان هارون
در سال 181 هجري و تسلط او بر فارس ، خراسان، كابل و درياي عمان ، شورش غسان ابن
نضراز بزرگزادگان سيستاني و قتل او و شورش مردم به خونخواهي او، شورش برادر غسان
،صالح ابن نضر در سال 232 هجري ،به سيستان وضعيت خاصي بخشيده بود. يعقوب ليث عياري
دلير وخوشنام در سيستان بود كه با سه برادرش، عمرو، طاهر و علي به شغل رويگري
مشغول بودند .مشهور است كه يعقوب و ياران
عيارش در ابتداي كار با مصادره كاروانها و اموال ثروتمندان وكمك به بينوايان و
درماندگان از محبوبيت در ميان قشرهاي فرو دست و تحت ستم برخوردار شدند . يعقوب در آغاز، همراه با برادرانش در سال 332
هجري به خدمت صالح ابن نضر در آمدو با سپاهيان تحت فرمان خود به جنگ و ستيز با
خوارج مشغول گرديد . او سر انجام با صالح بر سر غارت و چپاول صالح و ظلم به مردم
سيستان اختلاف پيدا كرد و پس از كشاكشي چند با او و ساير مخالفان به امارت سيستان
دست يافت و سلسله صفاريان را تاسيس كرد . بنيادگذار سلسله صفاريان از نخستين
كسانيست كه پرچم استقلال را بر افراشت و در بار خلافت را به لرزه در آورد اما مرگ
نا بهنگام او به سوداي استقلال طلبانه او پايان داد.پس از يعقوب هيچكدام از ميراث
بران او نتوانستند سوداي اورا به واقعيت پيوند زنند و سرنوشت اكثرشان در زندانهاي
خليفه رقم خورد . صفاريان معاصران امامان دهم تا دوازدهم شيعه دوازده امامي بودند
وجنبش يعقوب هم زمان با شورش عظيم و خونين زنگيان در خوزستان و نواحي جنوب ايران
بود .
ســـــــلســـــــله ســـــامـــــــــــانــــــيان
279ــ389 هجري، 893 ــ 1003 ميلادي
1ــ اميرعادل اسماعيل ساماني 279ــ295،هجري .او بنياد گذار سلسله سامانيان
است ،شخصيتي مذهبي ، شجاع وپرهيزگار داشت و لشكريان خود را دايما به نماز و روزه و
عبادت ميخواند وبنام جهاد وتسخير بلاد كفار و مسلمان كردن آنها لشكر كشي هاي
فراوان كرد. امير اسماعيل ساماني به دليل تعصب در مذهب از چاكران مخلص دستگاه
خلافت و از سرسخت ترين دشمنان علويان و صفاريان كه عليه دستگاه خلافت بر شوريده
بودند محسوب ميشد.در باره عدالت او در داوري ،حكايات بسياري نقل شده است و به همين
دليل به لقب عادل و سالار غازيان ــ جنگجوياني كه براي اشاعه اسلام ميجنگيدند ــ
شناخته ميشد.
2ــ امير شهيد ابونصراحمد ابن اسماعيل ساماني295ــ301هجري . فرمان امارت او از سوي خليفه المكتفي صادر شد.دوران كوتاه
امارت او به جنگ با علويان و لشكر كشي به سيستان و مدعيان گذشت و سرانجام در
شكارگاه به دست غلامان خود كشته شدو به همين علت به امير شهيد معروف شد .
3ــ امير سعيدنصرابن احمد ساماني301ــ331هجري .اودر هشت سالگي به جاي پدرش
بر تخت امارت نشست. در دوران او مدعيان فراوان براي به دست آوردن تاج و تخت
سامانيان عليه او شوريدند ولي او به كمك وزيران با فراست و هوشيار خود بر مشكلات
غلبه پيدا كرد و دولت ساماني در دوران او به اوج وسعت خود رسيد. در دوران او
اسماعيليان در دربار ساماني نفوذ فراوان داشتند و موفق شدند شمار زيادي از بزرگان
و سرانجام خود امير نصر را به مذهب اسماعيلي در آورند. اسماعيلي شدن نصر ابن احمد
زمزمه هاي شورش را در ميان غلامان ترك برانگيخت و غلامان در حال طرح توطئه قتل
امير نصر بودند كه او از مذهب
اسماعيلي تبري جست و حكومت را به فرزندش نوح سپرد و خود اندك زماني بعد به بيماري سل در گذشت. فيلسوف و شاعر بزرگ شهيد بلخي و رودكي مشهورترين
شاعرپس از رونق گرفتن مجدد زبان پارسي ،از معاصران او بودند.
4ــ امير حميدنوح ابن نصر ساماني331ــ343هجري .دوران او با كشتاربيرحمانه
اسماعيليان در دربار آغاز شد. او كه در مذهب تسنن سخت متعصب بود وزارت خود را به
يك فقيه كه حتي پس از وزارت ،اوقات خود را دايما به نماز و روزه ميگذراند سپرد به
همين علت پس از مدتي به دليل عملكردهاي اين وزير فقيه چنان كار حكومت مختل شد كه
لشكريان شوريدند و شاه را به قتل وزير مجبور كردند. دوران دوازده سال و نيمه امارت
او در بيشتر اوقات صرف جنگ با مدعيان و حفظ قلمرو سامانيان شد . دوران او در حقيقت
دوران آغاز انحطاط دولت سامانيان است.
5ــ امير رشيد ابوالفوارس عبدالملك ابن نوح ساماني343-350،هجري .جدال با آل
بويه و مدعيان و سركشان وقدرت گرفتن
غلامان و حاجبان ترك از حوادث دوران حكومت اوست . او در يازده شوال 350 هجري حين
بازي چوگان از اسب به زير افتاد و مرد.
6ــ امير سديد ابو صالح منصور ابن نوح
ساماني350ــ366هجري . دوران او دوران كشاكش ميان الپتكين غزنوي، ديلميان
وسامانيان است. امير سديد دريازده شوال 366 هجري در گذشت.
7ــ امير رضي شاهنشاه ابوالقاسم نوح ابن منصورساماني366ــ387،هجري .او در
سيزده سالگي با معاونت مادرش زمام حكومت سامانيان رابه دست گرفت.دوران او دوران
سركشي حكام ولايات ، خالي بودن خزانه و قدرت گرفتن بيشتر غلامان ترك است.او در
سيزده رجب سال 387 هجري در گذشت.
8ــ امير ابوالحارث منصور ابن نوح ساماني 387ــ389هجري .در دوران او ضعف و
زوال دولت ساماني با اوجگيري قدرت سلطان محمود غزنوي شتاب بيشتري يافت . منصور ابن
نوح سرانجام توسط سرداران خود، دستگيرو
كور و از سلطنت خلع شد.
9ــ امير ابوالفوارس عبدالملك ابن نوح ساماني از دوازده صفر تا دهم ذيقعده
389 هجري .او فقط چند ماه حكومت كرد و به دست محمود غزنوي از سلطنت خلع شد و كار
دولت سامانيان به پايان رسيد.
در باره سامانيان
سامانيان از قريه سامان در حوالي
سمرقند برخاسته اند. ايشان در ابتدا كيش زرتشتي داشته و اميران محلي بوده اند . جد
سامانيان سامان خداه ــ به معني كدخداي سامان ــ در ابتدا شغل سارباني داشته و بعد
به عياري و راهزني پرداخت و سپس با ياران عيار خود بر شهر قديم چاچ در محل تاشكند
دست يافت و به اميري آنجا رسيد.بعدها يكي از اين سامان خدايان اسلام آورد و نام
فرزند خود را اسد نهاد.از سال 193 تا 202 هجري كه مامون عباسي در مرو اقامت داشت
اسد و چهار فرزندش نوح ، احمد ، الياس و يحيي در خدمت مامون بودند. پس از رسيدن
مامون به خلافت ، فرزندان اسد به امارت
سمر قند ، فرغانه ، چاچ و هرات منصوب شدند . در گذر زمان و حوادث بسيار فرزندان
هفتگانه احمد بن اسدابن سامان خداه به گرد
نصرجمع شدند و اطاعت او را پذيرفتند و كار سامانيان بالا گرفت و سر انجام اسماعيل
ابن احمد ساماني با الحاق خراسان، طبرستان، گرگان، سيستان و ري و قزوين به قلمرو
خود موسس و بنيادگذار دولت ساماني شد . امير اسماعيل ساماني مذهب تسنن داشت و در آن بسيار متعصب بود و به
همين علت در اطاعت از خليفه عباسي مسامحه روا نميداشت و با علويان و صفاريان به
مثابه دشمنان خليفه و مخالفان مذهب رسمي در جنگ بود.بعد از او نيز تا پايان كار
سامانيان كليه اميران ساماني به اين سنت وفادار ماندند. وفاداري سامانيان مانند طاهريان به خلفاي عباسي يكي از اصلي ترين
تفاوتهاي آنان با صفاريان ، علويان و ديلميان است.در دوران سامانيان شيعيان از جانب دولت ساماني تحت فشار بودند و در فرصتهاي مناسب با مخالفان دولت
ساماني براي بر انداختن سامانيان همدست ميشدند.دولت ساماني تا زمان چهارمين امير
ساماني در حال اعتلا بود و پس ازآن رو به ضعف و زوال رفت و سرانجام به دست غزنويان
كه در آغاز از خادمان و غلامان سامانيان بودند منقرض گرديد.سيستم اداري وطرز حكومت
سامانيان ملهم از طرز حكومت ساسانيان بود و مباني همين سيستم اداري بعدها تا دوران
مغول در ديگر حكومتها مورد قبول و استفاده بود.سامانيان باني و مروج خدمات فرهنگي
قابل توجهي بودند ولي بجز اين تاريخنويساني كه با اتكا بر ايراني بودن آنان بر
ديگر عملكردهاي آنان از جمله ارتباط آنان با دستگاه خلافت و تلاش براي سركوب سلسله
هاي مستقل ايراني چشم بسته اند تحليل كامل ودرستي از دوران سامانيان ارائه نميكنند
سلسله هاي حكومتگر
ازپايان
قرن چهارم تا زمان معاصر
كاروان تاريخ ازآغاز هزاره دوم
ميلادي تاروزگارماـ پايان هزاره دوم ـ از زاويه خاندانهاي حكومتگر درامتداد حكومت
ها وشاهاني كه در ذيل به آن هااشاره ميشود گذشته است ،اينان در حقيقت تا دوران پهلوي
نقطه تمركزفئوداليزم قدرتمندي بودند كه زمام قدرت سياسي را به دست داشتند.نكته
قابل توجه در اين سر فصل توجه به تفاوت اساسي دوران باستاني با دوران پس از اسلام
است. در دوران باستاني طي تقريبا هزار و چهار صد سال ما شاهد يك امپراطوري متمركزو
چند سلسله بزرگ هستيم، هخامنشيان، دوره حكومت سلوكيان يوناني نژاد،اشكانيان و
ساسانيان. در دوران پس از اسلام تا قرنها از آن وحدت و يكدستي خبري نيست ، انگار
تماميت ايران راچون ظرف بزرگ سفاليني بر زمين كوبيده اند و تكه تكه كرده اند و بر
هر تكه از اين سفال ها خانداني كه اكثر آنها از ايلات و عشاير جنگجوي بيابانگرد
برخاسته اند بساط حكومت را گسترده و نوعي فئوداليزم گسترده و غير متمركزكه روند
حركت تاريخي ايران رادچار وقفه كرده بر
ايران سايه افكنده است .توجه به كرونولوژي هر چند ناكامل زير ما را بهتربا اين
واقعيت آشنا ميكند.
ســلســــله غــــــزنويان
366ــ 582 هجري 978ــ 1194 ميلادي
1ــ سبكتكين غزنوي366-367هجري .
2ــ اسمعيل ابن سبكتكين غزنوي387-388 هجري . اوهفت ماه حكومت كرد ودرزندان
رقيب وبرادرش سلطان محمود مرد.
3ــ محمود ابن اسماعيل غزنوي بنياد گذار اصلي غزنويان 387-421 هجري . او پس
از سالها حكومت با اقتدار تمام ،به مرض سل مبتلا شد و مرد.
4ــ محمدابن محمود غزنوي 421-421 هجري . به مدت هفت ماه حكومت كرد و به
هنگام لشكر كشي رقيب و برادرش مسعود
غزنوي براي به دست آوردن سلطنت توسط دوتن
از سرداران خودش دستگير و كور شد و سلطنت به سلطان مسعود رسيد.
5ــ مسعود ابن محمود غزنوي 421-432
هجري .سرانجام در سال 432 هجري با شورش سپاهيان وبه دستور برادر كورش ،
محمد ، دستگير شد و در زندان كشته شد .
6ــ مودودابن مسعود غزنوي432-441هجري .او بالشكر كشي عليه عموي كورش و قتل
او به سلطنت رسيد ودر سال 441 هجري به مرگ طبيعي مرد.
7ــ علي ابن مسعودغزنوي و مسعود ابن مودود غزنوي 441 هجر ي.مجموعا دوماه
حكومت كردند وتوسط عبدالرشيد غزنوي از سلطنت خلع شدند .
8ــ عبدالرشيدابن محمود ابن سبكتكين غزنوي441-444 هجري . به دست برادر زاده
اش طغرل ابن مودود همراه با نه تن از شاهزادگان غزنوي به قتل رسيد .
9ــ فرخزادابن مسعودابن محمودابن غزنوي 441-451، او كه زنداني بود پس از قتل
طغرل به دست يكي از غلامان غزنوي اززندان نجات يافت و بر تخت سلطنت نشست .
10ــ ابراهيم ابن مسعود ابن محمود ابن غزنوي451-492هجري .او پس ازچهل سال
سلطنت به مرگ طبيعي مرد.
11ــ مسعودابن ابراهيم غزنوي492-509هجري .دردوران اوهندوستان بارديگر فتح
گرديد.
12ــ ارسلانشاه ابن مسعود ثالث غزنوي509- 511هجري .او پس از قتل برادرش
شيرزاد كه ادعاي سلطنت داشت ومحبوس كردن
تمام برادرانش بجز بهرام غزنوي كه به پناه سلجوقيان گريخته بود ،بر تخت سلطنت نشست.
13ــ بهرامشاه ابن مسعود غزنوي511-548هجري . با حمايت سلجوقيان برادرش را از
تخت به زير كشيد و سپس او را كشت وتا سال 548 هجري پس از جنگهاي متعدد با سلجوقيان
و غوريان كه در سال 543هجري موجب قتل عام هفت شبانه روزي مردم غزنه ، سوزاندن
شهروآتش زدن اجساد پادشاهان غزنوي به دست غوريان گشت زنده بود.مسعود سعد
سلمان شاعر تواناي ايراني كه ساليان دراز
عمر خود را در زندانسپري كردو سنايي شاعر و عارف نامدارو از پدران فكري عطار و
مولوي از معاصران او بودند.كليله و دمنه بهرامشاهي از آثاريست كه در دوران اوتدوين
گرديد.
14ــ خسروشاه ابن بهرامشاه غزنوي 548ــ 555هجري. او در فرار از غزنين در اثر
حمله غزها در شهر لاهورچندي حكومت كرد و مرد .
15ــ خسرو ملك ابن خسرو شاه غزنوي 555-582 هجري . او در لاهور حكومت كرد ،
سرانجام غوريان او را دستگير و محبوس كرده و كشتند .
در باره غزنويان
دولت غزنوي در حقيقت تا سال441
قدرت داشت و پس از آن به كشتارها و درگيري هاي دروني و برادر كشي و پدر كشي ميان
داعيان سلطنت كشيد
غزنويان ازميان غلامان ترك دربار
سامانيان ظهور كردندومعاصران خلفاي بيست و سوم تابيست و هشتم عباسي بوده و در
بسياري موارد عليرغم اقتدار خود زعامت مذهبي دستگاه كهنه و جا افتاده خلافت راقبول
داشتند. غزنويان حكومتي گسترده
وبسيارقدرتمند ايجاد كردند.دوران غزنويان
بخصوص عصر حكومت سلطان محمود كه مذهب
حنفي داشت ، دوران جنگ وكشتاربه بهانه مذهب ،اختناق فكري و سركوب و كشتاربد دينان
بخصوص شيعيان، قرمطيان و اسماعيليان ، لشكر كشي ها وغارت منابع ثروت ساير ملل ،
سركوب حكيمان و فلاسفه و نواختن مداحان درباري وجنگ قدرت در درون سلسله غزنوي
بود.كشتارها و غارت هاي محمود در هند و كشتارهاي وحشيانه و كتابسوزان او در ري ـ سوختن
پنجاه هزار خرواركتابها و مدارك روافض و باطنيان و فلاسفه در زير دارهاي به دار
آويختگان ـ سيمايي شگفت به اين سلطان جنگاور غزنوي كه شيفته قدرت و جمع آوري ثروت
بود ،داده است.بيهقي تاريخدان بزرگ مينويسد محمود تعداد صد هزار تن از بد دينان
رابه دليل بد ديني از جهان برداشت و كشت .
پايتخت غزنويان شهر غزنين و فردوسي
حماسه سراي بزرگ ، ابوريحان بيروني دانشمند بر جسته ، حسن ابن محمد ميكال « حسنك
وزير» وزير دانشمند و خوشنام ايراني كه به
دستور سلطان مسعود غزنوي به دار كشيده شد وبيهقي در تاريخ خود تابلوئي فراموشي ناپذيرازآخرين
روز زندگي او خلق كرده است از معاصران اين سلسله بودند.
ســــلســله
ســـلـــجوقـيان
429ــ 590 هجري 1038ــ1197 ميلادي
الف:سلجوقيان بزرگ
1ــ سلطان طغرل سلجوقي بنياد گذار و پادشاه قدرتمند سلجوقي،429ــ455هجري .
در دوران طغرل با فتح بسياري شهرها و مناطق حكومت سلجوقيان وسعت بسيار يافت.روزگار
طغرل در لشكر كشي ها گذشت ، در بغداد به نام او خطبه خواندند، مقام دامادي خليفه
را يافت و در سن هفتاد سالگي در گذشت.
2ــ سلطان آلب ارسلان سلجوقي 455ــ465 هجري . اوبا به زير كشيدن برادر خود
سليمان كه وليعهد طغرل بود به سلطنت رسيد. وزارت او را خواجه نظام الملك طوسي به
عهده داشت و با هوشياري فراوان توانست جميع مخالفان را قلع و قمع كرده و حدود دولت سلجوقي را به كناره درياي مديترانه برساند، او نواحي علياي
جيحون ،هرات، چغانيان، ارمنستان،ارزنه الروم، ملازگرد، طرابوزان، تفليس را بر متصرفات طغرل افزود. جنگ معروف او با
امپراطور روم شرقي رومانوس سيماي او را در تاريخ بر جسته كرده است . در اين جنگ
اوابتدا از امپراطور تقاضاي صلح كرد ولي وقتي امپراطور نپذيرفت با پانزده هزار
سپاهي ، كه به نام جهاد و شهادت آنها را بر انگيخته بود و با پوشيدن كفن ،سپاه
دويست هزار نفري روميان را در هم كوبيد و زمين را از كشتگان رومي فرش كرد و
امپراطور روم اسير شد . الب ارسلان امپراطور روم را با زدن سه ضربه تازيانه و
گرفتن غرامت عفو كرد و با او قرار داد صلح بست.الب ارسلان درده ربيع الاول سال 465 هجري هنگامي كه با سپاه دويست هزار نفري خود
براي سركوبي پادشاه توران ميرفت به ضرب كارد قلعه باني به نام يوسف خوارزمي ترور
شدوبه قتل رسيد.
3ــ سلطان ملكشاه سلجوقي465ــ485هجري .او پس از كشتن عمويش قاورد سلجوقي كه
ادعاي سلطنت داشت و به صوابديد خواجه نظام الملك
به قتل رسيد بر تخت سلطنت نشست . گستردگي وقدرت دولت سلجوقي در اين دوران
شگفت آور بود، به طوريكه اجرت ملاحان جيحون را از خراج انطاكيه ميپرداختند
ونماينده امپراطور روم خراج امپراطور را در اصفهان ميپرداخت و خواجه نظام الملك با
هوشياري او را به كاشغر برد تا در آنجا خراج را بپردازد و همگان بدانند خراج روم
در كاشغر پرداخت شده است .ملكشاه در نيمه شوال سال 458 هجري به علت مسموم شدن به
وسيله غلامان خواجه نظام الملك كه از قتل خواجه خشمگين بودند جان خود را از دست
داد.
4ــ سلطان ركن الدين بر كيارق
سلجوقي 485ــ498هجري . بعد از مرگ ملكشاه پسراومحمود را به سلطنت برداشتند ولي پسر
ديگر ملكشاه ، بركيارق ،با كمك غلامان خواجه نظام الملك و مادرش زبيده خاتون شورش
كرد و سپاهيان محمود را در نزديكي
بروجردشكست دادو پس از پاره پاره كردن تاج الملك كه از دشمنان و آمران قتل خواجه
نظام الملك بود به تخت سلطنت نشست با اين همه بخش اعظم سلطنت او به جنگ هاي پي در
پي با مدعيان سلطنت و خويشاوندان نزديكش
گذشت.اوسرانجام در دوم ربيع الاول سال 498
هجري حين لشكر كشي به دليل بيماري سل در بروجرد در سن بيست و پنج سالگي مرد .دوران او اوج
دوران جنگ بر سر قدرت ميان سلجوقيان و آغاز تجزيه دولت سلجوقيان و اوجگيري فعاليت
هاي اسماعيليان بود .
5ــ سلطان غياث الدين ابو شجاع محمد سلجوقي 498ــ511هجري. دوران او بيشتر به
جنگ با اسماعيليان و تلاش براي تسخير دژهاي اسماعيليان گذشت . او در تاريخ 24
ذيحجه سال 511 در سن سي و شش سالگي مرد.
6 ــ سلطان معز الدين ابوالحارث احمد سنجر سلجوقي 511ــ 552هجري . او از سال
490 تا511 هجري امير مقتدرخراسان و ماوراءالنهربود و پس از مرگ غياث الدين بر تخت
سلطنت نشست.او حكومتي قدرتمند ايجاد كرد. دوران اين پادشاه نيز دوران لشكر كشي ها
و جنگهاي فراوان و فعاليت هاي فداييان اسماعيلي و توطئه هاي درون دربار است.در
دوران اودر درون دربارنيز امرا و بزرگان براي ترور مخالفان خود و به دست گرفتن
قدرت از اسماعيليان كمك ميگرفتند.عين القضاه همداني عارف و انديشمند برجسته در
دوره سنجر و به دستور وزير اودر سال 525 هجري به قتل رسيد.دوران او همچنين از
زاويه آغاز شكل گيري دولتهاي قراختائيان و خوارزمشاهيان اهميت دارد.سنجر درپايان
پس از سه سال اسارت در دست غزها و سرانجام فرار از دست آنان ،در سن هفتاد سالگي در
14 ربيع الاول سال 552هجري در شهرمروو غرقه در اندوه فراوان در گذشت و در همان جا
مدفون گرديد.سرزمينهاي تحت حكومت او ازكاشغر تا درياي مديترانه و از قبچاق تا ساحل
هرموز وحرمين را شامل ميشد.او سلطنت غوريان و غزنويان را در درون حكومت خود ذوب
كرد.شاعران بسيار او را مدح كرده و اميران متعدد خراجگزار او بوده اند. با مرگ او
دوران سلجوقيان بزرگ و اصلي خاتمه يافت.
ب :سـلـسله
ســـــلجوقيان عراق وكردستان
511ــ590هجري،1117ــ 1197 ميلادي
1ــ محمود ابن
ملكشاه 511ــ 525 هجري
2ــ داوود ابن محمود،525ــ 526هجري
3ــ طغرل ابن محمد ،526ــ529هجري
3ــ مسعود ابن محمد،529ــ547هجري
4ــ ملكشاه ثاني ابن سلطان محمود، 547 هجري به مدت هفت ماه
5ــ سلطان محمد ثاني ابن سلطان محمود ، 547ــ 554هجري
6ــ سليمان شاه ابن سلطان محمد، 554ــ556هجري
7ــ ارسلان ابن طغرل ثاني،556ــ571هجري
8 ــ طغرل سوم ابن ارسلانشاه،
571ــ590 هجري
سلجوقيان عراق و كردستان از
بازماندگان محمد ابن ملكشاه سلجوقي بودند.
ج :سلسله سلجوقيان كرمان
433تا583 هجري
1ــ قاورت
2ــ سلطانشاه
3ــ تورانشاه
4ــ اميرانشاه
5ــ ارسلانشاه
4ــ مغيث الدين
5ــ محمد ابن بهرامشاه
سلجوقيان كرمان ازفرزندان قاورد
ابن جغري بيك بودند كه تا سال 538 هجري بر كرمان حكومت كردند.
د ــ سلجوقيان روم و
ارزنه الروم
تاسال 700 هجري
سلجوقيان روم از فرزندان سليمان
ابن قتلمش ابن ارسلان بيغوابن سلجوق بودند كه تا سال 700 هجري حكومت كردند.
سلجوقيان ارزنه الروم شاخه اي از سلجوقيان روم بودند كه در ازنه الروم حكومت ميكردند.
هـ ــ سلجوقيان شام
تا سال511 هجري
سلجوقيان شام از فرزندان تتش ابن آلب ارسلان بودند كه
تا سال 511 هجري در شام زمام حكومت را در دست داشتند .
در باره سلجوقيان
سلجوقيان ازنژاد تركان كوچ نشين وجنگجووزرد پوست
اورال و آلتايي غير ايراني و شاخه اي از قبايل غز و خزربودند و در اساس در دشت
قرقيز ساكن بودند. اينان در اواسط دوره ساماني ووقتي ايلك خانيان قدرت يافتند و
قدرت سامانيان تضعيف شد به ماوراءالنهر و خراسان آمدند و همراه باضعف دولت غزنوي
قسمت بزرگي از آسيا را تحت تسلط خوددرآورده
وامپراطوري عظيمي را بنا نهادند كه ازآغازدوران اسلامي در ايران از لحاظ
وسعت بزرگترين بود. سلجوقيان در زمان سلجوق ابن دقاق اسلام آوردند.سلجوقيان نيز
چون غزنويان براي اداره مملكت مجبور شدندبه عنصر ايراني تكيه كنند،با مرگ
سنجرامپراطوري عظيم سلجوقيان تجزيه گرديد و سلسله هاي سلجوقيان كرمان ،عراق و
كردستان،روم،ارزنه الروم، وشام به وجود آمدند..اينان معاصران خلفاي بيست و پنجم تا
سي و سوم عباسي بوده و در مذهب متعصب بودند وهم حكومت رسمي
و هم به جانشيني خليفه وقت زمام حكومت شرعي را در دست داشتند. شعار«شاه سايه خداست
»از زمان سلجوقيان شيوع يافت.دوران سلجوقيان دوران تضادهاي فئودالهاي قديمي با
فئودالهاي جديد ـ شاهان ، شاهزادگان و اميران سلجوقي ـ است.دردوره سلجوقيان فعاليت
هاي اسماعيليان اوجي عجيب گرفت وپس از سال 487 هجري اسماعيليان ايران به رهبري حسن
صباح كه به نام «شيخ الجبل »يا «پير
كوهستان»معروف بوداعلام استقلال كردندو با نفوذ گسترده خود و عمليات مرگبارفدائيان
از جان گذشته خود خواب و آرام از چشمان شاهان و بزرگان و خلفا ربوده بودند. هشت
سلطان و خليفه و اتابك ، شش وزير،هفده امير ووالي،شش رئيس و حاكم شهر، سيزده قاضي
و پيشواي مذهبي و شمار قابل توجهي از اميران لشكري به ضرب خنجرهاي مرگبارفداييان
اسماعيلي از پاي در آمدند.
كشتارهاي وحشتناك اسماعيليان و هواداران آنان توسط حكومت
،عكس العمل و پاسخ به فعاليت هاي مرگبار فداييان اسماعيلي بود.قتل عام هاي هولناك
سالهاي 495،500،518،521 هجري وساختن مناره ازسرهاي اسماعيليان نمونه هايي از اين
كشتارهاست كه در اسناد تاريخي ثبت شده است .شدت كينه پادشاهان سلجوقي نسبت به فداييان اسماعيلي به حدي بود كه محمد شاه
سلجوقي به برادرش سنجر وصيت كرد كه هروقت يك فرد اسماعيلي را ميكشند خاك آن موضع را بياورند و بر گوراو بيفشانند تا
محمد شاه احساس خشنودي كند.
همچنين به اعتقاد برخي محققان،در اين دوران تحول جنبش
اسماعيليان از يك جنبش مردمي به سازماني كه توسط فئو دالهاي مخالف حكومت به كار
گرفته ميشد قابل توجه است. پايتخت سلجوقيان شهرهاي اصفهان ، همدان و مرو بود و
نظام الملك طوسي وزيرو سياستمدار دانشمند
و فئودال قدرتمند و تيز هوش ايرا ني ازچهره هاي برجسته دوران سلجوقي است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر