تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات
مجموعه دوم.
قسمت.ششم
اسماعیل وفا یغمائی
خطرناكترين دشمنان حكومت در سرزمين
هاي نزديك ، علويان بودندواز آغاز روي كار آمدن عباسيان چشمان عدالت خواهان متوجه
آن ها شد. تا آن هنگام گردي از ظلم و ننگ بر دامان آنها نبود. صفي از شهيدان شورشي
خوشنام وشرفاي عرب از شهيدان كربلا گرفته تاشهيدان شورش زيد و قيام يحيي ذخيره
حيثيت و محبو بيت اجتماعي آنان بود . حتي در جنبش هاي ملي خراسان هم علويان محبو
بيت داشته و مردم شورشي آنان را از خود ميدانستند .
در اين دوران جعفر ابن محمد امام ششم شيعيان درميان مخالفان خلافت داراي
محبو بيت خاصي بودو با اينكه حكومت ميدانست او به ابو مسلم و ابو سلمه جواب رد
داده است ولي او را خطري بالقوه محسوب ميكرد.
دو شورشي مخفي ونامدارعلوي،محمد و
ابراهيم و برادرانشان خطري بالفعل بودند.
از نظر دستگاه خلافت اينان كه پدرشان عبدالله نوه حسين ابن علي امام دوم شيعيان است دو شورشي پارسا ، پاكدامن ، خوشنام وبيباك اند و در ميان
مردم حرمت پيغمبر، علي ،فاطمه ،حسن و حسين را با خود دارند . معروف است كه يحيي
فرزند زيد پيش از شهادتش محمد را به جانشيني خود انتخاب كرده و بر اساس سنت زيد و
يحيي از جانشين آنها جز قيام مسلحانه ـ قيام بالسيف ـ عليه دستگاه خلافت انتظار
نميرود . قضيه وقتي خطرناك تر ميشود كه خبر ميرسد جعفر ابن محمد پيشواي
نامدارشيعيان آنان را دوست دارد و نگران سر نوشت آنان ست .
از آغاز حكومت خليفه دوم عباسي و به پايان رسيدن بهارزودگذرناشي اززوال
حكومت امويان ،ماموران دستگاه خلافت در پي دستگيري محمد و ابراهيم بودند . مدارك
به جامانده از يك طرف نشان ميدهند كه
انواع و اقسام جاسوسان درلباسهاي مختلف سراسر قلمروتحت سلطه خلافت را به دنبال
آنها زير پا ميگذارند وحتي ميان قبايل دور افتاده و كوه نشينان به دنبال آنان
ميگردند و از طرف ديگر هواداران علويان در درون دستگاه خلافت اين دو شورشي را از
دامگاههابا خبر ميكنند .
چون تلاشها به جايي نرسيد در سال
139 هجري دستگيري و زنداني كردن آل علي شروع شد . گروههايي از علويان دستگيرشدند و
به غل و زنجير كشيده شده و به «ربذه »تبعيدگاه مشهورابوذر غفاري روانه شدند .
زندان معروف «هاشميه »از علويان لبريز شد . طبري نوشته است كه چون كاروان اسيران و
زندانيان علوي را حركت دادند. جعفر ابن محمد كه دقيقا فعل و انفعالات و بالار فتن جو سركوب را در نظر داشت و خود او نيز
همان روزها چندين باربه دربارخلافت احضارشده و مورد سئوال قرار گرفته بوداز
پس پرده اي كه او را از ديد بيرون محفوظ ميداشت در حاليكه گذر كاروان اسيران علوي
را نظاره ميكرد و ميگريست گفت : پس از اين وبعداز دستگيري اينان ،ديگر هيچ حرمتي
محفوظ نخواهد ماند .
در سال 139هجري نخستين گروههاي
علويان دستگير و خلع سلاح ميشوند . دستگيري با اسارت عبدالله نوه حسين ابن علي ــ
پدر محمد و ابراهيم دو شورشي مخفي شده ــ و جمع كثيري از علويان شروع ميشود .
شماري از علويان را گردن ميزنند و شماري را به خراسان ميفرستند تادر آن جا گردن
زده شوند . ابو داوود حاكم خراسان آنها را
گردن ميزند . اندك زماني بعد از كشتار علويان در خراسان شورشي در ميگيرد و ابو
داوود كشته ميشود .شورش سركوب ميشود و معلوم ميشود تعدادي از سرداران خليفه كه نام
و نشانشان را طبري ثبت كرده است از جمله منصور ابن مجاشع عامل بخارا ،ابو المغيره
، خالد ابن كثير عامل قهستان ، حريش و... در اين شورش شركت داشته اند . اينان را
گردن ميزنند و شماري از سرداران خراسان را به زندان مي اندازند . همزماني اين شورش
با شورش راونديان قابل توجه است .
شرايط سياسي آن چنان در اين سال
ملتهب بود و دستگيري وشروع كشتار علويان
چنان جوي ايجاد كرده بود كه در مراسم حج مخالفان حكومت تصميم به ترورخليفه ميگيرند
ولي موفق نميشوند. در سال 142 هجري اسپهبد طبرستان عليه خلافت شورش ميكند وتعداد
كثيري از نيروها و طرفداران خلافت را از دم تيغ ميگذراند .
نواحي طبرستان ، گرگان و ديلم از
همان آغاز ورود مهاجمان به ايران ، در پناه سنگرهاي طبيعي سلسله جبال البرز با
سرسختي بسيار مقاومت كرده و مذهب و رسوم اجتماعي خود را حفظ كردند، اين وضعيت از
همان آغاز موجب شد كه مناطق شمالي ايران پناهگاه دشمنان حكومت و بخصوص علويان گردد
و نيز سالها بعد نخستين حكومت مستقل ايراني در سال 250 به رهبري حسين ابن زيد علوي
در طبرستان تشكيل گردد.
در ادامه سركوبها و قيامها شمار زيادي ازعلويان از جمله عبدالله ابن حسن،
نوه امام حسين در زندان كشته ميشوند . دراول رجب سال 145هجري محمد نفس زكيه ،شورشي
مخفي همراه باشورشيان علوي در مدينه قيام
ميكند و مكه را آزاد ميكند .پس از مدتي اين قيام سركوب ميشود و تعداد كثيري
ازشورشيان علوي به قتل ميرسندو سرهايشان در شهرها گردانده ميشود وپيكرهاي شقه شده
برخي از شورشيان در بازارهاوكنگره قصرها ودرحاشيه پلها آويخته ميشود. ابراهيم
برادر محمد نفس زكيه كه جانشين اوست همزمان با شورش مكه دراول رمضان سال 145دربصره
قيام ميكند . او با ياري شورشيان علوي و مردم بصره ، نيروهاي خلافت را شكست ميدهد
و اهواز ، واسط ،كسگر ، فارس و چند ناحيه ديگر از ايران را فتح ميكند . بيش از شصت
هزار نفر ارتش او را تشكيل ميدهند .او در
چندين نبرد سپاهيان خليفه را شكست ميدهد و سرانجام آهنگ رويا رويي با مركز قدرت و
سرنگوني خلافت را ميكند .مبارزات ابراهيم چنان دستگاه حكومتي را به لرزه در آورده
بود كه حاكمان خواب و خوراك نداشتند و خليفه رغبت زفاف با نوعروسان تازه اش فاطمه
و ام مريم را از دست داده بود. در آخرين جنگ
در سال 146، همه چيز در جهت پيروزي ابراهيم به جلو ميرفت كه وحشت جمعي از
سپاهيان ابراهيم به خيال اينكه سپاهيان خليفه از چند موضع حمله كرده اند سرنوشت
جنگ را تغييرداد و ورق بر گشت . ابراهيم و چهار صد تن از علويان در ميدان جنگ باقي
ماندند و آن چنان دلاورانه جنگيدند كه رزم و شهادتشان تا آخرين ،نفر تبديل به
حماسه اي انگيزاننده شد .
شكست ابراهيم وشورشيان بصره يك موفقيت بزرگ براي دستگاه خلافت بود . سر
بريده ابراهيم را به كوفه بردند و خليفه در حاليكه آن را پيش روي خود نهاده بود به
مردم بار عام داد تا به آنها بفهماند كار شورش به پايان رسيده است . در كشاكش همين
ايام روزبه فرزند دادويه پارسي ــ ابن مقفع ــ استاد بي بديل فرهنگ پارسي و عربي و
يوناني ،مترجم كليله و دمنه به عربي و يكي از نوابغ فرهنگي ، به اتهام كفر و زندقه
و در حقيقت شعوبي گري و گرايش به آيين زرتشت وتظاهرصوري به اسلام در سن 36 سالگي
مثله شد و به قتل رسيد . سفيان ابن معاويه دستور قتل او را از خليفه گرفت وتكه تكه
از اعضا بدن او را بريد و در تنور افكند تا ابن مقفع جان داد .
در همين ايام و تحت تاثير شورش محمد نفس زكيه و قتل او سياهان ــ بردگان ــ
در مدينه شورش عظيمي بر پا كردند . اين حكايت همچنان ادامه داشت تا در حوالي سال
150 هجري امواج شورش عظيم و لرزاننده
ديگري از خراسان آغاز شد .
شورشها و قيام هاي
گسترده ايرانيان
همزمان با اين شورشها شاهد اوجگيري
شورشهايي بسيار گسترده ترعليه دستگاه خلافت درميان ايرانيان وسرزمين هاي ايراني
نشين هستيم .به چند نكته در رابطه با اين شورشها بايد توجه كرد.
اول اينكه في الواقع در هيچ دوره
اي از اين دوران ،شعله شورشها و قيامها عليه دستگاه خلافت و اسلام رسمي و حكومتي
كه به عنوان فرهنگ سركوب و كشتاردر ديواره نظام حاكم بكار گرفته شده بودخاموش
نشد.در اين دوران همزمان بادوره حكومت هر خليفه شعله چندين شورش بزرگ و كوچك زبانه
ميكشيد اين شورشهابه روشني نشان ميدهد كه در عالم واقعيت و نه خيالات آخوندي
،ايرانيان پس از بهت اوليه و درك ماهيت فاتحان ايران ،هرگز تن به اسلام رسمي و
حكومتي ندادند وعليه آن تيغ كشيدند ودليرانه جنگيدند.شايد در همين رابطه بتوان راز
و رمزمهاجرت هاي گسترده و گاه عظيم اقوام و قبايل عرب را به ايران و براي حفظ سلطه
سياسي و نظامي درك كرد.
براي سلطه بر ملتي خشمگين وشورشي
كه حاضر نيست زير يوغ برود و نميشود از اوطبقه وقشر اجتماعي مورد نظررا به وجود
آورد بايد ايران را خانه و كاشانه قبايل مهاجر نمود. گروههاي گسترده اعراب مهاجر
به نواحي قومس ،خراسان ، سيستان،هرات ، مرو رود، اصفهان ، كاشان،قم وبسياري نقاط
ديگر ايران سرازير شدندومهاجر نشين هاي متعددي به وجود آوردند.اين مهاجرت ها به
مدت يك قرن ادامه داشت.به عنوان مثال در دوران معاويه از بصره و كوفه پنجاه هزار
مرد جنگي براي هميشه به ايران مهاجرت كردند. اينان با خانواده اشان مهاجر نشين
قدرتمندي با حدود دويست تا دويست و پنجاه هزار تن در خراسان تشكيل دادند. اسناد
تاريخي به روشني نشان ميدهند كه دوازده سال بعد نمونه همين مهاجرت در ابعاد گسترده تري انجام شد.در خيلي از اوقات
ورود مهاجران براي ايرانيان ناخوشايند بودوايرانيان مناطق اشغال شده توسط مهاجران
را ترك ميكردند.مهاجران در بيشتر نقاط محلات خاص خود و پادگانها و مراكز مخصوص خود
را ايجاد ميكردند.مهاجران قبايل بكر ، مضر،تميم وربيعه در خراسان و سيستان قشر
قدرتمند مورد اتكاي حكومت بودند.در تحولات بعدي اختلافات موجب تجزيه و صف بندي اين
قبايل در مقابل يكديگر شد ودر شورش ها و جنبش هاي مختلف بويژه در جنبش ضد اموي خود
را نشان داد.توجه به مهاجرت هاي گسترده ميتواند به خوبي برچگونگي حفظ تعادل در
مملكتي كه نزديك به هزار و چهارصد سال تمدن در پشت سر خود داشت روشني بياندازد وبر
تئوري هاي خوشبينانه آخوندي كه ايرانيان راغرق رضا وتسليم از اسلام رسمي اموي و
عباسي و سپاسگزار وشاكر خدا از اين همه نعمت! وسعادت! وبرادري وبرابري! ميشناسد
پايان بدهد.
دوم اينكه ايراني تباران و عرب
تباران تحت ستم همزمان پرچم شورش عليه دستگاه خلافت را ،گاه بي ارتباط باهم و گاه
در ارتباط با يكديگربر ميافراشتند و هر دوي آنها تحت تعقيب و كشتار يك دستگاه
بودند . توجه به اين مساله ابتذال و سخافت تئوري هاي شوونيستي راكه تلاش ميكنند
لبه حمله رامتوجه نژادها بكنند وبه جاي رويارويي ملت ها با استثمار گران و جباران
به جدال نژاد آريايي با سامي بپردازند ، نشان ميدهد.
نكته سوم اينكه جنبش هاي غول آساي
درون سرزمين هاي ايران و بخصوص نقاط مركزي فرهنگ و تمدن ايراني اگر چه با انديشه
وفرهنگ مذهبي آميختگي هايي جدي داشت ولي در پايه هاي اصلي در بسياري ازاوقات قويا متكي به ذخيره هاي
فرهنگ و انديشه ايران قبل از اسلام بود وتنهادر پايان قرن چهارم هجري بود كه اندك
اندك اين فرهنگ و انديشه در درون ساخت و بافت فرهنگي كه به نام فرهنگ ايران پس از
اسلام ـ فرهنگ اسلامي ـ معروف شد، خود را نهان كردو توسط انديشمندان ايراني در
درون فلسفه و فرهنگ ايران بعد از اسلام جاي گرفت، جزءژنهاي اصلي و ماندگارآن شد،
باعث تفاوت اسلام مورد اعتقاد ايرانيان با اسلام ديگر سر زمين ها شد و سرانجام
باعث خلق مكاتب مختلف عرفان ايراني گرديد .
با اين اشاره به برخي از شورشها و
قيامها در درون سرزمينهاي ايراني نشين ميپردازم. صحبت در باره هر يك از اين شورشها
و قيامها في الواقع مجالي بسيار و ظرفيت كتابي را طلب ميكند ولي براي رعايت اجمال
به هر يك اشاره اي مختصر ميكنم و تحقيق و بررسي بيشتر را به خوانندگان گرامي
واگذار ميكنم .خوشبختانه به همت و با تلاش محققان ايراني و خارجي تاريخ اين جنبش
ها و كم و كيف آن در روشنايي مناسب قرار گرفته است.
قــيام بــزرگ استــاذ
سيس خــــراساني 150 هجري
استاذ سيس در سال 150 هجري در
خراسان در دوره امارت اسيدابن عبدالله عليه دستگاه خلافت قيام كرد.او از بزرگان
وفرمانروايان خراسان بود. نيروي نظامي استاذ سيس سيصد هزار تن بود وعمده نيروهاي
او رامردم هرات ، باد غيس ، سيستان ، مرو و ديگر شهرهاي خراسان تشكيل ميدادند.او
در چند جنگ بر سپاهيان خليفه پيروز شد.سرانجام دستگاه حكومت با حل و فصل تضادهاي
دروني خود، بكار گرفتن تمام نيرويش به فر
ماندهي وليعهد ـ مهدي عباسي ـ وسپهسالاري خازم ابن خزيمه وبكار گرفتن حيله نظامي
در ميدان جنگ اين جنبش را سركوب كرد و در امواج خشونت و خون غرق نمود.در آخرين
نبرد هفتاد هزار تن از شورشيان تا آخرين نفس جنگيدند و كشته شدند.چهارده هزارتن ازا
سيران و زخمي هاگردن زده شدند.فرجام كارخود استاذ سيس اندكي مبهم است.برخي از ماخذ
خبر از پنهان شدن او ميدهند و برخي ديگر اشاره ميكنندكه در سال 151 او وفرزندانش
به نزد مهدي عباسي فرستاده شدند و به تيغ جلادان منصورسپرده شدند.پس از قتل استاذ
سيس و پسرانش ،بعدهامراجل دختر استاذ سيس را به حرم هارون الرشيد فرزند مهدي عباسي فرستادند ومامون خليفه پس از
هارون از اين وصلت زاده شد.
قيام محمد پور شداد وآذر
ويه مجوسي 150 هجري
همزمان با قيام استاذ سيس در
خراسان، محمد پورِ شداد و آذرويه مجوسي نيز در« بُست »پرچم قيام بر افراشتند و به
دعوت استاذ سيس پاسخ مثبت دادند كه با سر كوب قيام استاذ سيس قيام آنان نيز در
محاق فرو رفت.
علل واقعی قیام بزرگ
استاذ سیس
قيام استاذسيس به بهانه خونخواهي
ابو مسلم خراساني آغاز شدولي به واقع استاذ سيس علاقه اي به ابو مسلم نداشت زيرا
ابو مسلم كشتارگر به آفريديان واستاذسيس ادامه دهنده خط اعتقادي به آفريديان بود
ولي محبوبيت اجتماعي ابومسلم ،او را بر آن داشت تا خونخواهي ابو مسلم را بهانه كند.
اين قيام عظيم از نظر ايدئولوژيك بر مباني كهن دين زرتشت و آيين مزدك استوار بود .بابررسي قيام استاذ
سيس ،ضدخليفه بودن،ضد عرب بودن وضداسلام بودن اين قيام خود را نشان ميدهد. نوشته
اند بيشترين پيروان اواز مزد يسنان خراسان وسيستان بودند وبا پرداخت جزيه از آزار
حكومت در امان بودند.انبوهي از پيروان به آفريد كه پس از قتل به آفريداسلام آورده
بودند با آغاز شورش استاذ سيس به دين كهن باز گشتندوشمشير به دست گرفتند.
اززاويه اجتماعي و سياسي آتش اين
شورش از درون كينه و نفرت اقشار تحت ستم بويژه كشاورزاني كه زير فشارهاي مختلف از
جمله فشار مالياتها به جان آمده بودند زبانه كشيد. در همين جا و در رابطه با اين
قيام و ساير قيامهاي دوران عباسيان بايد توجه كرد كه قيام هاي دوران عباسيان نسبت
به قيام هاي دوران امويان بيشتر جنبه طبقاتي به خود ميگيرد و به اقشار و طبقات
محروم نزديك ميشود . در قيامهاي دوره اموي به دليل سياست نژادي امويان تمامي اقشاراز فقير و غني در صف
مخالفان قرار ميگرفتند ولي در دوران عباسيان اقشاري از اشراف ايراني در درون طبقه
حاكم به خدمت آنان در آمدند ،و در مقابل محرومين ايراني و عرب در كنار هم قرار
گرفتند.
قيام المقنع(نقابدار)
،سپيدجامگان 159 تا166هجري
هنوز خاطره استاذ سيس زنده بود كه
هشام ابن حكيم(المقنع) درخراسان پرچم شورش را در دوران امارت حميد ابن قحطبه بر
افراشت .قيام المقنع اندكي پس از مرگ منصور عباسي و در آغاز حكومت مهدي عباسي آغاز
شد.
اين چهره عجيب و شورشي درروستاي
«كازه» از قريه هاي مرو متولد شده بود. به نوشته برخي منابع پدرش ازبزرگان خراسان
ودرجه سرهنگي داشت .هشام مردي بسيار با هوش و زيرك بود و دانش وسيعي در علوم مختلف
داشت.قامتي كوتاه و چهره اي نازيبا داشت و دوران نوجواني و جواني اش را يكسربه
مطالعه و تفحص در علوم و به خصوص علوم غريبه وسيميا گذرانيد.بررسي اسناد و مدارك
تاريخي و آنچه كه در باره اعتقادات او گفته شده نشانگر شناخت و اعتقاد اوبه انديشه
هاي مزدك وخرمدينان خراسان است كه در عهد ابو مسلم توسط فردي بنام خداش از داعيان
خرمديني در خراسان نشر شده بود.
المقنع در جواني مدتي شغل ديواني داشت و در خدمت ابو مسلم بودوبه طور عملي
در جنبش ضد اموي شركت داشت.برخي منابع از جمله نويسنده تاريخ بخارا اشاره كرده است
كه المقنع و يارانش بدون آنكه به احكام مذهبي پاي بند باشند، راستگو، امانتدار،
راز دار و پاي بند به اصول اخلاقي بودند. المقنع پس از قتل ابو مسلم به مخالفت با
منصور پرداخت و از همان آغازادعاي رسالت نمود و نوعي دين تازه را بر پايه هاي آيين
ماني و مزدك ارائه كرد و خود را رسول خواند.منصور عباسي به همين جرم اورادستگير و
در بند كرد ولي هشام از زندان گريخت و به مرو باز گشت و دعوت خود را علني نمود
ومبلغان خود را به نواحي مختلف خراسان فرستاد. آيين و افكارالمقنع بويژه درمناطق
«نسف» وشهر «سبز» كه اهالي آنرا بيشتر
سغديها تشكيل ميدادند با استقبال زيادي روبرو شد. دستگاه خلافت چنان از گسترش آيين
المقنع به و حشت افتاد كه دسته هاي مسلح سوار را در سواحل رودهاي جيحون وآمور دريا
متمركز كرد تا از عبور اواز مرو به جانب سغد جلوگيري كنند زيرا در منطقه سغد و
ماوراءالنهر محبوبيت المقنع بسيار زياد بود.با اين همه المقنع خود را به
ماوراءالنهر رسانيد و در نواحي كوهستاني قلعه هاي واقع در دره زر افشان را پايگاه
كرد و خود درقلعه ستام اقامت گزيدو قيام او دامنه وسيع تري پيدا كرد.به گفته نرشخي
كه خصمانه از المقنع ياد ميكند،مردم روستاها از اسلام رو بر گردانيده و به المقنع
گرويدند و براي مسلمانان روزگار سختي فرا رسيد.درآغاز كار حتي اشراف سغد به المقنع
پيوستند ولي وقتي كار به مصادره اموال و ثروت هاي اشراف به نفع محرومين رسيد اشراف
سغد از او رو برگردانيده وبه سوي نيروهاي خلافت رفتند.در اين هنگام بيشترين
هواداران و نيروهاي المقنع رادهقانان سغدي تشكيل ميدادند. او در اين هنگام با
نقابي سبزكه بر چهره اش مي آويخت در
ملاءعام آشكار ميشد وبا اختراع ماهي كه در ادبيات ايران به «ماه نخشب »معروف است و
آن را هر شب ازچاهي در «قلعه ستام »بر ميآورد انبوه عظيمي را به خود جلب كرد و در
اندك زماني چنان قدرتي يافت كه سپاهيان حكومت از دفع او عاجز ماندند .نوشته اند كه
المقنع از جمله اعلام كرد كه ميخواهد انتقام خون يحيي ابن زيد را بگيرد و اين
مساله جماعات قابل توجهي از پيروان يحيي را به سوي المقنع جلب كرد. نيروها ي
المقنع جامه سپيد ميپو شيدند و از اين رو به سپيد جامگان معروف بودند. المقنع تا
سال 166 در حقيقت درقسمت بزرگي از خراسان
حكومت ميكردو بارها نيروهاي خليفه را در جنگهاي مختلف شكست داد. درسال 163خليفه به
كمك سعيد الحراشي فرمانرواي هرات و كمك اشراف و فئودالها، پس از جنگ هاي متعددبه
قلعه «ستام »اقامتگاه المقنع حمله برد. المقنع با احساس شكست خودرا درخمره اي از
تيزاب سلطاني نابود كرد تا
به دست دشمن نيفتد . برخي نوشته اند او پس از كشتن تمام كسان و زنان و نزديكانش
خود را در تنوري از آتش افكند. افكار و عقايد المقنع ،دانش او و ماهي كه توسط
انعكاس نور ماه در ظرفي از جيوه اختراع كرده بود و سر انجام پايان زندگي و مرگ
عجيبش به او چهره اي افسانه اي داده است و از او چهره اي تاريخي و ادبي ساخته
است.به دليل مرگ عجيب المقنع تا مدتها پيروان او اعتقاد داشتند كه المقنع به آسمان
عروج كرده و سرانجام باز خواهد گشت و پرچم عدل و داد را بر خواهد افراشت .
قيام يوسف برم . 160هجري
در سال 160 هجري خراسان
(شهربخارا)شاهد قيام ديگري به سركردگي مردي به جان آمده از ظلم و ستم بنام يوسف
برم بود. يوسف برم در اندك زماني شمار زيادي از مردم ستمديده راگرد خود جمع كرد و
نيروهاي خليفه در بخا را را شكست داده و فرمانرواي دست نشانده آن ناحيه را از تخت
قدرت به زير كشيد.
مهدي خليفه وقت كه از جانب شورشيان
بخارا خطر بزرگي را احساس ميكرد، به يزيد ابن مزيد شيباني از بزرگترين فرماندهانش
كه در حال جنگ با نيروهاي يحيي خارجي بود دستور داد جنگ با يحيي را رها كرده و به
جنگ با نيروهاي يوسف برم برود . در اين جنگ نيروهاي شورشي از سپاه عظيم عباسي شكست
خورده و يوسف برم را با وضعي توهين آميز به حضور خليفه بردند. يوسف برم در حضور
خليفه با شجاعت بسيار سخن گفت و اورا دشنام داد و
جنايات خليفه و عمال اورا باز گفت. خليفه دستور داد ابتدا يارا ن يوسف را
در برابرش گردن زدند، بعد دو دست و دو پاي او را بريدند تا جان داد ، بعد او را
گردن زدند و بنا به رسم آن روزگار پاره هاي پيكر او را بر پل روي دجله اويختند.
مجري قتل يوسف ، هرثمه ابن اعين ازنزديكان و سرداران مهدي و زبده جلادان خونخواردستگاه حكومت بود.قيام يوسف برم صبغه
سياسي ونظامي و ضد ظلم داشت واز لحاظ ايدئولوژيك بر اسلام و گرايشهاي ملي استوار بود.
شورش سرخ پوشان. 162هجري
اندك زماني پيش از پايان كار
المقنع در گرگان شورش سرخ پوشان به رهبري فردي بنام عبد القهار آغاز شد.اين شورش
كوتاه مدت ولي گسترده و خشن در آغازبا كشتاروسيع وابستگان و عمال حكومت در گرگان
شعله كشيد و در سر انجام با سر كوب خشن و خونين سرخپوشان توسط نيروهاي عمر ابن
علاء كه در ناحيه اي ازطبرستان مستقر بودند و به مصاف سرخپوشان آمدند خاتمه يافت
.شورش سرخ پوشان در گرگان شورشي عليه ظلم و ستم بي حدو مرز عمال حكومت و عكس
العملي خونين در برابر ستم ملي ،فرهنگي ، ديني و طبقاتي بود.
برخي ازتحولات ،جنبش ها وقيــــامهـــــــاي ديگراز
ازسال 162هجري تا حوالي
پايان قرن چهارم هجري
زنجيره تقريبا گسست ناپذيرشورشها و قيامها چه در سرزمينها وشهرهاي حول و
حوش مركز خلافت و چه درقلب مراكز ايراني نشين ومناطقي كه سلطه حاكمان با كثرت
پادگانها ي نظامي وباقدرت شمشيرحفظ ميشد، در تمام دوران طولاني عباسيان و تا وقتي
كه مبارزات استقلال طلبان ايراني به ثمر
رسيد كشيده شده است.در ميان حلقات اين سلسله قيامها و شورشها گاه با جنبش هاي غول
آسا و عظيمي چون جنبش خرمدينان در آذربايجان وقيام زنگيان بصره و اهوازوجنبش عياران سيستان روبروييم كه
سالهاي متمادي ادامه داشتند و بارها دستگاه خلافت را به لرزه در آوردند ودر
نبردهايشان خون دهها هزار تن بر خاك ريخت . گاه نيز در ميان شورشها و قيامها با
قيامي كوچك روبروييم كه چند ماهي بيشتر به طول نكشيده است.
اين قيامهااز زاويه فكري متفاوتند.
برخي از آنها عميقا با بينش شيعي آميخته اند، برخي ريشه در آيين هاي كهن ايران
باستاني و بويژه آيين مزدك و ماني دارند.نمونه هايي ازدعوي رسالت در ميان مناديان
اين قيامها ديده ميشود .نقاط ضعف و قوت اين قيامها و شورش ها براي كسي كه پس از
قرنها حكايت اين قيامها را باز خواني ميكندوبا معيارهاي امروزي از مقولات«آزادي» و
«عدالت اجتماعي»آنها را ميسنجديكسان نيست.در برخي از اين قيامها چهره هايي
ورفتارهايي را ميبينيم كه پس از قرنها ما را به احترام و ستايش خود انگيخته وادار
ميكنند وبرخي رفتارها و خشونت ها وتعصبات وخونريزي ها قابل قبول نيست.برخي افكار و
عقايد شماري از مبارزان آن روزگارتحسين بر انگيزوداراي روح و درونه اي هنوز زنده
است و برخي افكار و اعتقادات شورشيان قابل
انتقاد وياغيرقابل پذيرش است دركادرانديشه انسان اين روزگاربا رگه هايي ريز و درشت
ازخرافات وباورهاي عوامانه مردمان آن قرنها آميخته است، ولي با تمام اينهااين
حقيقت قابل رويت است كه يك ملت به انحاء مختلف و در طول چند قرن با هر امكاني كه
داشته است وباهرسلاحي كه در اختيارش بوده است ،شمشير،سلاح اعتقادوباورهاي فلسفي
ومذهبي وسلاح فرهنگ ،عليه ستم سنگين و سياه ملي ، طبقاتي،ديني ، سياسي و... مبارزه
كرده است . براي قضاوت منصفانه در مورد ضعف ها و كاستي هاي اين جنبشها و براي
نظاره جنبه هاي درخشان وقهرمانانه اين مبارزات ،بايد زمان وشرايط حاكم بر آن دوران
وظلم سنگين و خونين آوار شده برايران قرنهاي اول تا چهارم هجري را به خوبي لمس كرد
وصداي خشمگين ملتي را كه در زير بار ستم سنگين ملي، فرهنگي،طبقاتي و ديني حاضر به
تسليم نيست شنيد، آنگاه هم نقاط ضعف و هم نقاط قوت در ترازوي انصاف وزن خواهند شد.
سخن گفتن و نوشتن از تمام اين
قيامها ، جنبش ها، تغييرات و تحولات حتي به اختصاردر اين ياداشت ها امكان پذير
نيست و حتي اگراز هركدام ده يا پانزده سطر نوشته شود بايد صفحات زيادي به اينكار
اختصاص داده شود ، بنابراين با اشاره به منتخبي از اسامي و تاريخ آنها تاحوالي
سالهاي سيصدو هشتاد هجري ، آغاز هزاره دوم ميلادي جلو می رویم. اين اشارات كوتاه
به عنوان مشتي ازخروار،ميتواند ما را درترسيم مبارزاتي كه براي آزادي و استقلال
صورت گرفته است ياري برساند.برخي ديگر از شورش ها ، قيامها و جنبش ها وتحولات
عبارتند از:
* شورش سرخ علمان(خرمدينان) درگرگان 162هجري
* فعاليت هاي گسترده
زنديكان(زنادقه)و سركوب و كشتاروسيع آنان توسط دستگاه تفتيش عقايد و شكنجه و
كشتارمهدي عباسي 163هجري .زنديكان طيف وسيعي از مخالفان حكومت را از پيروان دين
زرتشت تا مانويان و مزدكيان وتاآزاد انديشاني كه به دين و مذهب خاصي پاي بند
نبودند تشكيل ميداد.
* شورش خونين و خشن سراسر طبرستان به رهبري ونداد هرمزعليه نمايندگان و
نيروهاي خليفه وكشتار گسترده آنان توسط شورشيان 166 هجري.
* شورش خراسان عليه عمال خلافت ، 166هجري.
* سرپيچي طبرستان ازاوامر دستگاه خلافت ،168هجري.
* گسترش مجددفعاليتهاي مجدد زنديكان و طرفداران ماني و مزدك و زرتشت در بغداد
و كشتار و سركوب مجدد آنان وكشتن چند تن از رهبران فكري زنديكان.
* قيام بزرگ «فخ»، قيام حسين ابن علي از نوادگان علي ابن ابيطالب و كشتار
گسترده پيروان او، 169 هجري.
* اوجگيري مجددفعاليت هاي زنديكان و بر پا كردن هزار دار براي بر دار كشيدن
پيروان ماني، مزدك و زرتشت و ساير نحله هاي فكري مخالف حكومت در بغداد،170هجري.
*ــ شورش فضل ابن سعيد حروري عليه دستگاه خلافت،171هجري.
* قيام يحيي ابن عبدالله عليه دستگاه خلافت در سرزمين ديلم،176هجري.
* جنبش بزرگ حمزه ابن آذرك سيستاني عليه دستگاه خلافت ،179هجري.
* قيام وليد ابن طريف جانفروش عليه عمال دستگاه خلافت،179 هجري.
* شورش و تسلط سرخ پوشان در گرگان، 181 هجري.
* قيام ابو عمرو جانفروش عليه دستگاه خلافت، 184 هجري.
* شورش مردم طبرستان و قتل مهرويه رازي از سردمداران خلافت وقت،185 هجري.
* شورش ابي الخصيب عليه دستگاه خلافت،186 هجري.
* شورش ثروان ابن سيف عليه دستگاه خلافت، 191هجري.
* جنبش و شورش بزرگ خرمدينان در آذر
بايجان به رهبري جاويدان پور شهرك رهبر پر شور و بزرگ خرمدينان، 192 هجري.
* قيام محمدابن ابراهيم طالبي(ابن طبا طبا)
از نوادگان حسن ابن علي امام دوم شيعيان عليه دستگاه خلافت در كوفه،199 هجري.
* قيام محمد ابن سليمان علوي از نوادگان امام دوم شيعيان و قيام زيد ابن موسي
علوي از نوادگان امام سوم شيعيان در مدينه عليه دستگاه خلافت، 199 هجري.
* قيام ابراهيم ابن موسي،يزيد ابن بلال،محمد ابن حميد، عثمان ابن افكل وعلي
ابن مرطايي در عراق عليه دستگاه خلافت ، 199 هجري.
* قيام ابو السرايا عليه دستگاه خلافت در عراق ،200 هجري.
* اوجگيري جنبش بزرگ ملي و بيست ودوساله(بابك پور مرداس) بابك خرمدين ـ
جانشين جاويدان پور شهرك ـ سيماي فراموشي ناپذيرمبارزات استقلال طلبانه
وازقهرمانان ملي ايران، 201 هجري.
* ولايتعهدي علي ابن موسي الرضا وحركت گسترده آل ابيطالب درحجازو عراق وحركت
آنان به سوي خراسان،201 هجري.
* سركوب گسترده علويان مهاجر پس ازپايان كارعلي ابن موسي الرضا و پراكنده شدن
آنان در نقاط مختلف ايران،203 هجري
* شكست هاي پياپي نيروهاي يحيي ابن معاذ والي ارمنستان واز سرداران خليفه، از
نيروهاي بابك خرمدين در فاصله سالهاي 201 تا 204 هجري.
* شكست نيروهاي خليفه(نيروهاي آذربايجان، ارمنستان و بغداد) از ارتش
خرمدينان206 هجري.
*قيام عبدالرحمان ابن احمد طالبي عليه دستگاه خلافت ،207 هجري.
* قيام بلال ضبائي جانفروش عليه دستگاه خلافت،207 هجري.
*شكست نيروهاي مامون به فرماندهي محمد ابن حميد طوسي در شش نبرد ازارتش
خرمدينان به فرماندهي بابك و كشته شدن محمد ابن حميد طوسي در ميدان جنگ 214 هجري.
* شكست نيروهاي خليفه ـ نيروهاي اعزام شده از خراسان ـ از نيروهاي بابك
خرمدين 217 هجري.
* قيام محمد ابن قاسم علوي در طالقان عليه دستگاه خلافت،219 هجري.
* خروج وقيام خرمدينان در شهرهاي پارس ، آذربايجان ، ري وهمدان،219هجري
*قيام علي مزدك خرمدين در اصفهان با نيروي بيست هزار نفره،شكست نماينده
خليفه از نيروهاي علي مزدك و حركت ارتش بيست هزار نفره اوبه سوي آذربايجان براي
پيوستن به بابك 220 هجري.
* نبرد سپاهيان بابك با سپاهيان خلافت و كشتار صدهزار نفري خرمدينان و به
اسارت رفتن هزاران تن از زنان و كودكان،220هجري.
* نبرد طرخان از سرداران بابك با سپاهيان خليفه و كشته شدن او به دست عمال
خليفه،222 هجري.
* دستگيري بابك و برادرش عبدالله در كوهستان ارضيه در ارمنستان با خيانت سهل
ابن سنباط شاهزاده ارمنستان224 هجري.
* مرگ دليرانه بابك خرم دين وبرادرش عبدالله خرمدين در مسلخ خليفه المعتصم
بالله وبه دست ِ «نود نود» جلاد بيرحم دربار خلافت225هجري.
* شورش مازيارپور قارن عليه دستگاه خلافت در طبرستان،224هجري.
* قيام ابو حرب مبرقع عليه دستگاه خلافت، 227 هجري.
* شورش يحيي ابن عمر علوي وشورش علويان وزيديان در كوفه ،واسط و بستان عليه
دستگاه خلافت ،250 هجري.
* ادامه مهاجرت و عزيمت علويان به ايران و پناه جستن در ميان شورشيان و ناراضيان
ايراني پس ازپايان شورش يحيي ابن عمر علوي، 250 هجري.
* شورش گسترده مردم در طبرستان و قيام حسن ابن زيد طالبي (داعي كبير)وآغاز
حكومت علويان زيدي در طبرستان،250هجري.
* قيام كوكبي از نوادگان علي ابن ابيطالب در قزوين و زنجان،251 هجري.
* قيام اسماعيل ابن يوسف علوي در مكه،251هجري.
* قيام مساورابن عبدالحميد خارجي دربوازيج عليه دستگاه خلافت،253هجري.
* قيام حسين ابن محمد طالبي در كوفه،253 هجري.
*اوجگيري مبارزات دليرانه واستقلال طلبانه عياران سيستان به سرداري يعقوب
ليث و فتح سيستان و كرمان و فارس توسط سپاهيان يعقوب، تشكيل ارتش صد هزار نفري
مبارزان سيستاني254 هجري.
* آغاز شورش و جنبش عظيم پانصد هزار نفري زنگيان(بردگان و غلامان) در بصره
،آبادان، اهواز ونواحي جنوب ايران به رهبري علي ابن محمد ابن عبدالرحيم طالقاني
(صاحب الزنج)،255هجري.
* تسلط يعقوب ليث بربلخ ،تخارستان، وسند،257هجري.
* گسترش مبارزات صاحب الزنج و پيروزي هاي درخشان شورشيان بر سپاهيان دستگاه
خلافت 257 هجري.
* تسخيرنيشابور وتهاجم به مازندران توسط سپاهيان يعقوب ليث صفار259 هجري.
* آغاز فعاليت ابو عمروعثمان ابن سعيد عمري به عنوان نخستين نايب دوازدهمين
امام شيعيان پس از شروع غيبت صغري به اعتقاد شيعيان دوازده امامي،260 هجري
* تحول اسماعيليان از يك مرام مخفي فكري و مذهبي به يك جنبش اجتماعي و سياسي
شورشي عليه دستگاه خلافت توسط عبداله ابن ميمون قداح اهوازي ، 260 هجري.
* آغاز قدرت گرفتن سامانيان وشروع حكومت نصر ابن احمد ساماني در نواحي خراسان
و ماوراءالنهر 261 هجري.
* آغاز فعاليت هاي قرمطيان در ايران و عراق
،261 هجري.
* سرپيچي يعقوب ازفرمان خليفه،حمله ارتش يعقوب به مركز خلافت و شكست ارتش
عياران سيستان از سپاه خليفه المعتمد بالله، 262 هجري.
* تلاش صاحب الزنج براي اتحاد با يعقوب ليث صفارورد پيشنهاد صاحب الزنج توسط
يعقوب ليث به دليل اختلاف در اعتقادات مذهبي 262 هجري.
* ردكردن پيشنهاد دستگاه خلافت توسط يعقوب وآماده شدن مجدد ارتش عياران
سيستان براي فتح بغداد و بيماري و درگذشت ناگهاني يعقوب ليث سردار نامدار استقلال
طلب ايران ، 265 هجري.
* ادامه جنگهاي زميني و دريايي نيروهاي صاحب الزنج با سپاهيان خلافت و تسلط
او بر نواحي بصره ، آبادان ، شوش ، دشت ميشان ، جي ، گنديشاپور و... 266 هجري.
*درگذشت حسن ابن زيد علوي(داعي كبير) پس از بيست سال فرمانروايي بر طبرستان
و آغاز حكومت محمد ابن زيد علوي 270 هجري.
* شكست نيروهاي صاحب الزنج ، سقوط شهر مختاره پايتخت زنگيان به دست ارتش
خليفه و پايان كار جنبش بزرگ صاحب الزنج، 270 هجري.
* كشف جنبش مخفي ايرانيان ساكن عراق و علويان به رهبري حسن ابن سهل ايراني
براي بر اندازي خلافت ، و زنده زنده كباب كردن حسن ابن سهل به دستور خليفه المعتضد
، 280 هجري.
* فتح بحرين توسط ابو سعيد جنابي قرمطي و آغاز حكومت قرمطيان درلحسا، 287
هجري.
* قتل عمرو ليث صفاري جانشين يعقوب
ليث در زندان خليفه المعتضد ، 289 هجري .
* كشتار گسترده و خونين قرمطيان در كوفه به دستور خليفه المعتضد ، 289 هجري.
* ادامه كشتارهاي خونين قرمطيان توسط خليفه المكتفي ، 291 هجري .
* گسترش فعاليت هاي حسين ابن منصور حلاج بيضاوي عارف شورشي و پيروان او
ودستگيري و حبس اوبه فتواي فقهاي وقت و دستور خليفه ، 300 هجري.
* آغازاسلام آوردن گسترده
ديلميان سر سخت و تسليم ناپذير با تبليغات
علويان پس از حدود سه قرن مقاومت و جنگ و خونريزي عليه اسلام رسمي، 300 هجري
* قتل ابوسعيد جنابي پيشواي قر مطيان
و جانشيني ابو طاهر جنابي، 301 هجري.
* حملات خشن و خونين قرمطيان به شهرهاي عراق و عربستان به دستور ابوطاهر
جنابي و ادامه تهاجمات خونين پس از قتل ابو سعيد تا مرگ ابوطاهر 301 هجري تا 331
هجري.
* قتل فجيع منصور حلاج ، بر دار كشيدن و سوختن پيكر او در زمان خليفه المقتدر
، 309 هجري.
* كشتار فجيع جمعي از پيروان حلاج در بغداد و آويختن سرهاشان بر سمت غربي
ديوار زندان بغداد ،312 هجري.
* اوجگيري فعاليت هاي باطنيان در قلمرو پادشاهان ساماني ،320 هجري
* بنياد گذاري و قدرت يافتن آل بويه(ديلميان) نخستين دولت ايراني شيعي مذهب ،
321 هجري.
* ضعف شديد دولت عباسيان وتجزيه قلمرو وسيع خلافت عباسي،322 هجري.
* ورود سپاهيان ديلمي به بغداد تحت فرماندهي احمد بويه( معزالدوله) و خواندن
خطبه و زدن سكه بنام او در بغداد، دهم جمادي الثاني سال 334 هجري.
* خلع خليفه المستكفي بالله از خلافت توسط معزالدوله ديلمي واعلام خلافت
المطيع وبالله فرزند مقتدر عباسي به جاي المستكفي و بالله، بيست و سوم شعبان سال
334 هجري.
* ترويج مذهب شيعه در ايران و عراق
در مراكز قدرت ديلميان و برگزاري نخستين مراسم بزرگ ورسمي سوگواري براي
شهيدان كربلادر دهم محرم سال 352 هجري.
* فتح بغداد توسط عضدالدوله ديلمي و كشته شدن عزالدوله ديلمي فرزند معزالدوله
، 364 هجري.
* تاجگذاري عضدالدوله ديلمي در بغداد به عنوان سلطان شرق و غرب و شاهنشاه
وواگذاري تمام اختيارات خلافت توسط خليفه
الطائع و بالله به عضد الدوله ديلمي، 364 هجري...
پس از سه قرن ونيم
مبارزه و مقاومت
از هنگام سقوط مداين پايتخت
ساسانيان در سال 16 هجري(637) ميلادي تازمان ورود ارتش پرقدرت جنگجويان ديلمي به
بغدادو سقوط بغداد شهرهزار ويكشب وجايي كه ساليان دراززمام ايران در دست خليفگان
قدرتمندي بود كه در يكدست شمشير، در دست ديگرعصاي پيامبرو بر شانه رداي پيامبر را
داشتند و قدرت مذهب و حكومت را يك جايدك ميكشيدند، حدود سه و نيم قرن سپري شده
بود. آنچه اندكي پس ازورود ارتش ديلميان با آن جنگجويان قوي هيكل با سپرهاي بلند
مهيب و شمشيرهاي پهن وغرش هايشان به زبان مردمان گيل و ديلم و پارسي در بغداد رخ
داد اگر چه با خونريزي همراه نبود ولي در بسياري از زواياگويي تكرارماجراي فتح
مداين وغارت خزاين سلطنتي ، تكه تكه كردن فرش بهارستان و حوادث آن ايام در سال 16 هجري بود ، با اين تفاوت كه اين
بارفاتحان مغلوب و مغلوبان فاتح شده بودند.
دوازده روز بعد از فتح بغداد
،ديلميان خليفه المستكفي بالله بيست
ويكمين خليفه عباسي را از تخت به زير كشيده عمامه اش را بر گردنش انداختند واو را
كشان كشان به مقرمعز الدوله بردند ودر برابر پاي معزالدوله به خاك افكندند و كاخ
خليفه كه اسباب و لوازم پر شكوه حكومت تمامي خلفا در آن در طول قرنها جمع آوري شده
بود چنان به غارت رفت كه در آن چيزي باقي نماند. سي سال پس از اين واقعه و پس از
فرمانروايي مطلق معزالدوله ، عضدالدوله ديلمي رسم پادشاهان ساساني را كه قرنها
مورد نفرت خلفا بود در شاهنشاه خواندن خود و تاج بر سر نهادن در بغداد احيا كرد و
از بازيهاي شگفت روزگار اينكه به خليفه الطائع بالله دستور داد كه در تاجگذاري او
شركت كند و خليفه به خادم خود طريف فرمان داد تا تاج بر سر عضد الدوله بگذارد وخود
نيز دو لوا ـ پرچم مخصوص ـ بنشانه حاكميت
عضدالدوله بر شرق و غرب براي «شاهنشاه شيعه مذهب ايراني هواخواه علويان »بست.
براي مبارز وانقلابي امروزي شاه و
خليفه و تاج شاه و عمامه خليفه هردوبه كار انبار تاريخ و موزه ها ميخورند. در طول
قرنها شاه و خليفه امتحان خود را داده اند، ولي به روزگارگذشته سفر كنيم و در عرصه
نسبيات تاريخ و با در نظر گرفتن واقعيات و امكانات آن دوران حكايت را بنگريم
،انگار تاريخ دچار تغييراتي شده است .در عرصه آرماني طبعا نميتوان كمال مقصود را
در عضدالدوله ديلمي يافت و دنبال كرد،ولي فارغ از اين و در حيطه نسبي گرايي تاريخي
و دنياي تحقيق و تفحص در تاريخ ايران و در سرفصلي تازه پس از حدود چهار قرن مبارزه
خونين عنصر ايراني و عنصرشيعه در هيئت عضدالدوله ديلمي بر بغداد حكم ميراند وپس از
سه قرن و نيم آل عباس نيز چون آل اميه و اگر چه نه به آن حدت و شدت در حال خارج
شدن از گردونه تاريخ اندوايرانيان و علويان كه قرنها طعمه كشتارها و سر كوبها بوده
اند و در گذرگاههاي خونين تاريخ گاه به اجبار و گاه به اختيار، شانه به شانه هم
عليه ستم مشتركي كه بر سرشان آوار شده بود جنگيده اند،سرانجام در رهگذاري ازشورش
در پي شورش سر بر آورده اند.
سقوط بغداد ، ارتش ديلميان و عزت و
حرمت علويان ، تجديد بناي باشكوه مدفن علي ابن ابيطالب و حسين ابن علي، رسيدگي به
وضع معيشت علويان عراق و بسياري نمونه هاي ديگرحاكي از اين است كه ايران در افقي
ديگر از تاريخ خود قرار گرفته است . اين افق براي كسي كه مسافر كنجكاو تاريخ ايران
است حتي پيش ازدوران ديلميان و سقوط بغداد نيز قابل رويت است . واقع امر اين است
كه پس از زنجيره اي از شورشها و گذر از سالياني طولاني كه ايرانيان شمشيرو سپر از
كف بر زمين نگذاشتند، ازنيمه دوم قرن سوم يكپارچگي سرزمينهاي خلافت به دليل اين
مبارزات خدشه دار شد و رو به زوال رفت وديگردستگاه خلافت آن قدرت اوليه را نداشت.
ازسال 250به بعد و در دوران خليفه المستعين ،علويان بر طبرستان و گرگان كه
از سخت ترين دژهاي مقاومت بود و جنگجويان مهيب وشورشي اش در هر فرصتي بر عليه
مهاجمان تيغ ميكشيدند،حكومت ميكردند.تسلط سادات طالبي بر طبرستان موجب فعل و
انفعالاتي شد كه بعدهانتايج خود را نشان داد.اين سرزمينها كه از پناهگاههاي اصلي
شيعه بود در دامان خود پهلوانان و و جنگجوياني را پرورد كه تحت تاثير تعليمات علويان
و آل ابوطالب تبديل به سرداران سپاهيان علويان شدند.اسفارپورشيرويه، علي پور
خورشيد، ماكان پوركاكي،مردآويج پور زيار،از اين زمره اند.پيش ازفرزندان بويه
مردآويج قصد داشت پس از اجراي مراسم جشن سده در اصفهان (در سال 223هجري)، به بغداد
لشكر بكشد و كاردستگاه خلافت را به پايان رساند،كه در حمام بر اثرتوطئه اي در زير
تيغ هاي غلامان ترك به قتل رسيد.نكته مهم در قيام علويان اين است كه وجود حكومت
علوي نه تنها معناي نفي سياسي خلافت بلكه
همزمان معناي نفي ديني خلافت نيز بود زيرا علويان زيدي حاكم بر طبرستان نمايندگان
نهضتي شيعي بودند كه از اساس خلفاي عباسي را غاصب ميدانستند و همين مساله خلفاي
عباسي را به شدت نگران ميكرد.به غير از علويان از سال 253 به بعد خراسان پهناور و
سيستان بزرگ كه بخش عظيمي از ايران آن روزگار را تشكيل ميدادند و از مهمترين مراكز
تمدن و فرهنگ بودند در زيرنگين قدرت ارتش عياران به فرماندهي يعقوب ليث بود و از
خليفه جز نام و نشاني وجود نداشت. بخشي از خراسان و ماوراءالنهرنيز از سال 261 در
يد قدرت سامانيان بود كه عليرغم نزديكي به دربار بغداد و رعايت احترام خليفه بيش
از آن ايراني بودند كه بتوان به آنها اعتماد كرد.باطلوع دولت آل بويه و آل
زيار،فارس و ري و عراق عرب نيزمستقل شد و در هنگامي كه معزالدوله ديلمي با
جنگجويان ديلم و از راه واسط روانه بغداد بود خليفه تنها بربغداد و حومه بغداد
آنهم در وضعي بسيار آشفته تسلط داشت.به اين مجموعه تحولاتي چون شورش عظيم و مبارزات
پانزده ساله زنگيان ، فعاليت هاي قرمطيان و تحولات و فعاليت هاي فكري و فرهنگي
مخالفان گوناگون حكومت و خلافت را بيفزاييد تا تصوير روشن تري اززوال خلافت عباسي
را كه نتيجه مبارزات و شورشهاي بي وقفه و خونين ايرانيان و علويان بود، در برابر
داشته باشيد.با اميد به اينكه خوانندگان گرامي خود بيشتر از اين مختصر و در
فرصتهايي مناسب به كنكاش دراين بخش بسيار مهم از تاريخ ايران بپردازند،درآغازهزاره
دوم ميلادي و در شرايطي كه دولت غزنويان در حال گسترش و قدرت گرفتن هر چه بيشتر
است با نگاهي كلي به برخي حوادِ ث تاريخي اندك اندك از فضاي تاريخ به فضاي فرهنگ و
ادبيات ميرويم تاكنكاش خود را دنبال كنيم.
نگاهي گذرابه سلسله هاي
حكومتگرپس ازفتح ايران
ودرطول هزاره دوم ميلادي
درايران
نكته ضروري
تااين نقطه در بررسي تاريخ ايران ،
با هم از خم و پيچ برخي حادثه ها و ماجراها گذشتيم و در تاريكي راهها و گذرگاهها و
دهليزها ، چراغ و فانوسي روشن كرديم و برخي از حقايق پنهان در درون تاريخ ايران را
مشاهده كرديم . تلاش وكوشش در
اين سلسله تحقيق و بررسي ، ازآغازاين بود و هست كه هرچه زودتراز حيطه تاريخ
به سرزمين فرهنگ و ادب ايران برسيم و در نقاطي كه صاحبان ماندگار و اصلي اين مرز
بوم ــ مردم ايران ــ و نمايندگان فكري و فرهنگي ومبارزاتي شان ــ دانشمندان ،
فيلسوفان ، عارفان ، شاعران ، نويسندگان ، هنرمندان مبارزان و مجاهدان و...ــ از
جان و روح ايران نگهباني كرده اند ،
سرگذشت راستين ملتي كهن را مشاهده كنيم . ولي در عالم واقعيت و اگر در پي اين
باشيم كه حقايق تاريخ و ادب را نه به عنوان محفوظات ذهني و ميراثي مرده ، بلكه
بمثابه چراغ راهنماي حركت وافزون كردن شناخت و بينش
در يابيم ، از درك شرايط سياسي حاكم بر ايران گذشته
ناگزيريم . به همين علت پس از اشاراتي مختصر به برخي از جنبشها ، گذري اشاره وارو
مختصر برنوعي كرونولوژي ، از زاويه خاندان ها و دولتهائي كه بر ايران پس از اسلام
تا اين روزگارحكم رانده اند ضروريست . اين گذرما را بيشتر با اين مقوله آشنا ميكند
كه ايران از چه دهليزهاي خونين و تاريكي
از حكومتها گذشته و مردم ايران چه تجربياتي را از سر گذرانده اند . اين گذر ما را
هر چه بيشتر با ارزش مبارزات فرهنگي و ادبي و تلاشهاي فرهنگسازان ايران آشنائي ميدهد. . در همين رابطه بود كه در آغاز اين سلسله
نوشتارها اشاره شد از آنجا كه هدف در اين نوشته ها ادراك تاريخي و فرهنگي و نور
تاباندن بر نقاط تاريك است ، از شيوه زمان شكسته يا رفت و برگشت در زمان و تاريخ
استفاده ميشود . با به كار گرفتن همين شيوه
، در پا يان اين كرونولوژي فشرده
،به عقب باز ميگرديم وسفر خود رابار
ديگردر توالي زمان و تاريخ ايران از سر ميگيريم .
مقدمه اي بر كرونولوژي
هزاره دوم ميلادي بااوجگيري قدرت غزنويان و افول ديگر حكومت هايي كه قبل از
غزنويان بر ايران حكم ميراندند آغاز شد .پيش از غزنويان ،طاهريان ( 206ــ 259
هجري)به دست صفاريان ،وعلويان(250ـ
316هجري) به دست سامانيان وبانفوذ ديلميان وآل زياراز صحنه تاريخ محو شده
بودند.كار سلسله صفاريان به دست سامانيان
به انجام رسيده بودو عمرسلسله سامانيان با شكست عبدالملك ابن نوح ساماني نهمين
پادشاه ساماني از محمود ابن سبكتكين پادشاه غزنوي به پايان رسيده بود.
سلسله هاي چغانيان ،خوارزمشاهان آل
عراق ، خوارزمشاهان آل مامون، فريغونيان،سيمجوريان وشاران غرجستان كه درمشرق ايران
،وآل باوند،آل قارن وپادوسبانان كه درشمال ايران به موازات سامانيان حكومت
داشتندياازبين رفته و يا در حال زوال بودند.اينان حكومت هاي محلي بزرگ ياكوچكي
بودند كه يادرسايه حمايت دولت ساماني ويابه طور مستقل روزگار ميگذرانيدند . برخي
از اين حكومتها به صورت حكومت هاي ناحيه اي تا مدتها بعد دوام آوردند .درغرب ايران
نيزكارحكومت هاي كوچك بني دلف (از210تا285 هجري دركردستان وگاه تاحدوداصفهان
ونهاوند)وبني ساج(از276تا319هجري درآذربايجان وگاه ارمنستان)وحسنويه(از348
تا406هجري در كردستان ودينورونهاوندوهمدان)حكم ميراندند به اتمام رسيده بود.
ازميان سلسله هاي گذشته هنوزآل
زيار و آل بويه بر صحنه تاريخ حضور داشتند و تا انقراض نهايي آنها به دست سلجوقيان
و ورود طغرل سلجوقي به بغداد در سال 447 هجري مدت زماني باقي مانده بود ولي واقعيت
اين است كه با آغاز اقتدار تركان غزنوي ديگر صلابت جنگجويان ديلمي رنگ باخته بود
،چنانكه در انتهاي دوران آل زيار ،منوچهر
فرزند قابوس حلقه اطاعت سلطان محمود را در گوش كرد و پسر او انوشيروان ،دست نشانده
سلجوقيان گرديد .با آغاز زوال علويان و آل بويه و آل زياربه دو مسئله ديگر نيز
بايد توجه كرد ، در اين سر فصل وتا مدتهاي مديد و در امتداد سلسله هاي گوناگون ما
باحكومتهاي تركان ، تركان غزنوي، سلجوقي ، خوارزمشاهي ، و ... روبرو هستيم و نيز
با قدرت گرفتن حكومت هاي تركان كه به نحله هاي مختلف تسنن معتقد بودند ، معتقدان
به نحله هاي مختلف تشييع دوباره در حاشيه قرار گرفتند وبه تاريك و روشني كه جايگاه
مخالفان واپوزيسيون شورشي بود تغيير مكان
دادند وتادوران صفويه كه تشييع رسمي باليده در خاندان شيخ صفي الدين اردبيلي با
كشتارهاي وحشيانه وخونين پيروان تسنن ، به
ضرب شمشيرهاي خونريزقزلباشان شيعه و به دستور شاه اسماعيل صفوي به زورتبديل به آيين رسمي ودولتي گرديدوپس از
اسلام اموي و عباسي ــ به قول دكتر علي شريعتي
طلايه تشييع صفوي پديدار شد ــ در مقاطع مختلف جزء قربانيان كشتارهايي كه
به بهانه الحاد و بد مذهبي انجام ميگرفت قرار گرفتند. براي داشتن تصويري كلي از
قرن چهارم به بعد و تا زمان حاضر گذري هرچند شتابزده و كلي بر نامها و اسامي سلسله
هاي حكومتگر لازم است، ولي از آنجا كه اشاره شد كه پس از قرن چهارم تا پايان دوران
قاجاريه ما با انواع و اقسام حكومت هاي ترك روبروييم توضيحي كوتاه در اين باره
روشن كننده برخي نكات است.
ورود تركان به ايران و تاريخ ايران
در بسياري از اوقات از كلمه ترك و
حكومتگران ترك اين گونه برداشت ميشود كه مراد ازترك در تاريخ ايران هموطنان آذري
ماهستند كه از دير باز تاريخ ايران از ساكنان و صاحبان ايران بوده اند ،ولي واقعيت
تاريخي اين رانمي گويد. حكايت تركان مورد نظردرتاريخ ايران ،از دور دست تاريخ ،در سرزمينهايي دوراز ايران واز زماني آغاز
ميشود كه درنيمه اول قرن پنجم ميلادي يكي از قبايل خيون(هون) بنام آسنا ،بر اثر شكست از امپراطور
چين به جانب مغرب آمد و به دو دسته تقسيم شد،شاخه اي از اين قوم از مغولستان تا
اورال را براي اقامت بر گزيدند و دسته اي اي ديگر منطقه اي را كه از كوههاي آلتايي
تا سيحون ادامه داشت براي خود انتخاب كردند. نام دومين دسته «دورك »ـ مشتق از نام
كوهي كه شكل كلاه داشت و كوه دورك ناميده ميشد ـ بود، بعدها كلمه دورك به «تورك »و
سرانجام «ترك »تبديل شدوتركان ياد شده دراين نواحي سلطنتي تشكيل دادند.
در ميان سرزمين تركان و ايران عهد
ساساني قبايل جنگجوي هفتال زندگي ميكردند، به همين علت دردوران انو شيروان،(دوران
حكومت 531 تا579ميلاذي) انوشيروان با خاقان تركان ـ موكان ـ متحد شد و هفتالان را
شكست داد و سرزمين هاي هفتالان ميان ايران و
و خاقان ترك تقسيم شد. پس ازاين ماجرابراي ادامه اتحاد ،انوشيروان دختر
خاقا ن را به همسري اختيار كرد ولي عليرغم اين ازدواج سياسي پس از چندي جنگ ميان
ايران وخاقان ترك شروع شد.
تا پايان دوران ساسانيان اين حكايت
ادامه داشت. پس از شروع دوران اسلامي اقوام ترك اسلام آوردند و به صورت اقوام
مهاجريا غلام و سپاهي وارد ايران شدندوايران پس ازانبوه مهاجران عرب ـ كه پيش از
اين اشاره شد ـ اقامتگاه انبوه مهاجراني شد كه بعدهادر تاريخ ايران نقشهايي اساسي
پيداكردند.
نكته مهم در اين رابطه اين است كه عدم توجه اسلام به مليت و نژاد و اتكا و اعتقاد به امت
واحد مسلمان ،سدنژادي محكمي را كه اشكانيان و ساسانيان در برابر تركان ايجاد كرده
بودند برداشت و اقوام و قبايل ترك ـ اورال و آلتايي ـ با پذيرش اسلام به خراسان و
ماوراءالنهر سرازير شدند و بر اساس واقعيات تاريخي قرنها بلاي جان و هستي مردم
ايران گرديدند.
در رابطه با نفوذ تركان درمركز
خلافت ،از دوران المعتصم بالله ( دوران خلافت از208 تا 227هجري)نفوذ تركان زياد
شد.مادر خليفه ـ مارده ـ از كنيزان ترك بود و بيش از اين ،ترس از نفوذ ايرانيان و
هواداري آنان از علويان موجب شد كه سپاهي متشكل از هجده هزار تن از تركان
نيرومند جنگجو به وجود بياورد و براي حفظ
نژاد آنان وعدم اختلاطشان با اعراب و ايرانيان براي آنها كنيزان ترك مهيا نمايد
.اينان كه در آغاز به دليل قدرت بدني و جنگجويي و خصايص نژادي باعث قدرت دستگاه
خلافت شدندو تبديل به سرداران و امرا در بسياري از سرزمينهاي خلافت گرديدند، پس از
مدتي حتي خلفا را تحت سلطه و اقتدار خود قرار داده و بلاي جان آنها گشتند.
دور از مركز خلافت ،در ايران نفوذ
تركان در امور لشكري و كشوري از زمان سامانيان آغاز شد. سلاطين ساماني و بعدها در
دربارهاي آل زيار و آل بويه غلامان ترك را به دليل جنگاوري وقدرت بدني زياد
وكنيزان ترك را به دليل زيبايي چشمگيرشان
ميخريدند و اندك اندك در دربارهاي ايراني شماره تركان افزون و نفوذشان زياد شد و
سرانجام با رسيدن به مقامات كشوري و لشكري حساس توانستند با ايجاد حكومت هايي نظير
غزنويان و سلجوقيان وخوارزمشاهيان و...نفوذ خود را قرنهادر ايران و ممالك همجوار
ايران تا آسياي صغير و سوريه داشته باشند.در حقيقت تاريخ ايران پس از اسلام به
جزسه قرن اول و به غير از چند دوره كوتاه تا دوران قاجارها جولانگاه حكومتهاي ترك
و ايلات و عشايرجنگجوئي شد كه تاريخ ايران و سرگذشت مردم را باخونريزي و جباريت
رنگ آميزي كردند.
پيش ازاستيلاي تركان دوره اي را كه
طي آن حكومت هاي طاهري، صفاري ، ساماني،آل بويه و آل زيارحكم راندند بايد دوران
حكومت هاي ايراني ناميد.به دست آوردن استقلال و احياي زبان پارسي ، رشد ادبيات و
احترام به اهل هنروآزادي نسبي افكار و عقايد مذهبي حاصل اين دوران است.از پايان
قرن چهارم عنصر ترك به دو عنصر عرب و ايراني افزوده شدوبه زودي بر آنها غلبه يافت
وتمدن اسلامي تا حد زيادي صبغه تركي گرفت .با اين توضيح اشاره وار به سلسله هاي
حكومتگر ميگذريم.
حكومتگران وسلسله هاي حكومتگر در ايران
از دوران طاهريان تا پايان قرن چهارم هجري
حكومت طاهريان ازسال 204هجري 819
ميلادي شروع ميشود . پيش از اين دوران ، از زمان زوال دولت ساساني و فتح ايران ، حكومت
بخشهاي مختلف فتح شده در ايران در دست فاتحان ،ودر اكثر اوقات اميران و حاكمان عرب
انتخاب شده ازمركز حكومت ،و تحت نظرخلفاي اوليه
عمر ابن خطاب ، عثمان ابن عفان ، علي ابن ابيطالب ،وبعدخلفاي بني اميه و
سپس خلفاي بني عباس بود.
سلسله طاهريان اولين سلسله ايراني تباربعد از اسلام است كه در زمان
مامون با طاهر ابن حسين سردارو جانشين
مامون در خراسان وقاتل امين ـ برادر مامون ـ
درخراسان بنيادگذاري شد و به نوعي اعلام استقلال كرد.
ســــــــلــــــسله طـــاهـــــــــــــــريـــــــان
205ــ 259 هجري ،
820 ـ 872 ميلادي
1ــ طاهرابن حسين 205ــ هجري207،
سرسلسله طاهريان است، او در خراسان نام مامون را از خطبه انداخت و اعلام استقلال
كرد و اندكي پس از آن به دليل مسموميت به دست ماموران مخفي مامون وبه روايتي كنيزي كه از سوي مامون مراقب او
بودجان خود را از دست داد .
2ــ طلحهابن طاهر207ــ213هجري، حاكم سيستان بود و بعد از مرگ پدرش جانشين
او شد ، روزگار او به جنگ با خوارج مخالف خلافت
بخصوص حمزه خارجي از شورشيان نام آور سيستان ،و روزگار برادرش به تهيه سپاه
براي جنگ با بابك خرمدين سپري شد.
3ــ عبداللهابن طاهر213ــ230هجري، جانشين طلحه و از سرسخت ترين دشمنان
شورشيان سيستان و در خدمت دستگاه خلافت بود.او پس از سركوب شورشيان خارجي در
سيستان به دستور معتصم خليفه عباسي ،
مازياررا دستگير كرد و به بغداد فرستاد .
4ــ طاهرابن عبدالله230ــ 248 هجري،دوران او به طور نسبي دوران آرامش در سيستان
بود.
5ــ محمدابن طاهر248ــ259،آخرين امير سلسله طاهريان است . او اميري مستبد
و خوشگذران بود و دولت او در سال 259 به دست يعقوب ليث مضمحل گرديد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر