(بخش سوم)
اسماعيل وفا يغمائى
تابلوي چهارم، (تابلوي غيبت): دوران غيبت و انتظار
«حديث نبوي، به نقل از صحيح ترمذي جلد دوم و صحيح ابي داوود جلد دوم ، از كتابهاي حديث مورد استناد و قبول اهل سنت»ا
در ميان شاخه هاي منشعب از اسلام ـ به معناي كلي ـ شيعه تنها شاخه اي ست كه به امامت اعتقاد دارد و در ميان شاخه هاي منشعب از شيعه ،شيعه دوازده امامي تنها شاخه اي است كه مقوله امامت رادر دوازده امام مشخص خلاصه ميكند. در ساير شاخه ها مثلا شيعه اسماعيلي، مقوله امامت تا الي غير النهايه مي تواند ادامه پيدا كند.
توجه به اين نكات در درك مقوله امامت در شيعه دوازده امامي ياري رسان است.
تشيع دوازده امامي اعتقاد ندارد كه امامت و خلافت بايد در خاندان پيامبر و علي موروثي باشد. تشيع دوازده امامي اعتقاد دارد و اعلام ميكند كه خداوند نه برامامت و خلافت تمام فرزندان علي و فاطمه بلكه به امامت دوازده تن مشخص از آنان كه هر دوازده تن از معصومين هستند و به صفت عدالت آراسته اند و به اراده او بر گزيده شده اند نظر دارد. در نظرگاه شيعه سالها قبل از متولد شدن امامان، امامت آنها قطعى بوده و در همين رابطه احاديث فراوانى در كتب شيعه وجود دارد، به همين دليل شيعه دوازده امامي تبعيت از محمد حنفيه فرزند علي ابن ابيطالب را نمي پذيرد،و فاطميان و اسماعيليان را به رسميت نمي شناسد .
مقوله امامت در شيعه دوازده امامى در ريشه و پايه خود مقوله اى فلسفى و مقدس و فرا زمينى و در حيطه تاريخ مقدس قابل شناخت است .شيعه در اين نقطه از سلطنت موروثي فاصله ميگيرد و نوعي «تقدس آسماني» و «غير قابل دسترسي براي ديگران» رادر فاصله قرن اول تا چهارم هجرى از دوران على ابن ا بى طالب تا آغاز غيبت كبرى در فلسفه امامت به رسميت مي شناسد و با صدها حديث از پيامبر و امامان و بزرگان شيعه، و با تاويل هاو تفسيرهاي خود از شماري از آيات قرآن ـ نظير آيه پانزده سوره مائده و سي و شش سوره توبه ـ به آن استحكام مي بخشد و دايره امامت را بر ورود تمام افراد بجز دوازده امام خود مسدود مي كند.
به طور عميق و فارغ از تمايلات خودمان يا شرايط سياسى و اجتماعى و بالا و پائين رفتن تب مذهب، شيعه در اين نقطه اعلام ميكند امامت و خلافت به معنا و مفهوم شيعى آن يك امر عادي و كار انسانهاي عادي نيست و امامت و معصوميت لازم و ملزوم يگديگرند.
اين فلسفه به طور ايستا و در دوران خلفاي غباسي مشروعيت حكومت آنان را زير علامت سئوال مي برد ،و به طور پويا نوعي روحيه اعتراض و شورش را در برابر انواع داعيه داران حكومت و از جمله در برابر دستگاه ولايت فقيه تقويت مي كند. در جاي خود توضيح خواهم داد كه دستگاه امامت شيعي فارغ از رد يا قبول ما در محتوي نافي دستگاه ولايت فقيه است و فقيهان در حقيقت با نوعي دزدي فلسفي تكيه بر كرسي امامت زده اند.
امامان شيعه ازقرن اول تا سوم هجري ـ هفتم تا نهم ميلادي ـ حضور داشته و زيسته اند. دوازدهمين امام شيعيان همزمان با درگذشت پدرش در سال 260 هجري،874 ميلادي دوراني را كه در ميان شيعيان به «غيبت صغري» معروف است آغاز كرد. در اين دوران او طفلى خردسال بود ولى با توجه به نكاتى كه بر شمردم قوانين امامت قوانين عادى نيست و براى قرار گرفتن در جايگاه امامت كم يا زياد بودن سن مطرح نيست.براى داشتن دركى ر وشن تر از حوادث در واقعيت تاريخى و نه خيالى درنگى بر حوادث اين ايام ضرورى است.
آغاز ماجراى دوازدهمين امام شيعه
در هشتم ربيعالاول سال 260 هجري مطابق با اول ژانويه 874 ميلادي يازدهمين امام شيعيان اماميه ، حسنابنعلي ــامام حسن عسكري ـ ـدر سن بيست و هشت سالگيو در حاليكه روزگار را بنا به روايت مورخان ، از يكسو با محبوبيت گسترده در ميان گروهها و اصناف مردم واز سوي ديگربه سختي بسيار و در محاصره جاسوسان خليفه ودر برخي اوقات در بازداشتگاههاي خليفه ميگذرانيد پس از يك بيماري ــ و بنا بر نقل كتب شيعه به دليل مسموميت توسط خليفه معتمد ــ در گذشت .
سر نوشت اين امام شيعه نيزمثل پدران نَسَبي و فكرياش ، تا اين رشته به دوران علي ابن ابيطالب وصل شود ، سرنوشتي همراه با رنج وتحمل ناملايمات بود .
چهل سال پيش از اودر سال 220هجري، جدّش محمد ابن علي ــ امام جواد ــ پس از آنكه مامون خليفه مقتدرو فيلسوف منش خواهر خود را به ازدواج او در آورد ،در سن 25 سالگي بنا به روايات شيعه به دليل مسموميت در گذشته بود و بعد از آن پدرش علي ابن محمد ــ امام هاديــ دهمين امام شيعه اماميه توسط متوكل سيزدهمين خليفه عباسي كه در خشونت و خونريزي و دشمني با علويان مشهور بود از مدينه به سامرا انتقال داده شده بود و سر انجام در سن چهل سالگي جمادي الاخر سال 254 هجري در سامرا ، تحت نظر دايمي ماموران خليفه مُهتدي در گذشته بود .
در تمام دوران بيماري يازدهمين امام شيعيان اماميه، معتمد ، يك هيئت ده نفره ازنزديكان مورد اعتماد خود رابه رياست حسن ابن ابيالشوارب قاضيالقضات وقت ، و نيز پنج نفر ازخدمتكاران ويژه خود را به سرپرستي نحرير سرپرست باغ وحش و خدمتكار خاصاش، در خانه حسنابن عليمستقر كرد تا تمام كارهاي او را در بستر بيماري تحت نظر داشته باشند . بنا به روايت كليني در« اصول كافي» ، نحرير سرپرست درّندگان باغ وحش خليفه همان كسي است كه مدتي زندانبان حسن ابن علي بوده است . خليفه در پي آن بود تا بداند حسنابن علي با چه كساني در ارتباط است وپس از او چه كسي زمام رهبري شيعه را در دست ميگيرد ، زيرا تا آنهنگام كسي فرزند پسري از يازدهمين امام شيعيان را نديده بود تا فرزند باقيمانده پس از پدر،امامت شيعيان را عهده دار شود ، به خصوص كه جعفر، ــ كه درفرهنگ شيعه به نام جعفر كـذّاب معروفستــ برادرامام حسن عسكري و عموي امام دوازدهم ــ از هم پيالهگان دائمى و انيس و مونس مجالس رقص و خوشگذرانى خليفه و اززمره جاسوسان دستگاه خلافت بود وخليفه را به طور دائم در جريان اخبار قرار ميداد.
حوادث پس از درگذشت يازدهــمين امام شيـــعــــــــه
پس از درگذشت حسن ابن علي ، برادر خليفه ،ابو عيسي متوكل ،بر او نماز خواند وپوشش جسد را كنار زد و پيكر بيجان يازدهمين امام شيعيان را به شيعيان علوي وشيعيان عباسي و سران لشكرومُحّرران و قاضيان و مُعدلاّن ــ كساني كه به عدالت حكم ميكردند و به عادل بودن مشهور بودند ــ نشان داد و تاكيد كرد كه او به مرگ طبيعي در گذشته است وپزشكان و شاهدان عادل بر اين حقيقت گواهي ميدهند . درسوگ يازدهمين امام شيعيان كهبه ويژه در ميان مردمبه سخاوت و دانش و مهربانيمشهور بود و در عنفوان جواني و پس از تحمّل سالها بازداشت در سربازخانه هاي خليفه ،و تبعيد و تحت نظر بودن در خانه مسكوني اش در گذشته بودتمام شهرسامراءبه حالت تعطيل در آمد و بازارها بسته شد ، با اينهمه پس از به خاك سپردن جسد ، خليفه دستور داد كه :
ــ اولاً تمام داراييهاي او مهر و موم بشود.
ــ ثانياً عليرغم تمام تحقيقات قبلي بازهم به دقت تحقيق بشود كه آيا فرزندي از حسن ابن علي باقي مانده و يا نه ؟ .
هيئتي كه به اين كار گمارده شد تا آنجا پيش رفت كه تمام زنان و كنيزان را توسط زنان قابله مورد اعتماد معاينه وبازرسي كرد و گزارش داد كه هيچ فرزندي وجود ندارد و از آن پيشترنيزهيچ فرزند ذكوري ازصَلب حسن ابن علي به وجود نيامده است . با تمام اينها جعفر كه به مثابه جاسوس خليفه در ميان خانواده سوگوار برادرش وديگر شيعيان تردّد داشت به خليفه خبر داد كه در ميان پيروان حسن ابن علي به طور قوي شايع است كه از او فرزندي باقي مانده كه درسال 255 هجري متولد شده و از بدو تولد مخفي نگاهداشته شده وزمــام رهــبري شيــعه را ازهمــين حــالا درسن پنــج سالگي در دست گرفته است .
اين خبر خليفه را آشفته كرد و بيدرنگ مُفتّشان وسربازان خود را همراه با جعفر به خانه حسن ابن علي فرستاد . سربازان همه جا حتي خانه هاي نزديكان وهمسايگان را مورد بازرسي قرار دادند و نيزيكي از بانوان حرم به نام صيقل ــ مادرامام دوازدهم شيعيانــ را كه حدس ميزدند باردار باشد با خود بردند .
سرگذشترنجباريك زن
صيقل پس ازآن روزگاررنجباري را تا پايان عمرگذرانيد .او مدتها در خانه قاضي القضات ،حسن ابن ابيالشوارب تحت نظر بود و حتي پس از سپري شدن دوران معمول بارداري و وقتي معلوم شد كه باردار نيست آزاد نشد .اين دوران يكى از بحرانى ترين و خونين ترين سالهاى تاريخ ايران و امپراطورى حاكم بر ايران بود. به نقل از دهخدا ، در سال 263 هجري بر اثر اوجگيري شورشهاي عظيم بردگان به رهبري « صاحبالزنج» وحملات يعقوب ليث صفارو مرگ عبيداللهابن يحيي ابن خاقان ازمحورهاي حكومت وبه هم ريختگي اوضاع پايتخت ،قيد و بندها مقداري شل شد و اختلاف بين طرفداران امامت جعفر كذّاب وصيقل بالا گرفت . در اين چنين اوضاعي حسن ابن جعفر نوبختي يكي از زُعماي شيعه صيقل را نجات داد و در خانه خود پنهان كرد ، اما پس از مدتي صيقل دوباره دستگير شد و سالهاي متمادي را تحت نظر گذرانيد وسرانجام در دوران مقتدر عباسي در بازداشتگاه خود در قصر خليفه در گذشت . با توجه به اينكه پس از معتمد ،معتضد و پس ازآن مكتفي بر مسند خلافت نشستند ومقتدر عباسي در سال 295 بر مسند خلافت نشست ، صيقل پس از بازداشتي كه بيش از سي و پنج سال به طول انجاميده در گذشته است
بانگاه آخوندي به اين بخش از تاريخ ، طبق معمول چيزي جز برداشتي انتزاعي وغير تاريخي از نمايشنامهبي پايانوخام و نتراشيده جدال حق و باطل ، و خباثت مطلق خليفه غاصب ومظلوميت مطلق امام برحقشيعيان ، و اراده و تقدير الهي در رنج دادن به مومنان وامكان دادن به ظالمان در اين دنيا و روضه خوانيهايي از اين قبيل دستگيرمان نخواهد شد ، اما درك واقعيت تاريخي ، عليرغم كمبودها و ابهامات چندان هم مشكل نيست .
عكسالعمل ها و حساسيت هاي خلفا در رابطه با علويان و شيعيان اماميّهوجستجوي جانشين حسن ابن علي و زنداني كردن همسر او وقتي قابل فهم خواهد شد كه به در هم ريختگي اوضاع وضعف و تزلزل امپراطوري عباسيان در آن دوران توجّه كافي داشته باشيم و با نگاهي زنده و علمي به تاريخ ،انگيزه هاي خلفا و علل حوادث را در ارتباط با ديگرشرايط تاريخي جستجو كنيم .
از دوران منصوردومين خليفه عباسي ــ 136 هجري ــ تا دوران مامون ششمين خليفه عباسي ــ 198 هجري ــ عصر ، عصرِ اقتدار ويكپارچگي امپراطوري عباسيان بود . اين دوران با گذر ازايام خلافت منصور ، مهدي هادي ، هارون و مامون ،به «دوره اول عباسي» مشهور است .از آن به بعد «دوران دوم عباسي»يا دوران رو به ضعف رفتن عباسيان در امتداد حكومت خلفا ، معتصم ، واثق ، متوكل ، منتصر ، مستعين ، معتز و مهتدي آغاز شده و ادامه يافته بود .
در دوران مورد بحث ما اگر چه امپراطوري عباسي به ظاهر يكپارچه به نظر ميرسيد اما به واقع :
1ــ افريقيه و خراسان از دست رفته بودند .
2 ــ فارس و ماوراءالنهردر حال جدا شدن بودند .
3 ــ احمد ابن طولون امير خشن و بي گذشت كه در سال 254 به فرمان خليفه معتز امارت مصر يافته بود ــ وهجده هزار تن را در زندانهايش در دوران حكومتش سر به نيست كرد ــ از شورش عظيم زنگيان استفاده كرده و سلسله بني طولون را در مصر تاسيس كرده و بر شام و اطراف آن مسلط شده بود.
4 ــ قيام عظيم و خونين و خشن چند صد هزار نفره زنگيان وسلطه نيروهاي زنگيان بر اهواز و آبادان و بصره و... خليفه را در وحشت فرو برده بود .
5 ــ ارتش جنگاورعياران سيستان به فرماندهي يعقوب ليث صفاردر تدارك تهــاجم بــه مــركزخـــلافت بود.
5 ــ نيرو و اقتدار صاحب منصبان ترك كه از زمان خليفه معتصم آغاز شده بود به چنان درجه اي از قدرت رسيده بود كه ميتوانستند دست به عزل و نصب و قتل خلفا بزنند .
6ــ فعاليتهاي شيعيان اماميه در سامرا وسرزمينهاي ايراني نشين افزون شده بود .
7ــ خزانه خلافت مانند دوران اول عباسي از ثروت افسانهاي و ذخاير دوران هارونالرشيد و مامون سرشار نبود و زماني در حال فرا رسيدن بودكه ــ در اوايل قرن چهارم هجري ــ امپراطوري عباسيان به قول جرجي زيدان در جلد دوم «تاريخ تمدن اسلام»به هفده تكه تقسيم شود .
به همين دلايل، فعل و انفعالات درون شيعه به عنوان نيرويي قدرتمند و با پيشواياني محبوب و مقدس وداراي جاذبههايي كاريسماتيك ، براي خليفه و دستگاه خلافت بسيار مهم و نگران كننده بود و خليفه عباسي وجود امامي ديگر رادر كنار گوش خود ودر هاله اي از محبوبيت و تقدستاب نمي آورد . وجود چنين امامي ميتوانست به مدد لرزه هاي تاريخي آن زمان ، و انبوه تضادها ي موجودخطري بزرگ ايجاد كند و طبعا چنين خطري ميبايست باقتلي بيدرنگ رفع شود وكار فيصله يابد .
فارغ از تفسيرهاي آخوندي ، از مدارك و اسناد مختلف تاريخي و مذهبي بر ميايد كه پيش از آن در هراس از قدرت معنوي امامان شيعه، مامون بااعلام ولايتعهدي امام هشتم شيعه وتزويج خواهر خود به امام نهم و متوكل با تلاش براي كشاندن امام دهم شيعيان به مجالس عيش و نوش و شرابخواري خود و اميران و وزرايش ، تلاش كرده بودند يا در اين قدرت معنوي سهيم شوند و يا آنرا خدشه دار سازند و موفق نشده بودند و اين قدرت و محبوبيت معنوي به پيشواي بعدي شيعه منتقل شده بود
اثني عشري يا دوازده امامي
و اعــلام غيبت صُـــــغري
در هر حال پس از پايان كار دفن و تحقيقات ، و جستجوهاى فراوان و نيافتن كودك پنجساله اى كه به اعتقاد شيعيان مخفى يا غيب شده بود، ميراث حسن ابن علي ميان مادرش اُم الحسن «حديث» كه وصي او بود و جعفر كه تحت الحمايه خليفه بود وادعاي وراثت داشت تقسيم شد . در همين كشاكش دستگاه خلافت در اين انديشه بود كه بر مقوله شيعه اماميه و امامت شيعه مهر پايان بگذارد و به اين دردسر بزرگ تاريخي كه بيش از دو قرن موجب تلاطمات بسيار شده بود خاتمه دهد .
در چنين اوضاعي در آن مقطع از تاريخ با سه گروه كه دو گروه آن در انطباق با دستگاه خلافت عباسي بودند روبروئيم :
1ــ گروه اول اعتقاد داشتند كه ماجراى دوازدهمين امام شيعه يك افسانه بيش نيست از حسن ابن علي هيچ فرزند پسري به وجود نيامده ، كساني كه ميگويند فرزندي وجود دارد دروغ ميگويندو مى خواهند مشكلات نبودن امام در شيعه را با اين افسانه حل و فصل كنند و به همىن علت ماجراى غيبت را اختراع كرده اند. به نظر اين گروه با نبودن فرزندي از صلب حسن ابن علي مقوله امامت در شيعه خاتمه يافته است .
2 ــ دومين گروه نداي امامت جعفر ،برادرامام حسن عسكري را در انداختند. سومين گروه به زعامت يكتن از ياران پيشواي يازدهم شيعيان ، به نام «عُثمان ابن سعيد عمري» اعلام كردند كه دوازدهمين امام شيعيان درنيمه شعبان سال 255 هجري از صلب امام حسن عسكري و مادري به نام صيقل يانرگس ،بانويي ــ كنيزي رومي و مسيحي الاصل و آزاد شده ومسلمان شده ــ مُتولّد شده است . عثمان ابن سعيد عمري همچنين اعلام كرد كه دوازدهمين پيشواي شيعيان در خفا و غيبت به سر خواهد برد ، هيچكس را به او دسترسي نيست و فقط از طريق رابطين خود و نامه با پيروان خود در ارتباط خواهد بود و اولين رابط و به قول شيعيان «نايب»نيز، خود عثمان ابن سعيد ابن عمري ستاىن چنىن امام دوازدهم شيعيان كه كسى هم جز خاصان او را نديده .بود در سن پنجسالگى به امامت رسيد و همزمان از چشمها پنهان شد.
نگاهي باز و مُنصفانه به ماجرا
و اشاره اي بــــه چند ديـــدگاه
از اين نقطه و از سر فصل اين حادثه و اعلام آن توسط عُثمان ابن سعيد عمري ، تاريخ شيعه درحيطه تاريخ مقدس به به منزلگاهي پا ميگذارد كه فقط در سايه روشن هاي خيال انگيز چراغ ايمان مذهبي و معنوي مسلمانان شيعه و اعتقاد به قانونمنديهايي در آن سوي قانونمنديهاي معمول علم و تاريخ و انديشه بشري قابل رؤيت است .
اين منزلگاه در جهار چوب ذهن يك كنكاشگر كه با حوادث عيني و زنجيره علّت و معلول ها و واقعيّات مادّي تاريخي سرو كار دارد و در عين حال جهان را خالي از درونه اي راز آلود وعمقي معنوي و صرفا حاصل كنش و واكنش هاي مادي نميداند، منزلگاه ناشناخته هاي فلسفي و نظرگاههاي خاص آرماني شيعي ، به مثابه يك جمعيت بزرگ مذهبي در ايران و برخي ديگر از كشورها با پيشينهاي تاريخي و پر ماجراست .
به باور كسي كه به تحليل ماترياليستي تاريخ ــ در چهار چوب ماركسيسم ــ اعتقاد دارد وبراي جهان و لاجرم تاريخ ، خدايي جز قوانين عام حاكم برهستي ــ قوانين ديالكتيك ــ و نيزانسان و«معجزه انديشه و دست انسان » را به رسميت نميشناسد تا پديد آورنده چنين ماجراهايي گردد ،اين منزلگاه ،سرزمين افسانه ها و اسطوره هاي فرهنگي ومذهبي ست .
كنكاشي درنقــــطه نظرات
آخوندهاو علـــــماي شيعه
دركنكاشي تاريخي، متاسفانه كـُتب موجود اطلاعات قابل تامل و قابل قبولي در اختيارمان قرار نميدهند و اگر هم ميدهند اطلاعاتي اعتقادي و ايماني و نه تاريخيست . مثلاًدر اين رابطه وقتي به آثاروكتب شيعه نظير« اصول كافي» اثر كليني ، «مناقب» به ويژه جـــلد سوم اثـــر ابــن شهرآشوب ، « بحار الانوار» به ويژه جلد سيزدهم اثر محمد باقر مجلسي ، « غيبت » اثر شيخ طوسي ، « اين است آيين ما» اثرمحمد حسين آل كاشفالغطا ، «زمامدار آينده » اثرمحمد جواد مغنيه ،«سفينه البحار و مدينهالحكم وآلاثار» اثر حاج شيخ عباس قمي و... مراجعه كنيم چندان چيز زيادي عايدمان نميشود ودر برخي از اين آثار به ويژه با خواندن نوشته هاي مجلسي ، به سرزمين عجائب و ماجراهاي محيرالعقول وباور نكردني وارد خواهيم شد كه ماجراهاى سند باد بحرى وقصه هاى شاه پريان و آليس در سر زمين عجائب نزد آن ضعيف مى نمايد .
فشاردائمي و شديد دستگاه خلافت بر شيعيان علوي وتحت تعقيب وسركوب و در معرض زندان وقتل قرار داشتن امامان شيعه گوشه اي از دنياي واقعيات امامان شيعه اماميه و پيروانشان درآن روزگار است . اين واقعيات متاسفانه موجب نابودي بسياري اسناد و مكتوم ماندن بسياري از حوادث وراز و رمزهاي تاريخ شيعه شده است . در كنار اين واقعيات ، بي تعهدي و افسانه پردازيهاي صفي پايان ناپذيرازآخوندهاي رنگارنگ و نامدارشيعه ــ بخصوص در دوران صفويه ــ و در آميختن حوادث واقعي تاريخ مبارزات شيعه با حكايات عجيب و غريبِ خاص قصههايسورئاليستي ، ابهام قضيه را چندين و چند برابر كرده است و موجب شده است كه ما از چند و چون تاريخي ماجرايي كه علت بروز حوادث زيادي در سرنوشت ايران از دير باز تا روزگار كنوني است بي خبر بمانيم .
به عنوان مثال درهنگام كنكاش در اين مقطع از تاريخ، حتي در مورد سرگذشت و نام مادر دوازدهمين پيشواي شيعه ، بنا به روايت مورخان مورد ذكر با نامهاي نرگس ،مريم ابن زيد علويه ، ريحانه ، صيقل ، سوسن ، مليكه نوه قيصر روم و از فرزندان حواريون مسيح وشمعون وصي مسيح... روبروييم و آخوندها آنقدر ماجراهاي محيرالعقول ودر بسياري اوقات متناقض پشت سر هم رديف كرده اند كه حتي هيچ مسلمان معتقد عاقلي نميتواند آنرا به آساني و بدون حمل تناقض در درون ذهن و ضمير خود جاي دهد.
درمورد حوادث زندگي پدرامام دوازدهم شيعه نيز وضع اين چنين است و دركتابهاي مذهبي شيعه حتي معتبر ترين آنها مانند« اصول كافي » كليني محدث بزرگ شيعه ،وقايع و شخصيت تاريخي او كمرنگ شده وشخصيت مذهبي ــ اسطوره اي اوبا معيارها و علائقذوقي خاص علماي شيعه بزرگ شده است .
درجلد دوم « اصول كافي» زير عنوان «باب الحُجه» قسمتي كه در باره مقوله امامت در شيعه ، اهميت امامت ، شخصيت و قدرتهاي امام وشرح احوالات امامان دوازده گانه شيعه بحث ميشود ، در برخي احاديث با شخصيتي روبروئيم كه در زير تيغ فصّاد ــ كسي كه خون ميگيرد ــ به جاي خون سرخ ، خوني به رنگ سپيد ازبدنش جاري ميشود ، چون به قفس درندگان انداخته ميشود حيوانات باغ وحش خليفه در مقابل او به احترام زانو ميزنند ، از ضمير حاضران خبر ميدهد وبدن او از قانونمنديهاي بدن انساني در برخي موارد تبعيت نميكند و....، ولي همين پيشوا را در ادامه ماجرا رام كننده اسب سركش خليفه ميابيم .براي درك بيشترنكته اي كه به آن اشاره ميشود بايست اين باب توسط خوانندگان علاقمندمورد مطالعه و تامل قرار گيرد.
تضاد ميان سيماي اسطوره اي مـذهبي
و سيماي مبارزاتي و تاريخي امـامان
شيعه در اسناد و مـــدارك آخــونــدها
و سوء استفاده تاريخي آخونـــــــدهــا
تضاد ميان سيماي تاريخي و حقيقي امامان شيعه با سيماي اسطوره اي آنان واقعيتيست كه نميتوان آن را ناديده گرفت . درسايه روشن هاي تاريخ آن روزگارو در زير آفتاب واقعيت ، چهره اي را به عنوان «امام» و «پيشوا» ي شيعه ميبينيم كه عمري رنجبار و كوتاه را در تحمل فشار دايمي و ايستادگي بر اصول انساني و عدالت جويانه مورد اعتقادش گذرانده وسر انجام هم بدون بهره ور شدن ازمدد هيچ معجزه و خوارق عاداتي و امدادي از غيب و آسمان ،به دست ستمگراني مبتذل ، مانند پدرانش در فرصتي مناسب آماج كين شده است وشب بعداز توطئه بدون اينكه آسمان بر فراز سر و زمين در زير پاي دستگاه خونريز خلافت بلرزد ، مطربان نواخته اند و رقاصه گان و پيمانه ها در مجلس بزم خليفه به گردش در آمده اند و كنيزكان عرب و ترك و پارسي و هندي و رومي پس از پايان مجلس شراب خليفه و بزرگان دستگاه خلافت را تا سپيده دم به ميهماني به دياررؤياها برده اند ، و چون صبح بر آمده مردم سوگواربرق خورشيد را بر لبه تيز شمشيرهاي سربازان خليفه در كوجه و خيابان باز يافته اند. .
تفكر آخوندي كاري به وجود تناقضات عجيب ميان سيماي تاريخي و اجتماعي با سيماي مذهبي و اسطوره اي امامان شيعه ندارد . در رابطه با تشييع رسمي از همين دوران مورد بحث ، تا روزگار خميني و خامنهاي خلاءهولناكي به عمق وبه درازاي قرنهاي سپري شده وجود دارد كه آخوندها دراكثر موارد آنرا باخرافات وفرآوردههاي ذوقي خود و استفاده از عواطف صميمانه توده هاي مردم به مقدسات خود ، پر كرده اند
.اين فرآوردهها در روزگار ما با بر مسند نشستن آخوندها و فرو ريختن حليهها ازپيكر رازها و ابهامات ، و درخشيدن كلام تاريخي عصر روشنگري« جرئت دانستن داشته باش »قابل اتكا نيستند . علماي شيعه هرگز به اين سئوالات پاسخ نميدهند كه چرا قلبها وجانها و قطبها و لنگرهاي زمين ــ امامان ــ با آن همه قدرت هاي غيبي و شگفت مورد ادعاي آخوندها بايست در تمام عمر آماج فشارهاي ستمگران باشند و به دست آنها كشته شوند اما از اين نيروها استفاده نكنند و مردمي را كه در طول قرنها تشنه عدالت اجتماعي هستند ازمعجزات خود بي نصيب بگذارند ولاجرم ماجرا تا روزگار ما به درازا بكشد .فرآورده هاي آخوندي در مورد امامان شيعه، در بسياري اوقات با زندگي و سرنوشت پيامبران كه لاجرم در مداري بالاتر از امامان قرار دارند ونيزبا واقعيت زندگي و گفتارهاي پيغمبر اسلام كه خود را بندهاي از بندگان خدا ميدانست و چون ديگران ميخورد و مينوشيد و ازدواج ميكرد و ميجنگيد و مجروح و بيمار ميشد و سر انجام به سفر ابدي رفت در تضادي روشن قرار دارد .
بحث بر سر شگفت آور بودن پايههاي اين ماجرا نيست . ميتوان فكر كرد كه از روزگار گذشته تا امروزمنطق حاكم بر دنياي مذاهب با منطق دنياي حاكم بردنياي دانش متفاوت بوده است . ميتوان فكر كرد كه معرفت و شناخت مذهبي نوعي معرفت و شناخت فرا علمي و خاص است كه بسياري افراد به آن اعتقاد دارند و همانطور كه ميليونهامسيحي مومن براي زادن مسيح از مادري بدون همسر و ميليونها يهودي با اعتقاد ، براي شكافتن رود نيل و نابودي شهرهاي «سودوم »و «گومورا» ونابودي مردان و زنان همجنس گراي اين شهرها، وسرد شدن آتش بر ابراهيم ،و ميليونهابودائي براي به گل نشستن ناگهاني درختان در هنگام تولد بودا وزرتشتيان براي شناور بودن نطفه زرتشت در درياچه هامون سيستان و ظهور بهرام ورجاوند در پايان جهان به دنبال جوابي علمي نميگردند و به ايمان شخصي خود پناه ميبرند و از قوانين خاص دنياي مذهبشان كمك ميگيرند ،مسلمان شيعه نيزآزاد است و ميتواند در رابطه با غيبت و ظهورامام مورد اعتقاد خود پاسخي جز اعتقاد مذهبي و قلبي خود نداشته باشد و آن را اعلام كند .
سخن بر تاييد يا انكارچنين واقعهاي نيست، بحث «خدا »و «لاخدا »و «مذهب »و «لا مذهب » و مسايل مربوط به اين زمينه هابحثياست كه ادامه داشته و ادامه خواهد داشت ، بحث بر سر طرح يك مساله براي انديشيدن و توجه به حكايات متناقضي ست كه در برخورد با سيمائي دو لايه وتناقض آفرين ، سيمائي با يك رويه رئاليستي ورويه اي سورئاليستي ذهن را سر گردان ميكند .سيمائى كه بىشتر مربوط به حيطه تاريخ مقدس است ولى در بسيارى از اوقات تاريخ مادى و واقعى سر زمين ما را از خود پر مى كند و مورد استفاده بازيگران پهنه سياست قرار مى گيرد. براي روشن شدن موضوع به يك نمونه مشابه ميپردازم . اين نمونه از آنجا كه پرورده شده در درون فرهنگ كهن هند و آريايي است و چهار چوب اصلي آن به طور قوي شباهت به مقوله مهدويت در مذاهب مختلف و از جمله تشيّع دارد ميتواند تا اندازه اي مسأله را روشن كند.
« كالكي »، آخرين تجلي «ويــشنو»
و «اوتار »آخـــــــــــــر الـــــزمان
و نگاهي به گفتاري از انـــــــگلس
در فلسفه هستي شناسانه مبتني بر تثليث هندو « ويشنو ، برهما ، شيوا» ،ويشنو مهم ترين ركن اين تثليث است . در اين تثليث برهما نقش آفرينش ابتدايي و شيوا نيروي قهار نابود كننده است ولي ويشنو خداي نگه دارنده ،خداي برتر ،ذات تمام موجودات و خود پديد آورنده خويشتن است . صفات ويشنو اينهاست: نامحدود ، خالق ، فنا ناپذير ، غير قابل ادراك ، غير قابل حس ، نامرئي ،بي علت و معلول ، حقيقت مطلق ، ازلي و ابدي ،قادر مطلق ،داري علم لايتناهي ،مسعود و خجسته ، حاكم مطلق ،محل اتكا و محور جهان ، كبير پاك و منزه . فرد مومن پس از مرگها و رستاخيزهاي مكررابتدا به برهما و بعد به شيوا ميرسد و در پايان به والاترين قلمرو ، به قلمرو ويشنو ملحق ميشود . صفات ثبوتيه و صفات سلبيه ــ صفاتي كه داراي آنست و صفاتي كه داراي آن نيست به نحو غريبي شبيه صفات ثبوتيه و سلبيه واجب الوجود در بحثهاي مربوط به اللّه در اسلام است.
ويشنو از آغاز تا كنون نه بار به نه شكل ، به ترتيب به صورت ماهي ، لاك پشت ، گراز ، انسانشير ، كوتوله ، رام تبر به دست ، رامچندرخداي هندي ، كريشنا ، و بودا متجلي و ظاهر شده است . آخرين بار او به صورت كالگي در اوتار كالي يوگا ــ اوتاربه معني تولد ، تجلي و هبوط و كالي يوگا به معني آخرالزمان ــ تجلي خواهد كرد .در انتهاي اين زمان كه زمين پر از فساد و شر خواهد شد و تباهي و ضلالت به منتها و اوج خواهد رسيد، كالگي براي پايان دادن به تباهي و فساد و مجازات منحرفان و شريران ظهور خواهد كرد . كالگي شخصيت مسيحائي هندوان و مابه ازاي امام زمان در سنت و فرهنگ شيعه است . تصويرهاي ويشنوي زيبا در تجلي دهم خود اين چنين است:
سوار بر اسبي سپيد است و در حاليكه شمشيري چون صاعقه در دستش ميدرخشد براي برقراري عدل و انصاف ظهور خواهد كرد. در آن زمان شاهان و فرمانروايان همه دزد و ياغي شده اند و خنجر ظلم و ستم قلبهاي مومنان را مجروح كرده است . آنگاه پروردگار جهان در قالب كالگي ازموبدي به نام ويشنو ياشاس متولد خواهد شد .
پس از آن كه كالكي ظهور كرد هنگام قيامت فرا خواهد رسيد . ظهور قيامت با شعله كشيدن خشم شيوا تجلي نابودي و ويراني شروع ميشود و جهان به مغاك بي پايان نابودي و ظلمت فرو خواهد غلتيد و در آن مكيده خواهد شد.
. شيشا مار عظيم كيهانى هستى را خواهد بلعيد وچنبره خواهد زد و در خلاء آرام خواهد گرفj . آنگاه ويشنو بر چنبره مار كيهاني خواهد خفت . ويشنو تا آغاز دوره اي ديگر از جهان در خواب خواهد بود . چون ويشنو در خواب رود ، در درون خواب ويشنو جهان و كيهان و موجودات و جود نخواهند داشت و ظاهر و باطن جهان ظلمتي بيكران خواهد بود و وجود در عدم منتظر خواهد بود. آنگاه ويشنو خداي خلقت در آغاز دوره اي ديگر از جهان از خواب بر خواهد خاست . جهان را خواهد آفريد و انسان دوباره متولد خواهد شد و عصر زرين يوگا سيتا دوباره شكوفا خواهد شد و جهان خواهد شكفت.
اين اشاره اي بسيار گذرا به گوشه اي از يك مقوله فلسفي ــ جهانشناسانه در جهان فرهنگ و تفكر بسيار عميق ، پر مغز و قابل تامل هند و آريائي و اديان ودائي كهن است . ميليونها تن از انسانهادر طول چند هزاره به ويشنو و كار كرد هاي او اعتقاد داشته وهنوزهم دارند .تصوير ويشنورا در روزگار ما نيز فرد هندي معتقدبه او در گوشه اي از خانه خود به ديوار نصب ميكند و در برابر او دعا ميخواند .
ويشنو اگر چه هشت چهره بيشتراز چهره دست ساز آخوندها دارد ولي از آنجا كه اين چهره هاي دهگانه در جهان فلسفه ، اساطير و معنويات رخ مينمايند ، در عُمق يكدستند و مومنان هندي را دچار تناقض نميكنند . مومن هندي يا ويشنو را ميپذيرد و يا نميپذيرد و هيچ خليفه و شاهي هم نميتواند ويشنوي عظيم و قدرتمند را آزاردهديا او را وادار به معالجه بيماريها و رام كردن اسب سركش خود بكند . مؤمن هندي براي ويشنو كار كردي فلسفي عارفانه و عظيم و دروني قائل است و نمي خواهد كه از ويشنو يك چهره و شخصيت مادي و تاريخي بسازد و مسايل روزمره سياسي ، اجتماعي ، اقتصادي و مبارزاتي روزمره خود را حل كند و به همين دليل با سپردن كار قيصر به قيصر و كار خدا به خدا در گير تناقضات ريز و درشت حاصل از تصادم ميان جهان اساطير و جهان تاريخ مادي نمي شود .
حكايت ويشنو آن چنان پر ظرفيت وعظيم و فلسفي ست كه گاه نمونه هايي از آنرا با خطوطي مشابه در مورد پايان جهان در آثار بر جسته ترين متفكران عصر دانش ميابيم . از كتب كهن هندي در هزاره هاي دور دست به سراغ يكي از آثار متفكر و انقلابي بزرگ فردريك انگلس ميرويم و تصويرپايان جهان را دركتاب «ديالكتيك طبيعت» مقدمه ، تحرير شده در سال 1875ــ 1876 ميلادي باز ميخوانيم ، تصويرزيبا و درخشان پايان جهان بر پايه دانش و دستاوردهاي بشري ، به نوعي قيامت زمين ،در نگاه انگلس و درپهنه قوانين ديالكتيك ،از بعضي زوايا همسايه پايان جهان در كتب مقدس هندي و آريائي و باعث حيرت است:
پايان جهان از ديدگاه انگلس
...ميليونها سال خواهد گذشت. هزار نسل زاده و نابود خواهند شد. معهذا هر چه كه به وجود آيد شايسته نابود شدن است. بناچار زمانى فرا خواهد رسيد كه حرارت نقصان يابنده
خورشيد ديگربراي ذوب كردن يخي كه خود را از قطب ها پيش مي راند كفايت نكند . زماني كه نژاد بشر بيش از پيش به دور خط استوائي جمع ميگردد و حتي در آنجا نيز حرارت كافي براي حيات نميابد . زماني فرا ميرسد كه حتي آخرين نشانه حيات ارگانيك از ميان بر خيزد ، و زمين ، سياره اي يخ بسته و خاموش همچون ماه ، در عميق ترين تاريكي و در مداري از هميشه تنگ تر به دور خورشيدي خاموش چون خود به گردش بپردازد و بر آن فرو افتد . بعضي سيارات براو پيش دستي خواهند كرد و ديگران به دنبال او خواهند آمد . به جاي منظومه شمسي گرم و درخشان با قانونمندي هماهنگ و همگون در ميان اجزايش ، كره مرده اي باز به حركت ساكت و تنهايش بر پهنه فضاي جهاني ادامه خواهد داد. و زماني كه يك منظومه داستان خويش را به پايان رسانيد و به سرنوشت مقدر همگان ، مرگ ، تسليم گرديد ، بعد چه ميشود؟ ايا لاشه خورشيد براي هميشه در فضاي لايتناهي چرخش خواهد كرد و تمام نيروهاي فوق العاده متنوع طبيعت براي هميشه به يك فرم واحد حركت ، يعني جاذبه تبديل خواهند شد؟ يا آيا آنچنان كه سكايي ميپرسد:
آيا نيروهايي در طبيعت موجودند كه بتوانندسيستم مرده را به حالت اوليه يعني به سحابي درخشنده و فروزان باز گردانند وچشم او را دوباره به زندگي بگشايند ؟ نميدانيم ..... ما در اينجا بايد يا وجود خالقي را تاييد كنيم و يا اينطور نتيجه گيري كنيم كه ماده خام و گرم و ملتهب سيستم هاي منظومه اي كهكشان ما، به طريق طبيعي تبديلات حركت ،كه خصيصه ذاتي و طبيعي ماده در حال حركت است ايجاد شده و شرايط لازم براي اين تبديلات نيز بايستي توسط خود ماده فراهم گرديده باشد حتي اگرتنها پس از طي ميليونها و ميليونها سال ــ و اگر چه كم و بيش بر پايه شانس و تصادف ــ ليك بر اساس همان ضرورتي كه در ذات تصادف نيزنهفته است بوده باشد . احتمال چنين گذاري روز به روز مسلم تر ميشود .... توالي مكرر جهانها در زمانهاي لا يتناهي فقط يك متمم منطقي ست براي هموجودي جهانهاي بيشمار در جهانهاي لايتناهي ــ اصلي كه ضرورت آن خود راحتي بر مغز ضد تئوري دارپرآمريكايي هم تحميل كرده است.
اين يك سيكل ( دوره) هميشگي ست كه در آن ماده حركت ميكند، دوره اي كه مطمئنا ، دور خود راتنها در فواصل متناوب زماني اي تكميل ميكند كه سال زميني ما مقياسي مناسب براي اندازه گيريآن نيست. سيكلي كه در رابطه با آن زمان بالاترين تكامل ، زمان حيات ارگانيك و حتي از آن بالاتر، زمان زندگي يافتن خود طبيعت همان قدر كوچك و ناچيز است كه فضاي در بر گيرنده اين حيات وزندگي در مقايسه .به هر حال مكررا و اگر چه بندرت اين سيكل در زمان و مكان تكميل ميشود ، چه با كل فضاي جهاني. سيكلي كه در آن هر حالت متناهي وجود ماده از خورشيد و سحابي غبار مانند گرفته تا جانوري منفرد و يا فعل و انفعالي شيميايي، همگي به يك اندازه گذرا وموقتي هستند و در آن هيچ چيز هميشگي نيست بلكه در تغيير دايمي ست ، ماده دايما در حال حركت و قوانيني كه اين حركت و تغيير بر اساس آن جريان دارد . بسيار خورشيدها و زمين هاكه پيدا ميشوند و ناپديد ميگردند .چه زمان طولاني بايستي بگذرد قبل از اينكه در يك سيستم منظومه اي و تنها بر روي يك سياره شرايط مناسب براي حيات ارگانيك تكامل يابد . چقدر ارگانيسمهاي زتده بيشمار بايستي پيدا شوند و نابود شوند قبل از اينكه حيواني داراي مغزو قادر به تفكر از ميانه آنان ظهور كند و در چشم بر هم زدني شرايط مناسب براي زندگي بيابد وفقط براي اينكه بعدا بيرحمانه قلع و قمع و نابود گردد .
ما يقين داريم كه ماده براي هميشه به همين صورت خواهد ماند ودر تمام تبديلاتش هيچ يك از خصوصياتش را از دست نخواهد دادو بنا بر اين با همين ضرورت ترديد نا پذيركه اين مادّه بر روي زميني عاليترين مخلوق خود بشر را نابود ميكند بايستي در جايي ديگر و در زماني ديگر آن را خلق نمايد...
آنچه تا اينجا به آن اشاره شد فشرده اي ازقيامت درفلسفه هندو و به نوعي قيامتها و رستاخيزهاي بي پايان جهان در نگاه انگلس و بر پايه قوانين حاكم بر مادّه و مشابهت هاي قوي يك فلسفه كهن با يك نگاه نوي علمي ست.ذهن با هردوبدون گيجي و تناقض ، جدا از ردّ و پذيرش آنها ، برخورد ميكند .
جهانشناسي و ماجراي ويشنو هزاران سال قبل توسط متفكران هندي با ملاحظه حوادث ساده و طبيعي و به قول انشتين در مقدمه كتاب« علم به كجا ميرود؟»، «...كشف ابتدايي و ساده ي كلي ترين قوانيني كه فيزيك نظري روي آن بنا ميشود...» و از دير بازمورد توجه شاعران ، فيلسوفان و هنرمندان بوده خلق شده است . هزاران سال بعد دانشمندي تيز هوش با دستاوردهاي رياضيات و فيزيك به كاري مشابه در دنياي واقعيت روي نهاده است
آن حكايت در جهان اسطوره هاي فلسفي و اين يك در زير نگاه تيز و بي هراس و گذشت يك دانشمند ماترياليست شكل گرفته اند و هردوذهن را به شگفتي و حيرت مثبت دچار ميكنند كه راستي جهان چه درجهان عين و چه در سرزمين خيال وانديشه چه اندازه عظيم است و عظيم تر ،انديشه انسان فنا پذير كه اين همه را كشف ميكند ، از اساطير آغاز ميكند و با دانش ادامه ميدهد . عارف هندو در هزاران سال قبل به مدد برهما و ويشنو تلاش ميكند راز آفرينش جهان را دريابد و چون مشام تيز اواحساس ميكند آنچه پديد آيد لاجرم روزي ناپديد خواهد شد به مددتعميم ماجرا از پديده هاي اطراف به كل جهان ، شيوا را مي آفريند و پايان جهان و رستاخيزي ديگر را اعلام ميكند.هزاران سال مى گذرد و انگلس به وضوح قيامت ها و رستاخيز هاي مادي جهان را بر پايه دانش به زيبايي نقش مى كند
. اينها همه ميتواند مفيد باشند ، اما آنچه ملاي خُرافه پردازدر طول قرنها تهيه كرده آش كشكي ازتركيب واقعيت و خيالات است كه ذهن جدي را به دل درد و ذهن مؤمن معمولي را به اسهال دچار ميكند و جز با فعّال كردن تماميت خوش خيالي و جهل ممكن نميشود آنها را پذيرفت .
اين بُعد و زاويه فلسفي قضيه است ، اما ملاّيان از زمان رازي دانشمند و فيلسوف بزرگ ايرانى كه معاصر امام دوازدهم بودــ ولى گراىش فكرى اش متوجه آئينهاى ايرانى بودــ تا ايام ما هيچ فلسفه اي را بدون حكمت به كار نگرفته يا خلق نكرده اند . آنها بهره آنچه را در وادي فلسفه ومسايل مذهبي به خورد مردم داده اند در وادي منافع مادي روزمره ، چه در روزگاري كه حاكميت سياسي ايران را در دست نداشتند و چه امروز كه بر مال و جان و ناموس همگان مسلط هستنددر جانشيني وبه عهده گرفتن نيابت تاريخي امامان شيعه و انتقال قدرت معنوي آنان به خود ،در طـول قرنها باز ستانده اند ، وگرنه خميني ،جلاد خون آشام يك ملت چگونه اين امكان را پيدا
ميكند تانام خود را «نايبالامام» بگذارد و با انتقال اين قدرت معنوي ــ از خدا به پيامبراز پيامبربه امامان و از امامان به نايبان الامام و فقيهان و علماي اسلام در طول ده قرن ــ به خود ،در تحميق و خونريزي انرژي مخّرب و سر شاري را تا سالها در خدمت خود در آورد و اين در تاريخ شيعه ي رسمي و ياحكومتي اولين نمونه نيست اگرچه ميتواند آخرين نمونه باشد . روي كار آمدن خميني را تنها نميتوان با بازيهاي سياسي روزو علايق دول ذينفع تفسير كرد ، لايه معنوي و دروني خاستگاه خميني در سرزمين ما يك واقعيت دندان شكن و غير قابل انكار است وبايد در ايران خونزده و به شلاق و گلوله بسته شده اين كلام بلند ولتر را در هر خانه و كارگاه و مدرسه اي نقش زد كه براي كشف اين واقعيت « جرئت دانستن داشته باش.
پايان كار نـُوّاب اربـــعه
و اعـــلام غيــبت كـُـــبري
ازدنياي ملايان شيعه عبور كنيم وبه وادي تاريخ باز گرديم. از ميان سه گروه ياد شده ، گروه اول در مقابل اعتقاد مستحكم شيعيان اماميه كاري از پيش نبرد . طرفداران جعفر نيز از امامت جعفر كه توسط دستگاه خلافت پشتيباني ميشد طرفي بر نبستند و با مرگ جعفر در سال 271 هجري اين ماجرا خاتمه يافت و اكثريت شيعيان با اعتقاد به وجود دوازدهمين پيشواي شيعه عثمان ابن سعيد عمري را به عنوان نايب امام زمان پذيرفتند .
عثمان ابن سعيد عمرياز سال 260 تا 305 هجري به مدت 45 سال نيابت پيشواي غايب رابه عهده داشت . پس ازدر گذشت او فرزندش محمد ابن عثمان عمري به عنوان دومين نايب از سال 305 تا326 زمام كارهاي شيعه را در دست داشت . پس از آن از سال 326 تا 329 هجري حسين ابن روح نوبختي ، كه يك ايراني شيعه بود سومين نايب مهدي موعود بود واو همان كسى است كه فتواى قتل منصور حلاج عارف بزرگ را كه ادعاى نيابت امام زمان را داشت صادر كرد. و سرانجام با در گذشت چهارمين
نايب امام غايب شيعه به نام على ابن محمد سيمرى كه او نيز يك ايرانى شيعه بود. ماجراى نايبان چهار گانه پايان يافت.
علي ابن محمد سيمري كه تنها مدت كوتاهي نيابت را بر عهده داشت در بستر مرگ اعلام كرد كه با مرگ او دوران «غيبت صغري» و همراه با آن« نيابت خاصّه »پايان يافته است و «مهدي موعود» پس از هفتاد سال غيبت صغري ، دوران «غيبت كبري» را آغاز خواهد كرد و سرانجام به عنوان نجات دهنده جهانيان روزي ظهور خواهد كرد وجهان را پر از عدل و داد خواهد نمود و آنگاه قيامت فرا خواهد رسيد و جهان در مداري ديگر به چرخش در خواهد آمد .
سيمري در بستر مرگ نامه اي را نيز به حاضران نشان داد و گفت كه آن نامه را امام غايب نوشته وبه او داده است و متن اين نامه را مجلسي در«مهدي موعود» صفحه 688 به اين شكل ثبت كرده است :
« بسمالله الرحمن الرحيم ، اي عليابن محمد سيمري ، خداوند پاداش برادرانت را در مصيبت مرگ تو بزرگ گرداند زيرا تو تا شش روز ديگر خواهي مرد. پس به كارهاي خود رسيدگي كن ، و به هيچ كس به عنوان جانشين خود وصيت مكن ، زيرا كه غيبت كبري واقع شده است . من آشكار نميشوم مگر پس از اجازه پروردگار عالم ،واين بعد از گذشت زمانها و قساوت دلهاو پر شدن زمين از ستم خواهد بود ، بزودي در ميان شيعيان كساني پيدا ميشوند كه ادعا ميكنند مرا ديده اند. آگاه باش كه هر كس كه پيش از «خروج سفياني» و« صيحه آسماني» ادعا كند كه مرا ديده است ، دروغگوست و افترا ميبندد. ولا حول قوه الا بالله العلي العظيم ».
به اين ترتيب در سال 941 ميلادي و در حوالي ورود جهان بشري به هزاره دوم ميلادي دفتر غيبت كوچك بسته شد ، خط اصلي و قدرتمند شيعه كه تا آن هنگام شيعه اماميه ناميده ميشد به شيعه اثني عشري ــ دوازده امامي ــ مشهور گشت و شيعيان دوازده امامي با ورود به دوران غيبت بزرگ ، چون زرتشتياني كه به اميد ظهور« سوشيانت »، مهر پرستاني كه به اميد ظهور « ميترا»، مسيحياني كه به اميد رجعت« مسيح »، هندياني كه در آرزوي متجلي شدن «ويشنو»، و پيروان ديگر مذاهبي كه به اميد ظهور نجات دهنده اي چشم دوخته اند ، نهال اعتراض و اميدي رادر سرزمين اعتقادات خود نشاندند كه از زواياي مختلف اعتقادي ومذهبي و نيز شناخت درونه تشيُع وشناخت بسياري از زواياي جامعه ايران در طول تاريخ و حوادث تاريخي وبرخي شورشها و جنبشها، و روانشناسي افراد معتقد به تشيع ،تا همين روزگار حاضز قابل تامل است.
همانطور كه اشاره شد اين مقوله براي يك مسلمان شيعه معتقد عين حقيقت است و يكي از اصلي ترين ستونهاي اعتقاد او را تشكيل ميدهد كه بدون آن بنا و بنيان اعتقاداتش به عنوان يك شيعه دوازده امامي در هم خواهد ريخت . براي كسي كه با ديدگاه متّكي بر ماترياليسم علمي به قضيه مينگرد زاويه هاي فرا عقلي اين ماجرا حقيقت ندارد وماجراييست تاريخي كه به شاخ و برگهايي از افسانه و خيال آذين شده است ، با تمام اينها اين ماجرا در تاريخ شيعه و تاريخ ايران علت واقعي براي بسياري از معلول هاي حقيقي ست ، زيرا اين ماجرا اگرچه آميخته با مقولات فراتر از عقل و منطق معمول است در كاركردهايمشخص مادي و در زندگي ميليونها تن از مردم تاثيرات خود را نشان داده است و هنوز نيزنشان ميدهد
بنا بر اعتقاد شيعيان با دوازدهمين امام شيعه دور ولايت به دوران انتظار پيوند مي خورد. و دوازدهمين امام شيعه با اين نامه و سند كه مورد باور و قبول شيعيان است مدعيان ديدن خود را دروغگو خوانده است.در دوران انتظار شيعه معتقد به دو چيز توجه دارد حفظ «اميد» و ايجاد «شايستگي» در خود، دهها حديث كه در منابع شيعيان و نيز بزرگان اهل سنت از پيامبر اسلام روايت شده است و بر ظهور كسي از سلاله پيامبر در پايان جهان تاكيد كرده است به اين اميد استواري بخشيده و موجب شده است ، دوازدهمين امام شيعيان در وجدان شيعه حضوري باطني و دائمي داشته باشد. در مورد ايجاد شايستگي بسياري از متفكران و عارفان شيعه مذهب بر آن تاكيد كرده اند، ار اين همه به كلامي از سعد الدين حمويه صوفي شيعي ايراني ـ قرن هفتم هجري اكتفا مي شود كه گفته است:
« تا مردم شايسته درك اسرار توحيد نگردند امام غايب ظهور نخواهد كرد».
در سال 329 هجرى بنا بر اعتقاد شيعيان دوران غيبت صغرى به پايان رسيد. از دوران علي ابن ابيطالب تاسال 329 هجرى در ضمير شيعيان على العموم تاريخ ايران با تاريخ مقدس آميخته است و بسْيارى از آنان اساسا تصويرى بجز تاريخ مقدس آن هم به صورت گنگ و مه آلود در ذهن خود ندارند. به توده ها و آميختگى اعتقاد آنها با تاريخ مقدس چندان ايرادى وارد نيست اما آيا ما نيز حق داريم در كشاكش مبارزه اى خونين چنين بينديشيم و آيا تاريخ مادى و حقيقى نيز بر اين مهر صحه مى زند....نبايد اين دو پهنه را با يكديگر اشتباه گرفت و ماجرائى را كه مربوط به مسجد و منبر و عرفان و مذهب و دنياى درون انسانهاى مذهبى است به دنياى سر سخت و بى ترحم مبارزه و سياست كشاند.اگر سیاسیون را عجالتا از این کار گریزی نیست در عرصه تحقیق تاریخی و اندیشه نمی توان پیرو توده های مظلوم گردید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر